@asheghanehaye_fatima
■عشق
آن عشق را
همراه با شتاب زندگی تجربه کردیم
همه چیز در یک آن آغازید
سپری شد
و پایان یافت...
همچون دو قطاری که
چندی در کنار هم حرکت کرده
سپس از هم دور میشوند
در دو جهت جدا...
■Aşk
Hayatın hızıyla yaşadık o aşkı
Her şey bir anda başladı
Yaşandı
Ve bitti...
Yan yana gidip de bir süre
Ayrı yönlerde uzaklaşan
İki tren gibi...
#آتاول_بهراماوغلو | #آتااول_بهرام_اوعلو | Ataol Behramoğlu | ترکیه، ۱۹۴۲ |
برگردان: #علیرضا_شعبانی
■عشق
آن عشق را
همراه با شتاب زندگی تجربه کردیم
همه چیز در یک آن آغازید
سپری شد
و پایان یافت...
همچون دو قطاری که
چندی در کنار هم حرکت کرده
سپس از هم دور میشوند
در دو جهت جدا...
■Aşk
Hayatın hızıyla yaşadık o aşkı
Her şey bir anda başladı
Yaşandı
Ve bitti...
Yan yana gidip de bir süre
Ayrı yönlerde uzaklaşan
İki tren gibi...
#آتاول_بهراماوغلو | #آتااول_بهرام_اوعلو | Ataol Behramoğlu | ترکیه، ۱۹۴۲ |
برگردان: #علیرضا_شعبانی
@asheghanehaye_fatima
حتى خیال و رؤیا هم
برای آنکه پنهانی دیده شود
در انتظارِ شب میمانَد
و تو ای معشوقِ پنهانیِ من
در قلبِ من
و در پنهانترین نقطه از وجودِ من جای داری
هیچکسی - ایکاش - که از غمگین بودنام باخبر نشود
من این احساس را به سانِ مرگِ خود به اینسو به آنسو میبَرَم
و در پنهانترین خلوتگاهِ زندهگیِ من
جایی پنهان وجود دارد
که معشوقِ من در آنجا خوابیده است
معشوقِ پنهانیِ من
- به سانِ دلتنگیام
که جانِ مرا تسخیر میکند -
و نیز به اندازهی زندگی دردناک است
ولی با تمامیِ اینها
در ژرفای نیستی
برای معشوقِ پنهانیِ خود دلتنگام
#آتاول_بهراماوغلو
حتى خیال و رؤیا هم
برای آنکه پنهانی دیده شود
در انتظارِ شب میمانَد
و تو ای معشوقِ پنهانیِ من
در قلبِ من
و در پنهانترین نقطه از وجودِ من جای داری
هیچکسی - ایکاش - که از غمگین بودنام باخبر نشود
من این احساس را به سانِ مرگِ خود به اینسو به آنسو میبَرَم
و در پنهانترین خلوتگاهِ زندهگیِ من
جایی پنهان وجود دارد
که معشوقِ من در آنجا خوابیده است
معشوقِ پنهانیِ من
- به سانِ دلتنگیام
که جانِ مرا تسخیر میکند -
و نیز به اندازهی زندگی دردناک است
ولی با تمامیِ اینها
در ژرفای نیستی
برای معشوقِ پنهانیِ خود دلتنگام
#آتاول_بهراماوغلو