عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
اگرچه
دست و دلی سخت ناتوان دارم ؛
تورا نمی دهم از دست ،
تا توان دارم . . .

#عبدالجبار_کاکایی


@asheghanehaye_fatima
@asheghsnehaye_fatima



در خویش می‌سازم تو را‌، در خویش ویران می‌کنم
می‌ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می‌کنم

جانی به تلخی می‌کَنم، جسمی به سختی می‌کشم
روزی به آخر می‌برم، خوابی پریشان می‌کنم

در تار و پود عقل و جان، آب است و آتش، توامان
یک روز عاقل می‌شوم، یک روز طغیان می‌کنم

یا جان کافر کیش را تا مرز مردن می‌برم
یا عقل دور اندیش را تسلیم شیطان می‌کنم

دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست
یک عمر زندان توام، یک عمر کتمان می‌کنم

از عشق از آیین ِتو، از جهل ِتو، از دین ِتو
انگشتری دارم که دیوان را سلیمان می‌کنم

یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم
می‌ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می‌کنم..


#عبدالجبار_کاکایی
@asheghanehaye_fatima


خدا یک شب تو را در سینه ی من زاد، باور کن
یقینی در گمان پیچید و دستم داد، باور کن

تو مثل هر چه هستی در درون من نمی گنجی
مرا ویرانه کردی خانه ات آباد! باور کن

اگرچه بر دلم بارید طوفان عظیم شک
پلی بین دل ما بود از پولاد، باور کن

نمی فهمم زبان واژه های آتشینت را
رهایی مثل یک آشوب، یک فریاد باور کن

تو از نسل عقیم گریه های رفته از یادی
که تنهایی تو را در چشم هایم زاد، باور کن


#عبدالجبار_کاکایی
@asheghanehaye_fatima



ذوقی نداشت عطر بهاری که رفتنی‌ست
دلخوش شدن به قول و قراری که رفتنی‌ست

باران پشت شیشه و نقاشی دو قلب
با دست خیس، روی بخاری که رفتنی‌ست

جز رنج بی دلیل به یادم نمانده است
از خاطرات روزشماری که رفتنی‌ست

چون جاده دل نبند به هر رهگذر که نیست
در ایستگاه، عشق قطاری که رفتنی‌ست

با روزهای رفته فراموش کن مرا
دستی بکش به گرد و غباری که رفتنی‌ست

ما غیر داغ، باغ و بهاری نداشتیم
باغی که رفتنی‌ست، بهاری که رفتنی‌ست

#عبدالجبار_کاکایی
@asheghanehaye_fatima



بمون ولی به خاطرِ غرور خسته‌ام برو
برو ولی به خاطرِ دل شكسته‌ام بمون


به موندن تو عاشقم، به رفتن تو مبتلا
شكسته ام ولی برو، بريده‌ام ولی بيا


چه گيج حرف می‌زنم، چه ساده درد می‌کشم
اسير قهر و آشتی ميون آب و آتشم!


تو را نفس كشيدم و به گريه با تو ساختم
چه دير عاشقت شدم، چه ديرتر شناختم...

#عبدالجبار_کاکایی
@asheghanehaye_fatima



در خویش می سازم تو را ، در خویش ویران می کنم
می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم
جانی به تلخی می کَنم ، جسمی به سختی می کشم
روزی به آخر می برم ، خوابی پریشان می کنم
در تار و پود عقل و جان ، آب است و آتش، توامان
یک روز عاقل می شوم ، یک روز طغیان می کنم
یا جان کافر کیش را تا مرز مردن می برم
یا عقل دور اندیش را تسلیم شیطان می کنم
دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست
یک عمر زندان توام ، یک عمر کتمان می کنم
از عشق از آیین ِتو، از جهل ِتو، از دین ِتو
انگشتری دارم که دیوان را سلیمان می کنم
یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم
می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم



#عبدالجبار_کاکایی
احمدرضا احمدی
هنوز تشنه‌ام
هنوز تشنه‌ام

آب اگر چه بی‌صداترین ترانه بود
تشنگی بهانه بود
من به خواب‌های کوچک تو اعتماد داشتم
چشم‌های عاشق تو را به یاد داشتم
می‌وزید عطر سیب
سمت خواب‌های ساده و نجیب
من به جست و جوی تو
در هوای عطر موی تو
رفت و آمد کبود گاهواره‌ها
زیر چتر روشن ستاره‌ها
 
تا هنوز عاشقم
تا هنوز صبر می‌کنم
ابر می رسد

شعر #عبدالجبار_کاکایی
صدا #احمدرضا_احمدی



@asheghanehaye_fatima
چند سالی‌ست که تکلیف دلم روشن نیست
جا به اندازه‌ی تنهایی من در من نیست

چشم می‌دوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قدّ سر سوزن نیست

دست برداشتم از عشق، که هر دستِ سلام
لمسِ آرامشِ سردی‌ست که در آهن نیست

حس بی‌قاعده‌ی عقل و جنون با من بود
درک این حالِ به‌هم‌ریخته تقریباً نیست

سال‌ها بود از این فاصله می‌ترسیدم
که به کوتاهی دل‌کندن و دل‌بستن نیست

رفتم از دست و به آغوش خودم برگشتم
جا به اندازه‌ی تنهایی من در من نیست...

#عبدالجبار_کاکایی


@asheghanehaye_fatima

خدا یک شب تو را در سینه‌ی من زاد ، باور کن
یقینی در گمان پیچید و دستم داد ، باور کن

تو مثل هرچه هستی در درون من نمی‌گنجی
مرا ویرانه کردی خانه‌ات آباد ! باور کن

اگرچه بر دلم بارید طوفانِ عظیمِ شک
پلی بین دل ما بود از پولاد ، باور کن

نمی‌فهمم زبان واژه‌های آتشینت را
رهایی مثل یک آشوب ، یک فریاد ، باور کن

تو از نسل عقیم گریه‌های رفته از یادی
که تنهایی تو را در چشم‌هایم زاد ، باور کن ...



#عبدالجبار_کاکایی‌


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر و دکلمه


آه از آن نگاه ...


شعر از : #عبدالجبار_کاکایی
دکلمه و خوانش : #امین_تارخ




آه از آن نگاه
واژه می‌شوم
مرا مرور می‌کند ؛

سنگ می‌شوم
مرا بلور می‌کند ؛

شیشه می‌شوم
ز من عبور می‌کند ،

تا که پشت می‌کنم به آفتاب
مثلِ سایه روبه‌روی من ظهور می‌کند !

آه از آن نگاه !
عاقبت تمامِ هستیِ مرا
ذرّه ذرّه نور می‌کند ...


@asheghanehaye_fatima