@asheghanehaye_fatima



شنیده ای برف
آتش بزند شبی خاموش را،
پیرهنی از گل بدوزد برای شب،
عطر خوش خون را به جوش آرد؟!

خاطره ای این چنین را به یاد دارم:
شب سردی از چلّه ی زمستان بود،
در گوشه ای، که بستر زمین و سقف آسمان بود –
با شعله ور شدن آزار دو جسم درهم تنیده
برف نیمه شب به چمنزار و میهن آفتاب مانند شده بود! 


#عبدالله_پشیو/ کردستان عراق
برگردان: #بابک_صحرانورد

@asheghsnehaye_atima

1⃣
بر بلندای تنهايی‌ام لمیده‌ام،
بازوان‌ام را به دور
گردن خشک ندامت
حلقه كرده‌ام
اشک‌هايم نيز شره‌شره
بر پيكر روزگار مي‌ريزند.

2⃣
به تپش‌هاي تند گام‌های قلب‌ام
كه حصار سينه‌ام را تنها می‌گذارند
گوش مي‌دهم
و او حتا از قفا هم
نیم‌نگاهي غضب‌ناک به من نمی‌کند
تا بگويم: مرا ببخش
پشيمان‌ام از حبس‌کردن تو
چرا كه نتوانستم سعادت را برای‌ات به ارمغان آرم.

3⃣

ديده‌گان خيس‌ام
به دل‌آزردگی‌های روح‌ام خيره مانده
كه چگونه گلايه‌مند مرا می‌نگرد
و چه خوب می‌دانم وقتی به من می‌گويد:
اين همه درد و آزار براي چه؟



1⃣
لەسەر ترۆپکی
تەنیایی دانیشتووم
قۆلەکانم لە گەردنی
پەشیمانی ئاڵاندووەو
فرمێسکەکانیشم بە خوڕ
دەڕژێنە سەر جەستەی
دۆڕان.

2⃣
گوێم لە ترپەی هەنگاوەکانی دڵمە
کە قەفەسی سینەم
بەجێ دێڵێ و
ئاوڕێکی تووڕەشم لێ ناداتەوە
تا پێی بڵێم بموورە
پەشیمانم لەوەی زیندانم کردی و
نەمتوانی بەختەوەریت بۆ بێنم.

3⃣
چاوە تەڕەکانم
بریوەتە ڕۆحی ماندووم،
کە بە گلەییەوە لێم دەڕوانێ و
دەزانم پێم دەڵێ
ئەم هەموو ئازارە لە پای چی؟

#خولیا_حسین | کردستان عراق |

برگردان: #بابک_صحرانورد

@asheghanehaye_fatima



صبح را در آغوش گرفتم
دست‌هايم
خيابان نخستين تابش آفتاب شدند و
معبری برای چشمان تو!

دهان كوه را بوسيدم
لبان‌ام چشمه‌ای شدند و
زمزمه‌هايت از نو درخشيدند

سرم را به روی پای شب گذاشتم و
خواب‌هايم آيينه‌ی شعر شد و
زيبایی تو را در آن ديدند
عشق مرا به تو ديدند...

#شیرکو_بی‌کس | Şêrko Bêkes | کردستان عراق، ۲۰۱۳-۱۹۴۰ |

برگردان: #بابک_صحرانورد