Forwarded from دستیار
زاد روزت بر میهنم همایون باد و سایه ات مستدام🌹🌹🌹🌹
زندگینامه #امیرهوشنگ_ابتهاج
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی متخلص به (( ه. الف سایه )) در ششم اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شد.
در سال 1337 با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا (1338)، کیوان (1339)،آسیا (1340)، و کاوه (1341) می باشد .
فعالیتهای اجتماعی :
ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت و از سال1350 تا 1356 سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلهای او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است. در سال 1374 به ایالات متحده آمریکا و شعرخوانی و سخنرانی درباره ی دیوان حافظ در شهرهای برکلی ، لس آنجلس ، دالاس ، نیویورک ، فیلادلفیا، سان دیه گو، سیاتل سفر کرد.
شعر ابتهاج :
ابتهاج در آغاز ، همچون شهریار ، چندی کوشید تا به راه نیما برود اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود دنبال کرد. برخی از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا میدانند.
«سایه» در غزل از حیث زبان به حافظ بسیار نزدیک شده است. غزلهاى عاشقانهى او همراه با مضامین اجتماعى نهفته در آن، غزل وى را به بهترین غزلهاى معاصر بدل ساخته است.سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود.
«سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپارهاست با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی.
مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد و شهریار پیش گفتاری در مورد غزل دربار آن می نویسد.
سایه در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخگوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی با ارزشی پدید میآورد.. مجموعه شبگیر و زمین نشان می دهد.مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود.
آثار :
نخستین نغمه ها
سراب
سیاه مشق
شبگیر
زمین
چند برگ از یلدا
یادنامه (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
تا صبح شب یلدا
یادگار خون سرو
حافظ به سعی سایه(دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
تاسیان (اشعار ابتهاج در قالب نو)
زندگی فعلی :
هوشنگ ابتهاج هم اکنون در شهر کلن آلمان زندگی میکند.
@asheghanehaye_fatima
زندگینامه #امیرهوشنگ_ابتهاج
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی متخلص به (( ه. الف سایه )) در ششم اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شد.
در سال 1337 با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا (1338)، کیوان (1339)،آسیا (1340)، و کاوه (1341) می باشد .
فعالیتهای اجتماعی :
ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت و از سال1350 تا 1356 سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلهای او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است. در سال 1374 به ایالات متحده آمریکا و شعرخوانی و سخنرانی درباره ی دیوان حافظ در شهرهای برکلی ، لس آنجلس ، دالاس ، نیویورک ، فیلادلفیا، سان دیه گو، سیاتل سفر کرد.
شعر ابتهاج :
ابتهاج در آغاز ، همچون شهریار ، چندی کوشید تا به راه نیما برود اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود دنبال کرد. برخی از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا میدانند.
«سایه» در غزل از حیث زبان به حافظ بسیار نزدیک شده است. غزلهاى عاشقانهى او همراه با مضامین اجتماعى نهفته در آن، غزل وى را به بهترین غزلهاى معاصر بدل ساخته است.سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود.
«سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپارهاست با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی.
مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد و شهریار پیش گفتاری در مورد غزل دربار آن می نویسد.
سایه در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخگوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی با ارزشی پدید میآورد.. مجموعه شبگیر و زمین نشان می دهد.مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود.
آثار :
نخستین نغمه ها
سراب
سیاه مشق
شبگیر
زمین
چند برگ از یلدا
یادنامه (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
تا صبح شب یلدا
یادگار خون سرو
حافظ به سعی سایه(دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
تاسیان (اشعار ابتهاج در قالب نو)
زندگی فعلی :
هوشنگ ابتهاج هم اکنون در شهر کلن آلمان زندگی میکند.
@asheghanehaye_fatima
می آیی و بر لب تو صد لبخند
می آیی و در دل تو صد امّید
می آیی و از فروغ شادی ها
تابنده به دامن تو صد خورشید
#امیرهوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
می آیی و در دل تو صد امّید
می آیی و از فروغ شادی ها
تابنده به دامن تو صد خورشید
#امیرهوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
شبی،
-کدام شب؟
-شبی
شبی ستارهای دهان گشود
-چه گفت؟
-نگفت،از لبش چکید
-سخن چکید؟
-سخن،نه! اشک
ستاره میگریست
-ستاره ی کدام کهکشان؟
-ستارهای که کهکشان نداشت
سپیدهدم که خاک
در انتظار روز خرّم است،
ستارهای که در غم شبانهاش غروب کرد
هزار کهکشان اشک
نهفته در نگاه شبنم است.
#امیرهوشنگ_ابتهاج
شبی،
-کدام شب؟
-شبی
شبی ستارهای دهان گشود
-چه گفت؟
-نگفت،از لبش چکید
-سخن چکید؟
-سخن،نه! اشک
ستاره میگریست
-ستاره ی کدام کهکشان؟
-ستارهای که کهکشان نداشت
سپیدهدم که خاک
در انتظار روز خرّم است،
ستارهای که در غم شبانهاش غروب کرد
هزار کهکشان اشک
نهفته در نگاه شبنم است.
#امیرهوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
.
از هم گریختیم
و آن نازنین پیاله دلخواه را،
دریغ
بر خاک ریختیم!
جان من و تو تشنه پیوند مهر بود
دردا که جان تشنه خود را گداختیم
بس دردناک بود جدایی میانِ ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پای مال گشت!
با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز عاشقانه من ناگریز بود
من بارها به سوی تو باز آمدم ولی ...
هر بار دیر بود!
اینک من و توییم، دو تنهای بینصیب
هر یک جدا گرفته رهِ سرنوشتِ خویش
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش .
#امیرهوشنگ_ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
.
از هم گریختیم
و آن نازنین پیاله دلخواه را،
دریغ
بر خاک ریختیم!
جان من و تو تشنه پیوند مهر بود
دردا که جان تشنه خود را گداختیم
بس دردناک بود جدایی میانِ ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پای مال گشت!
با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز عاشقانه من ناگریز بود
من بارها به سوی تو باز آمدم ولی ...
هر بار دیر بود!
اینک من و توییم، دو تنهای بینصیب
هر یک جدا گرفته رهِ سرنوشتِ خویش
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش .
#امیرهوشنگ_ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است
#امیرهوشنگ_ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است
#امیرهوشنگ_ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
شعری چاپنشده از «سایه»
-----
دختر #امیرهوشنگ_ابتهاج (سایه) شعری چاپ نشده از این شاعر را منتشر کرد.
به گزارش ایسنا، این شعر که «سایه» آن را در آذرماه ۹۸ سروده و #یلدا_ابتهاج در صفحه خود منتشر کرده است در پی می آید:
شنیدهام که درخت از درخت باخبر است
و من گمان دارم
که سنگ هم از سنگ
و ذره ذره عالم که عاشقانِ همند
مگر دلِ تو که بیگانه است با دلِ من.
#سایه
@asheghanehaye_fatima
-----
دختر #امیرهوشنگ_ابتهاج (سایه) شعری چاپ نشده از این شاعر را منتشر کرد.
به گزارش ایسنا، این شعر که «سایه» آن را در آذرماه ۹۸ سروده و #یلدا_ابتهاج در صفحه خود منتشر کرده است در پی می آید:
شنیدهام که درخت از درخت باخبر است
و من گمان دارم
که سنگ هم از سنگ
و ذره ذره عالم که عاشقانِ همند
مگر دلِ تو که بیگانه است با دلِ من.
#سایه
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است
#امیرهوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است
#امیرهوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima