عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




برگی شده افتاده ام از شاخه به کویی
چون باد مرا می بَری امّا به چه سویی؟

این چیست که جذبش شده ام موی تو؟ هرگز!
دلبستگی آن نیست که بسته ست به مویی!

ای غنچه که در عمق دلم ریشه دواندی
عشقی و عجب نیست که از سنگ برویی!

من با تو چه باید بکنم عشق گریزان
با صید چه باید بکند ببر ِ پتویی ...

میخواهی ام اما به چه عنوان؟ به چه منطق؟
میخواهم ات اما به چه قیمت؟ به چه رویی؟

من بغض تو هستم چه بباری چه نباری
من راز تو هستم چه بگویی چه نگویی


#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima



تنها تو را دارم،تو هم تنها مرا داری 
روحِ منی و روح من در تن نمی‌ماند
امّا نمی‌ خواهم به بعد از تو بیندیشم 
#بعد_از_تویی_دیگر_برای_من_نمی‌ماند 

بعد از تو هیچ انگیزه ای در شعر گفتن نیست 
بعد از تو دیگر نامی از من نیست دختر جان 
یاسر فقط یک مرد در آغاز اسلام است 
یاسر فقط نام خیابانی ست در تهران 

 
#یاسر_قنبرلو
نه که از بوسه‌ی
معشوق بترسم؛ هرگز...
از "گناهی که پشیمان نکند" می‌ترسم



#یاسر_قنبرلو

@asheghanehaye_fatima
من فقط روزنامه ای بودم...
بین انبوهِ دسته بندی ها...!
مرگ در صفحه‌ی حوادث بود...
زندگی در نیازمندی ها...!


#یاسر_قنبرلو

@asheghanehaye_fatima
کاش
جای بوسه‌اش می‌ماند
بر پیشانی‌ام
با خدا بودن
نشان ‌از مِهر می‌خواهد نه مُهر !


#یاسر_قنبرلو

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

از تنم تا تنش یک وجب بود
وقت چسبیدن لب به لب بود
عقل! امّا جدایی‌طلب بود 
بود! اما دخالت نمی‌کرد!

عشق ِمن، لکه‌ی دامنش بود 
من حواسم به پیراهنش بود 
او حواسش به مرز تنش بود 
بود! امّا رعایت نمی‌کرد! 

آن شب از جان مستم چه می‌خواست 
دست او روی دستم چه می‌خواست
وسوسه از شکستم چه می‌خواست
تف بر این ارتجاع ِصعودی! 

دستش افتاد در موج مویم 
پاره شد جامه از روبه‌رویم!
مانده‌ام از چه چیزی بگویم! 
آه یوسف! تو دیگر که بودی

عقل می‌گوید:این کار زشت است
عشق می‌گوید:این سرنوشت است!
اولین درب‌های بهشت است
آخرین دکمه‌های لباسش!
باز کردم! رسیدم به آتش! 

آتش، امّا برای سیاوَش! 
خیره در سرخی ِالتماسش
غرق در آبی ِچشم‌هایش 
من حواسم به او... او حواسش... 
آخرین دکمه‌های لباسش...

آخرین دکمه‌های لباسش

#یاسر قنبرلو
@asheghanehaye_fatima



این کشور و آن کشور و سی روز مهم نیست

هرجا که تو رؤيت بشوی عید همان جاست



#یاسر_قنبرلو
منم آن مُصیبتی که به دلِ تو وارد آمد

که فقط امیدوارم غمِ آخر تو باشم...

#یاسر_قنبرلو

@asheghanehaye_fatima
عمرم -اگر که خوب، اگر بد- گذشته‌است
یک رودخانه است که از سد گذشته‌است

دیگر به عقل کار ندارم، که مدتی‌ست
کار من از نباید و باید گذشته‌است

"هشتاد ضربه" حکمِ حقیری‌ست، محتسب!
دارم بزن که مستی‌ام از "حد" گذشته‌است

عشق تو نیتی‌ست که هرگز نکرده‌ای
عشق من از تشهد و اشهد گذشته‌است

من دلخوشم که عاقبتم خیر می‌شود
عمرم -اگر که خوب، اگر بد- گذشته‌است...



#یاسر_قنبرلو


@asheghanehaye_fatima
از این شهر مُرده از این ایستگاه
از این بی‌کس و کاری و سادگی
چی مونده برام  غیرِ آوارگی؟
به من، این منِ خسته از زندگی
تو که روی اَبرای خوشبختی اسکی میری
چی داری بگی؟!

تو که بوی پیراهنت رو
باید از گُلای هلندی بگیرن
توی شیشه‌های فرانسه بریزن
از اٌتریش پُستش کنن
تو که ساعتت کوک کوکه
یه خط روی شیشه‌ش بیفته
نمیشه تو ایران درستش کنن
چی داری بگی؟!

به من که گذشته‌م پر از خالیه
یه فرصت برام کافیه تا بخوام
به آینده‌ی تو گروهی تجاوز کنم!
چهل ساله! آره... چهل ساله من!
جوونی نکردم...
پیاده‌م هنوز
تو یه نوجوونی ولی صُب تا شب
یه چیزی سواری که من اسمشو
نمی‌تونم حتی تلفظ کنم!

بزن! کاهدونه فقط!
که قبل از تو هم می‌زدن!
که درد از یه جایی دیگه درد نیست
که دُزد از یه جایی دیگه دُزد نیست
یه جایی که بی حِسّه قلبت
که سِر میشه دیگه...
که می‌خندی وقتی بهت فحش میدن
تعجب نداره، یه دلقک که جدی گرفته نشه... جوکِر میشه دیگه

تو که نفت داری
اونم چاه چاه
می‌خندی به حالم
اونم قاه قاه
برو اون طرف‌تر که نفتی نشی!
برو اون طرف‌تر که قربانیِ
اَصاب خرابِ
یه پنجاه و هفتی نشی!

ببین اینجا ـ آره! ـ جای خوبیه!
کجا دیدی آخه فقط تو یه شب
هزارت بشه صد هزار!
بزن.. هرچی داریم و نابود کن
بزن... دود کن... دود کن.. دود کن
فقط چیزی از دین و ایمون نگو
خفه شو! فقط سود کن!
درت رو بذار...


#یاسر_قنبرلو



@asheghanehaye_fatima
‌دوستت دارد و از دور کنارش هستی
روی دیوار اتاق و سَر ِکارش هستی
آخرین شاعر ِ دیوانه تبارش هستی 
دل من ! ساده کنم ! دار و ندارش هستی ! 

دوستش داری و از عاقبتش با خبری
دوستش داری و باید که دل از او نبری
دوستش داری و از خیر و شرش میگذری
دل من ! از تو چه پنهان که تو بسیار خری !

دوستت دارد و یک بند تو را میخواهد 
دوستت دارد و در بند تو را میخواهد
همه ی زندگی ات چند ؟ تو را میخواهد
دل من ! گند زدی ... گند ... تو را میخواهد

شعر را صرف همین عشق ِ پریشان کردی
همه ی زندگی ات را سپر ِ آن کردی 
دوستش داری و پیداست که پنهان کردی
دل من! هرچه غلط بود فراوان کردی ...

دوستت دارد و از این همه دوری غمگین 
دوستت دارد و توجیه ندارد در دین 
دوستت دارد و دیوانگی ِ محض است این
دل من ! لطف بفرما سر جایت بنشین !

مست از رایحه ی کوچه ی نارنجستان 
دوستش داری و مبهوت شدی در باران
دوستش داری و سر گیجه ای و سرگردان 
دل من ! آن دل ِ آرام مرا برگردان .

لب تو از لب او شهد و عسل میخواهد
لب او از تو فقط شعر و غزل میخواهد
دوستت دارد و از دور بغل میخواهد
دل من ! این همه خان، رستم ِ یل میخواهد

دوستش داری و رویای تو جان خواهد داد
همه ی زندگی ات را به فلان خواهد داد
فکر کردی به تو یک لحظه امان خواهد داد؟
دل من! عشق به تو شست نشان خواهد داد!

#یاسر_قنبرلو




@asheghanehaye_fatima