وقتی آدم کتابهای تاریخ سنتی را مطالعه میکند ممکن است نیمی از مردم را فراموش کند. کاشفان مرد بودند. زمینداران و بازرگانان، مرد. سردمداران سیاسی، مرد. شخصیتهای نظامی، مرد. نامرئیبودن تمام عیار زنان، ندیدن آنها، نشانهای از وضعیت به خاک سپرده و فراموششده آنهاست.
زنان در این نامرئیبودن، کمی شباهت به بردگان سیاهپوست داشتند(و از اینرو بردگان سیاهپوستِ زن دو چندان زیر فشار بودند). یگانهبودن بیولوژیکی زنان، همچون رنگ پوست و ویژگیهای چهره سیاهپوستان، پایهای شد تا با آنها به عنوان انسانهای کمارزش رفتار شود. البته درست است و از منظر پراگماتیک در زنان عملا چیز مهمتری از رنگ پوست ـ یعنی جایگاه آنها به عنوان زاینده ـ وجود داشت، ولی تنها این کافی نبود تا عقبماندگی اجتماعی کلکتیو زنان را روشن سازد، حتی برای آنهایی که فرزندی بدنیا نیاورده بودند. یا آنهایی که بسیار جوان یا بسیار پیر بودند. به نظر میرسد که ویژگیهای فیزیکی آنها به راحتطلبی مردان انجامید که در جنب استفاده و سواستفاده از آنها، ارزش فردی را که در آن واحد خدمتکار، همبستر، محرم و مادر ـ آموزگار و پرستار بچههایش بود، میشناختند.
در جوامعی که بر پایۀ مالکیت خصوصی و رقابت بنا گردیده بود و خانواد تکهمسری، یک واحد عملی برای کار و اجتماعیشدن بود، تثبیت این موقعیت ویژ زنان سودمند به نظر میرسید: وقتی که مسئله مربوط به روابط جنسی و نزدیک میشد، با آنها رفتاری آمرانه چون رفتار با یک کنیز خانگی و از طرف دیگر وقتی که مسئله بر سر قیمومیت فرزندان و قدرتنمایی در مقابل آنان بود، رفتاری برابر. بعدها آشکار شد که یک چنین سرکوب ذاتی، پدیدهای است که به سختی میتوان آنرا از میان برد.
در جوامع پیشین ـ در آمریکا و یا هرجای دیگرـ که در آن مالکیت همگانی بود و خانوادهها گستردهتر و پیچیدهتر بودند، که همه خالهها و عموها، مادربزرگها وپدربزرگها دور هم زندگی میکردند، به نظر میرسید که زنان از تساوی حقوق بیشتری برخوردار بودند تا در جوامع سفیدپوستانی که بعدها هجوم آورده و «تمدن» خود و مالکیت خصوصی را رواج دادند.
به عنوان مثال در قبیلههای زونی در جنوب باختری، در پیرامون زنان، خانوادههای گستردهای شکل گرفتند که شوهران به خانواده زنان میپیوستند. این امر نهادینه شده بود که خانه به زنان تعلق دارد و کشتزار به عشیره و حق زنان بر هر چیز که کشت میشد با حق مردان برابر بود. زنان از امنیت بیشتری برخوردار بودند زیراکه با خانواده خود میزیستند و هر گاه که میخواستند، میتوانستند از مردانشان جدا شوند و همه دارایی خود را برای خویش نگاه دارند.
داستان مردم آمریکا|
#هوارد_زین |ترجمه: خ.طهوری؛ م.هادی
@asheghanehaye_fatima
#Women|#History|#Zinn
زنان در این نامرئیبودن، کمی شباهت به بردگان سیاهپوست داشتند(و از اینرو بردگان سیاهپوستِ زن دو چندان زیر فشار بودند). یگانهبودن بیولوژیکی زنان، همچون رنگ پوست و ویژگیهای چهره سیاهپوستان، پایهای شد تا با آنها به عنوان انسانهای کمارزش رفتار شود. البته درست است و از منظر پراگماتیک در زنان عملا چیز مهمتری از رنگ پوست ـ یعنی جایگاه آنها به عنوان زاینده ـ وجود داشت، ولی تنها این کافی نبود تا عقبماندگی اجتماعی کلکتیو زنان را روشن سازد، حتی برای آنهایی که فرزندی بدنیا نیاورده بودند. یا آنهایی که بسیار جوان یا بسیار پیر بودند. به نظر میرسد که ویژگیهای فیزیکی آنها به راحتطلبی مردان انجامید که در جنب استفاده و سواستفاده از آنها، ارزش فردی را که در آن واحد خدمتکار، همبستر، محرم و مادر ـ آموزگار و پرستار بچههایش بود، میشناختند.
در جوامعی که بر پایۀ مالکیت خصوصی و رقابت بنا گردیده بود و خانواد تکهمسری، یک واحد عملی برای کار و اجتماعیشدن بود، تثبیت این موقعیت ویژ زنان سودمند به نظر میرسید: وقتی که مسئله مربوط به روابط جنسی و نزدیک میشد، با آنها رفتاری آمرانه چون رفتار با یک کنیز خانگی و از طرف دیگر وقتی که مسئله بر سر قیمومیت فرزندان و قدرتنمایی در مقابل آنان بود، رفتاری برابر. بعدها آشکار شد که یک چنین سرکوب ذاتی، پدیدهای است که به سختی میتوان آنرا از میان برد.
در جوامع پیشین ـ در آمریکا و یا هرجای دیگرـ که در آن مالکیت همگانی بود و خانوادهها گستردهتر و پیچیدهتر بودند، که همه خالهها و عموها، مادربزرگها وپدربزرگها دور هم زندگی میکردند، به نظر میرسید که زنان از تساوی حقوق بیشتری برخوردار بودند تا در جوامع سفیدپوستانی که بعدها هجوم آورده و «تمدن» خود و مالکیت خصوصی را رواج دادند.
به عنوان مثال در قبیلههای زونی در جنوب باختری، در پیرامون زنان، خانوادههای گستردهای شکل گرفتند که شوهران به خانواده زنان میپیوستند. این امر نهادینه شده بود که خانه به زنان تعلق دارد و کشتزار به عشیره و حق زنان بر هر چیز که کشت میشد با حق مردان برابر بود. زنان از امنیت بیشتری برخوردار بودند زیراکه با خانواده خود میزیستند و هر گاه که میخواستند، میتوانستند از مردانشان جدا شوند و همه دارایی خود را برای خویش نگاه دارند.
داستان مردم آمریکا|
#هوارد_زین |ترجمه: خ.طهوری؛ م.هادی
@asheghanehaye_fatima
#Women|#History|#Zinn
@asheghanehaye_fatima
وقتی آدم کتابهای تاریخ سنتی را مطالعه میکند ممکن است نیمی از مردم را فراموش کند. کاشفان مرد بودند. زمینداران و بازرگانان، مرد. سردمداران سیاسی، مرد. شخصیتهای نظامی، مرد. نامرئیبودن تمام عیار زنان، ندیدن آنها، نشانهای از وضعیت به خاک سپرده و فراموششده آنهاست.
زنان در این نامرئیبودن، کمی شباهت به بردگان سیاهپوست داشتند(و از اینرو بردگان سیاهپوستِ زن دو چندان زیر فشار بودند). یگانهبودن بیولوژیکی زنان، همچون رنگ پوست و ویژگیهای چهره سیاهپوستان، پایهای شد تا با آنها به عنوان انسانهای کمارزش رفتار شود. البته درست است و از منظر پراگماتیک در زنان عملا چیز مهمتری از رنگ پوست ـ یعنی جایگاه آنها به عنوان زاینده ـ وجود داشت، ولی تنها این کافی نبود تا عقبماندگی اجتماعی کلکتیو زنان را روشن سازد، حتی برای آنهایی که فرزندی بدنیا نیاورده بودند. یا آنهایی که بسیار جوان یا بسیار پیر بودند. به نظر میرسد که ویژگیهای فیزیکی آنها به راحتطلبی مردان انجامید که در جنب استفاده و سواستفاده از آنها، ارزش فردی را که در آن واحد خدمتکار، همبستر، محرم و مادر ـ آموزگار و پرستار بچههایش بود، میشناختند.
در جوامعی که بر پایۀ مالکیت خصوصی و رقابت بنا گردیده بود و خانواد تکهمسری، یک واحد عملی برای کار و اجتماعیشدن بود، تثبیت این موقعیت ویژ زنان سودمند به نظر میرسید: وقتی که مسئله مربوط به روابط جنسی و نزدیک میشد، با آنها رفتاری آمرانه چون رفتار با یک کنیز خانگی و از طرف دیگر وقتی که مسئله بر سر قیمومیت فرزندان و قدرتنمایی در مقابل آنان بود، رفتاری برابر. بعدها آشکار شد که یک چنین سرکوب ذاتی، پدیدهای است که به سختی میتوان آنرا از میان برد.
در جوامع پیشین ـ در آمریکا و یا هرجای دیگرـ که در آن مالکیت همگانی بود و خانوادهها گستردهتر و پیچیدهتر بودند، که همه خالهها و عموها، مادربزرگها وپدربزرگها دور هم زندگی میکردند، به نظر میرسید که زنان از تساوی حقوق بیشتری برخوردار بودند تا در جوامع سفیدپوستانی که بعدها هجوم آورده و «تمدن» خود و مالکیت خصوصی را رواج دادند.
به عنوان مثال در قبیلههای زونی در جنوب باختری، در پیرامون زنان، خانوادههای گستردهای شکل گرفتند که شوهران به خانواده زنان میپیوستند. این امر نهادینه شده بود که خانه به زنان تعلق دارد و کشتزار به عشیره و حق زنان بر هر چیز که کشت میشد با حق مردان برابر بود. زنان از امنیت بیشتری برخوردار بودند زیراکه با خانواده خود میزیستند و هر گاه که میخواستند، میتوانستند از مردانشان جدا شوند و همه دارایی خود را برای خویش نگاه دارند.
داستان مردم #آمریکا
#هوارد_زین
ترجمه: خ.طهوری؛ م.هادی
وقتی آدم کتابهای تاریخ سنتی را مطالعه میکند ممکن است نیمی از مردم را فراموش کند. کاشفان مرد بودند. زمینداران و بازرگانان، مرد. سردمداران سیاسی، مرد. شخصیتهای نظامی، مرد. نامرئیبودن تمام عیار زنان، ندیدن آنها، نشانهای از وضعیت به خاک سپرده و فراموششده آنهاست.
زنان در این نامرئیبودن، کمی شباهت به بردگان سیاهپوست داشتند(و از اینرو بردگان سیاهپوستِ زن دو چندان زیر فشار بودند). یگانهبودن بیولوژیکی زنان، همچون رنگ پوست و ویژگیهای چهره سیاهپوستان، پایهای شد تا با آنها به عنوان انسانهای کمارزش رفتار شود. البته درست است و از منظر پراگماتیک در زنان عملا چیز مهمتری از رنگ پوست ـ یعنی جایگاه آنها به عنوان زاینده ـ وجود داشت، ولی تنها این کافی نبود تا عقبماندگی اجتماعی کلکتیو زنان را روشن سازد، حتی برای آنهایی که فرزندی بدنیا نیاورده بودند. یا آنهایی که بسیار جوان یا بسیار پیر بودند. به نظر میرسد که ویژگیهای فیزیکی آنها به راحتطلبی مردان انجامید که در جنب استفاده و سواستفاده از آنها، ارزش فردی را که در آن واحد خدمتکار، همبستر، محرم و مادر ـ آموزگار و پرستار بچههایش بود، میشناختند.
در جوامعی که بر پایۀ مالکیت خصوصی و رقابت بنا گردیده بود و خانواد تکهمسری، یک واحد عملی برای کار و اجتماعیشدن بود، تثبیت این موقعیت ویژ زنان سودمند به نظر میرسید: وقتی که مسئله مربوط به روابط جنسی و نزدیک میشد، با آنها رفتاری آمرانه چون رفتار با یک کنیز خانگی و از طرف دیگر وقتی که مسئله بر سر قیمومیت فرزندان و قدرتنمایی در مقابل آنان بود، رفتاری برابر. بعدها آشکار شد که یک چنین سرکوب ذاتی، پدیدهای است که به سختی میتوان آنرا از میان برد.
در جوامع پیشین ـ در آمریکا و یا هرجای دیگرـ که در آن مالکیت همگانی بود و خانوادهها گستردهتر و پیچیدهتر بودند، که همه خالهها و عموها، مادربزرگها وپدربزرگها دور هم زندگی میکردند، به نظر میرسید که زنان از تساوی حقوق بیشتری برخوردار بودند تا در جوامع سفیدپوستانی که بعدها هجوم آورده و «تمدن» خود و مالکیت خصوصی را رواج دادند.
به عنوان مثال در قبیلههای زونی در جنوب باختری، در پیرامون زنان، خانوادههای گستردهای شکل گرفتند که شوهران به خانواده زنان میپیوستند. این امر نهادینه شده بود که خانه به زنان تعلق دارد و کشتزار به عشیره و حق زنان بر هر چیز که کشت میشد با حق مردان برابر بود. زنان از امنیت بیشتری برخوردار بودند زیراکه با خانواده خود میزیستند و هر گاه که میخواستند، میتوانستند از مردانشان جدا شوند و همه دارایی خود را برای خویش نگاه دارند.
داستان مردم #آمریکا
#هوارد_زین
ترجمه: خ.طهوری؛ م.هادی