عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



مادربزرگم همیشه می‌گفت کاش کنار این همه بیمه حوادث و بدنه و ثالث و آتش‌سوزی و... بیمه‌ای هم بود برای لحظات بعد برگشتن از فرودگاه امام وقتی برای آخرین بار بغلش می‌کنی تا برود برای همیشه.
بیمه‌ای بود برای همه سال‌های چشم‌ به راهی برگشتن و برنگشتن فرزندت از جنگ... همه سال‌های چشم‌ به راهی برگشتن و برنگشتن جنازه‌اش حتی.
بیمه‌ای بود برای همه تنهایی‌های غروب‌های بی‌تاب جمعه.
بیمه‌ای بود برای بغض‌های جامانده از حادثه رفتن‌ها و نماندن‌ها.
بیمه‌ای بود برای دقایق گریه‌های بی‌صدا در خلوت شب.
بیمه‌ای بود برای حس و حال خیالی مریض با هزار سوال بی‌جواب‌مانده.
بیمه‌‌ای بود برای دلتنگی... برای فراق... برای لحظه‌های بی‌قراری...
می‌گفت: شاید که همین بیمه کمک می‌کرد برای سرپا ماندن.. برای ماندن... برای ادامه دادن تا ناکجایی شاید.


#مرتضی_قدیمی
دوست داشتنی بودن و دوست داشته شدن، مثل آماده شدنِ قورمه سبزیه♥️

مادربزرگم همیشه وقتی می‌خواست قرمه‌سبزی درست کند از روز قبل شروع می‌کرد. سبزی‌ها را آرام آرام پاک می‌کرد. لابلای پاک کردن سبزی‌ها و بعد از شستن و سرخ کردنشان زیر لب شعری می‌خواند، ترانه‌ای، گاه قصه‌ای را بلند تعریف می‌کرد تا هم ما بشنویم هم سبزی‌هایش انگار. هیچ عجله‌ای نداشت.
چنین روزهایی تا فردا ناهار، آرام‌ترین روزهای زندگی‌اش بود. قرمه‌سبزی را وقتی درست می‌کرد که اگر همه دور هم بودیم. گاهی هم خودش زنگ می‌زد و می‌گفت پاشید بیاید می‌خواهم قرمه سبزی درست کنم. ما که کوچکتر بودیم بعدها فهمیدیم قرمه سبزی بهانه بود. برای دور هم جمع شدن، یکی از آنها بود. بهانه‌های دیگر را وقتی خیلی بزرگتر شدیم فهمیدیم...وقتی برای اولین بار عاشق شدیم...وقتی بعد دلمان شکست...وقتی صبور نبودیم...وقتی تنها شدیم.
کار شستن و سرخ کردن و تفت دادن سبزی و گوشت‌ها که تمام می‌شد، همه آنچه که باید را روی چراغ گردسوزی می‌گذاشت تا قرمه سبزی آرام آرام آرام از شب تا فردا برای خودش جا بیفتد.
حتما وقتی می‌خوابیدم از شب تا سحر که برای نماز بیدار می‌شد و دیگر نمی‌خوابید چند باری هم سر می‌زد به آن قابلمه بزرگ که مخصوص درست کردن قرمه سبزی بود ولاغیر.
آخ که چه طعم و مزه‌ای داشت آن قرمه سبزی و چه لذتی داشت خوردنش که بعد از رفتن دایی کوچیکه به جبهه و برنگشتنش از اروند دیگر باز نشد آن سفره‌ای که همه دورش نشسته باشیم.
سفره را که جمع می‌کردیم دیگر حالی برای بلند شدن و شلوغ کردن نبود تا مادربزرگ بیاید بعد با خیال راحت از لذتی که با آن غذا یکبار دیگر خاطره‌ساز شده بود بنشیند کنارمان و بگوید: دوست داشتنی بودن و دوست داشته شدن مثل آماده شدن قرمه‌سبزی است. می‌گفت: باید آرام آرام آماده شود. می‌گفت زمان می‌برد برای آنگونه که باید شدن. مادربزرگم همیشه می‌گفت برای محبوب شدن...برای دوست داشتنی شدن نباید عجله کرد. می‌گفت آنهایی که خیلی زود جا باز می‌کنند زود هم فراموش می‌شوند. مادربزرگم می‌گفت توی دوستی‌ها هم همینطور است، دوستی‌های الکی پلکی هیچکدامشان نمی‌مانند.

#مرتضی_قدیمی




@asheghanehaye_fatima