Audio
✍۹۹.۰۲.۲۷
تا همین اندازه احساسِ گناه
تا همین اندازه از خود کم شدن
درد دل کردن برای سایه ها
تا همین حد غرق در ماتم شدن .
تا همین اندازه بس بود انتظار
زندگی کانونِ جنگ لحظه هاست!
قصد دارد شیشه ها را بشکند
این صدایی که به ظاهر آشناست .
من برای اعتراف آماده ام:
کوهِ اندوه دلم از کاه بود
هرچه رویایم تو را پرواز کرد
دست من از آسمان کوتاه بود .
در سقوط از خود به خالی تر شدن
انتهای قصه ام را ساختم
با هزار انگیزه تاس انداختم
پای هر میز قماری باختم
صورت زردم! نبخشیدم تو را
خودخوری کردم، نبخشیدم تو را
در سرم صدها سوال بی جواب ...
من پُر از دردم، نبخشیدم تو را
صنم نافع
خوشبختی آسمانی، گاه آنچنان عمیق است که دردناک می گردد.
#صنم_نافع
@asheghanehaye_fatima
تا همین اندازه احساسِ گناه
تا همین اندازه از خود کم شدن
درد دل کردن برای سایه ها
تا همین حد غرق در ماتم شدن .
تا همین اندازه بس بود انتظار
زندگی کانونِ جنگ لحظه هاست!
قصد دارد شیشه ها را بشکند
این صدایی که به ظاهر آشناست .
من برای اعتراف آماده ام:
کوهِ اندوه دلم از کاه بود
هرچه رویایم تو را پرواز کرد
دست من از آسمان کوتاه بود .
در سقوط از خود به خالی تر شدن
انتهای قصه ام را ساختم
با هزار انگیزه تاس انداختم
پای هر میز قماری باختم
صورت زردم! نبخشیدم تو را
خودخوری کردم، نبخشیدم تو را
در سرم صدها سوال بی جواب ...
من پُر از دردم، نبخشیدم تو را
صنم نافع
خوشبختی آسمانی، گاه آنچنان عمیق است که دردناک می گردد.
#صنم_نافع
@asheghanehaye_fatima
Surrender
@SoundSilence
به قول #صنم_نافع
دستی ببر بر نقشه ی روحم
در سرزمینم آسمان بگذار
با بوسه هایت آشنایم کن
خود را به رویاهای من بسپار
@asheghanehaye_fatima
دستی ببر بر نقشه ی روحم
در سرزمینم آسمان بگذار
با بوسه هایت آشنایم کن
خود را به رویاهای من بسپار
@asheghanehaye_fatima
من پیکره ای حبس شده پشتِ حصارم
بر خاطره ام دست نکش، مسئله دارم!
از جهل به جا مانده ام و درشبِ معبد
تنها صنمِ غمزده ی زیر غبارم
از رنج خودم می شکنم، کار تبر نیست!
باور کن از این لحظه تو را دوست ندارم
بی عشق، برای تو جهان جای قشنگیست
نگذار خودم را به خیالت بسپارم
چشمان مرا بستی و وقتی که اذان زد
باید که بیاویزی ام از حلقه ی دارم
راز نفسِ آخر من را تو نگهدار
تاریخِ مرا ثبت نکن روی مزارم
#صنم_نافع
@asheghanehaye_fatima
بر خاطره ام دست نکش، مسئله دارم!
از جهل به جا مانده ام و درشبِ معبد
تنها صنمِ غمزده ی زیر غبارم
از رنج خودم می شکنم، کار تبر نیست!
باور کن از این لحظه تو را دوست ندارم
بی عشق، برای تو جهان جای قشنگیست
نگذار خودم را به خیالت بسپارم
چشمان مرا بستی و وقتی که اذان زد
باید که بیاویزی ام از حلقه ی دارم
راز نفسِ آخر من را تو نگهدار
تاریخِ مرا ثبت نکن روی مزارم
#صنم_نافع
@asheghanehaye_fatima
بهشتی ترین عشقِ ممنوعه ام، نگاهت شبیه ِ هوسبازهاست
تمام ِ مرا در خودت حبس کن ، اگر سینه ات محرم رازهاست
ولع دارم امشب تو را سر کشم، بپیچم به اندام تو مست ِ مست
برقصم هماهنگِ با بوسه هات ، درون دلم محفلِ سازهاست
تو شرجی ترین داغِ مرداد بر، زمستانِ افسرده ی شهرمی
عطش های شب را به آتش بکش ، هوای تنت مثل اهوازهاست
شبیه ِ گناهانِ خودخواسته ، مرا با خودت می کِشی بی امان
فرا می روم از مکان وُ زمان ، قدمهایم از جنس پروازهاست
نمی بینم وُ سیر می بوسمت، مریض و غریبانه می خواهمت
نفس تازه کن در هوای تنم، مسیحای من وقتِ اعجازهاست !
دلم را به دریای عشقت زدم، من آماده ی حمله ی موج هام
همین لحظه که مرگ می آید وُ به روی لبم از تو آوازهاست
تو زیبا ترین قسمت قصه ای، تمامم بکن در همین جای راه
که این راوی خیره سر بعد تو ، خود آزاری اش مثل مُرتاض هاست
#صنم_نافع
@asheghanehaye_fatima
تمام ِ مرا در خودت حبس کن ، اگر سینه ات محرم رازهاست
ولع دارم امشب تو را سر کشم، بپیچم به اندام تو مست ِ مست
برقصم هماهنگِ با بوسه هات ، درون دلم محفلِ سازهاست
تو شرجی ترین داغِ مرداد بر، زمستانِ افسرده ی شهرمی
عطش های شب را به آتش بکش ، هوای تنت مثل اهوازهاست
شبیه ِ گناهانِ خودخواسته ، مرا با خودت می کِشی بی امان
فرا می روم از مکان وُ زمان ، قدمهایم از جنس پروازهاست
نمی بینم وُ سیر می بوسمت، مریض و غریبانه می خواهمت
نفس تازه کن در هوای تنم، مسیحای من وقتِ اعجازهاست !
دلم را به دریای عشقت زدم، من آماده ی حمله ی موج هام
همین لحظه که مرگ می آید وُ به روی لبم از تو آوازهاست
تو زیبا ترین قسمت قصه ای، تمامم بکن در همین جای راه
که این راوی خیره سر بعد تو ، خود آزاری اش مثل مُرتاض هاست
#صنم_نافع
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دیر آمدی، حتی تو باشی هم کنارم...
خون در رگِ دنیای من جریان ندارد
بغضی شبیه ِ آسمانِ ابری ام که
در ذهن خود تصویری از باران ندارد
طبق روالِ روزهایی که نبودی
بین تمام دستها از دست رفتم !
در خود فرو رفتم به سبکِ شاعران تا
یادت بیندازم «خلاء، درمان ندارد! »
یادت بیندازم که روزی گفته بودی:
با دردها رو راست باش و ساده بنویس
جرأت ندادی تا بگویم: بی تو هیچم
بعد از تو دیگر شعرِ من خواهان ندارد
گفتی: که باید زندگی ات را بسازی
باید قدم هایت بدونِ ترس باشد
من هم دلم می خواست که خوشبخت باشم!
اما بدون ِ تو نه، این امکان ندارد
کوچک شدم تا جا شوم در لحظه هایت
می خواستم زندانی قلب تو باشم
می ریختم دیوار های حائلت را
غافل از اینکه راه به زندان ندارد
آینده خط می زد مرا از سرنوشتت
ترجیح می دادی که با گلها بمانی !
داغت به دل مانده ست ای رویای خیسم
چون که حیاط خانه ام گلدان ندارد
لعنت به روزی که قلم دادی به دستم
لعنت به کُلّ مشق های کودکی هام
«مردی نیامد» «سیب در دستم ندارم»
شاعر شدن بدتر از این تاوان ندارد !
صنم نافع
این شعر را در هر حال و هوایی تغییر دادم، بارها و بارها ...
#صنم_نافع
دیر آمدی، حتی تو باشی هم کنارم...
خون در رگِ دنیای من جریان ندارد
بغضی شبیه ِ آسمانِ ابری ام که
در ذهن خود تصویری از باران ندارد
طبق روالِ روزهایی که نبودی
بین تمام دستها از دست رفتم !
در خود فرو رفتم به سبکِ شاعران تا
یادت بیندازم «خلاء، درمان ندارد! »
یادت بیندازم که روزی گفته بودی:
با دردها رو راست باش و ساده بنویس
جرأت ندادی تا بگویم: بی تو هیچم
بعد از تو دیگر شعرِ من خواهان ندارد
گفتی: که باید زندگی ات را بسازی
باید قدم هایت بدونِ ترس باشد
من هم دلم می خواست که خوشبخت باشم!
اما بدون ِ تو نه، این امکان ندارد
کوچک شدم تا جا شوم در لحظه هایت
می خواستم زندانی قلب تو باشم
می ریختم دیوار های حائلت را
غافل از اینکه راه به زندان ندارد
آینده خط می زد مرا از سرنوشتت
ترجیح می دادی که با گلها بمانی !
داغت به دل مانده ست ای رویای خیسم
چون که حیاط خانه ام گلدان ندارد
لعنت به روزی که قلم دادی به دستم
لعنت به کُلّ مشق های کودکی هام
«مردی نیامد» «سیب در دستم ندارم»
شاعر شدن بدتر از این تاوان ندارد !
صنم نافع
این شعر را در هر حال و هوایی تغییر دادم، بارها و بارها ...
#صنم_نافع
نیمه شب که ستاره می لرزید
دست گرمت مرا رها می کرد
سایه ام روی لحظه می افتاد
یک نفر هم تو را صدا می کرد!
یک نفر که شبیهِ من حساس ...
یک نفر که شبیهِ من مغرور ...
یک نفر با تمام خصلتهام
یک نفر در تمام من محصور
قصه ی من شبیه او تلخ است
گر چه از او همیشه کم گفتی
طفلکی گریه کرد، تا یک شب
اشتباهی به او «صنم»گفتی
اشتباهی گرفتی اش با من
دست او را گرفته، بوسیدی
عکس چشمان خسته ی من را
در نگاه عجیب او دیدی
اشتباهی گرفتی اش با من
گفتی از عاشقان دنیاشی
می توانی که از همین حالا
تا همیشه کنار او باشی
مانده ام باز توی رویاهات
مثلِ عکسی که بی هوا افتاد
هرچه نیت به خاطرت کردم
تهِ فنجان، فقط خدا افتاد !
مثلِ یک غربتِ پُر از تردید
مثل یک خانه ی مقوّایی
لحن تو زیر گوشم و هر شب
پُرم از لحظه های تنهایی
@asheghanehaye_fatima
#صنم_نافع
دست گرمت مرا رها می کرد
سایه ام روی لحظه می افتاد
یک نفر هم تو را صدا می کرد!
یک نفر که شبیهِ من حساس ...
یک نفر که شبیهِ من مغرور ...
یک نفر با تمام خصلتهام
یک نفر در تمام من محصور
قصه ی من شبیه او تلخ است
گر چه از او همیشه کم گفتی
طفلکی گریه کرد، تا یک شب
اشتباهی به او «صنم»گفتی
اشتباهی گرفتی اش با من
دست او را گرفته، بوسیدی
عکس چشمان خسته ی من را
در نگاه عجیب او دیدی
اشتباهی گرفتی اش با من
گفتی از عاشقان دنیاشی
می توانی که از همین حالا
تا همیشه کنار او باشی
مانده ام باز توی رویاهات
مثلِ عکسی که بی هوا افتاد
هرچه نیت به خاطرت کردم
تهِ فنجان، فقط خدا افتاد !
مثلِ یک غربتِ پُر از تردید
مثل یک خانه ی مقوّایی
لحن تو زیر گوشم و هر شب
پُرم از لحظه های تنهایی
@asheghanehaye_fatima
#صنم_نافع