عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


دیگر به هیچ‌چیز دلم خوش نیست
دیوانه از شکست نمی ترسد
یک زن که دور ریخت شبی خود را
امروز از آنچه هست، نمی ترسد...

یک زن که مثل پیرهنش‌ هر شب
از بند پاره ی دلش آویزان
یک روح سرشکسته ی آشفته
دنبال یک جنازه ی سرگردان

یک زن شبیه یک چمدان پر
یک زن شبیه یک کمد خالی
یک حال گریه آور بی پایان
بعد از عبور کوچک خوشحالی!

تو فکر کن که پیرهنی باشی
دلتنگ و بیقرار تنی باشی
اما تو را مچاله کند دستی
تا دستمال بغض زنی باشی...

اصلا چه بود زندگی ام بی تو؟
یک مشت بغض وا شده در دستم
لعنت به من که بی تو چرا بودم؟!
لعنت به من که بی تو چرا هستم؟!

اصلا چه بود زندگی ام بی تو؟
یک تخت گریه در تب و در هذیان
بالشت خیس گمشده در آغوش
یک مرگ سرکشیده لب فنجان...

من مرده ام، تصورم از بودن
موهای توی خاک پریشان است
مرگم نفس کشیدن مشکوکی
یا چیز مختصرتری از آن است

یک زن که مرده است نمی فهمد
دیگر زبان تلخ نگاهت را
وقتش رسیده است که بگذاری
بالاتر از همیشه کلاهت را...

#مریم_مایلی_زرین
@asheghanehaye_fatima



شلیک کن به سمت نفس هایم
پر کن دهان گیج تفنگت را
شلیک کن به شانه ام از موهام
برهم بریز نقشه ی جنگت را

شلیک کن به سینه ام از رگ هام
خون مرا بریز و بپاش از من!
قانون وحشیانه ی جنگل باش
شلیک کن به قصد مرا کشتن!

شلیک کن به خون من از گریه
دورم بریز، دور بریزم تا
از خون خائنم که تو را می خواست
این درد نیم خورده ی وحشی را

شلیک کن به پیرهنم از مرگ
وقتی که زار زد به تن نعشم
از دکمه های یاغی ولگردم
غم را به دستهای تو می بخشم

شلیک کن به صورتم از اندوه
شلیک کن به پوستم از هذیان
برگرد و رنگ رفته ی خونم را
به زخمهای واشده برگردان

برگرد، مرگ تازه ی چشمانم
درگیر گریه ات بشود، شاید
پیراهن سفید تو را دستت
بر صورتم که نیست.... بیاندازد

#مریم_مایلی_زرین
مجموعه #پارادایم
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima



دیوانه ای در زخمهایم زندگی کرده ست
شاید زنی دیگر به جایم زندگی کرده ست
یک عمر مرگم پابه پایم زندگی کرده ست
مرگی که هر شب در صدایم زندگی کرده ست

توی دهانم خاک می کرد استخوانش را

دیوانه ای آغوش در مه، چشمها در مشت
دیوانه ای با حلقه ای خونمرده در انگشت
دیوانه ای با خنجری بی خانمان در پشت
دیوانگی هایم مرا یک روز خواهد کشت

پر می کند یک روز مرگ از من دهانش را

خودسوزی دیوانه در شهری که آدمهاش
او را رها کردند در تن پوشی از غمهاش
خودسوزی زن در زیادی بودن کم هاش
وقتی که در کابوس دارم یا ندارم هاش

می کشت هر شب در خودش اطرافیانش را

دیوانه جا مانده ست از عصیان آغوشی
تنهاتر از آنم که از من پر شود گوشی
آمیزه ای از زخم و خون وقتی که می نوشی
وقتی که روی دردهایت زخم می پوشی

دیوانه می آویزد از خود ریسمانش را




#مریم_مایلی_زرین
تلخ مثل نگاه زن به‌جهان
وقتی از عشق پشت پا بخورد...


#مریم_مایلی_زرین

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



خنده هایت پرنده های منند
یقه ای باز از درختان را
پستچی های بی ملاحظه اند
در نفسهام راه بندان را

خنده هایت سپیده دم در پوست
حس پرتاپ گردباد از کوه
سقف این باغهای بی آغوش
طعم غلتیده توی گلدان را

وزش آب روی واگن هام
روی ریلی که می کشد در من
سمت متروک یادهای بلند
رگ خوابیده ی زمستان را

در نفسهای استخوانی برف
توی رگهای ناگهانی رود
خنده هایت تکان زندگی اند
صبح زودند پلک باران را

خنده هایت گوزن ها در برف
چند تا رد پای شادترند!
در لباس قدیمی جنگل
عطر کاج اند شاخساران را

از تو تا بعدهای گریه شدن
اسب هایی که می دوند از من
روز هر روز خنده های تواند
شب هر روز بی تو هذیان را

از تو تا بعدهای خودمرگی
در گلویم اریب اسکله هاست
_وقتی از مه_که خواب می بینم
از تن رفتن ات خیابان را

خنده هایت برهنه در برکه
حسرت تند دیدن اند، بخند
باد کوتاه لای موهایت
می تکاند بنفشه زاران را

#مریم_مایلی_زرین
@asheghanehaye_fatima



گفته بودم هوای موهایش
شانه ات را به باد خواهد داد
کندم از خود که زندگی بکنم
مرگ بود عشق و اتفاق افتاد



#مریم_مایلی_زرین
کتاب #پارادایم
@asheghanehaye_fatima



خواب سنگین انفرادی بود
و زنی نیمه جان در آغوشش
آخرش کشته ام تو را وقتی
خواب بودی کنار تن پوشش

گفته بودم هوای موهایش
شانه ات را به باد خواهد داد
کندم از خود که زندگی بکنم
مرگ بود عشق و اتفاق افتاد

پوست انداختم که دل بکنم
از تنم لایه لایه کند تو را
گریه هام از شبم بلند شدند
توی زخمم قدم زدند تو را

به خیالت که طاقتم طاق است
روی آوار من خراب شدی
بغض سنگین سایه ات شدم و
مرد همسایه ام حساب شدی

او زنی بود بی‌گمان می خواست
با صدایش تو را بغل بکند
من زنی بود ناگهان... که تو را
توی سلول هاش حل بکند

من زنی بود یا نبود اصلا؟!
فکرم از روی تخت می‌افتاد
پرده ها را کشیده بود اشکم
شانه‌ام را سرم تکان می داد

گریه ات کردم از تو سر رفتم
پشت درهای بسته گرگ شدم
پُر شدم توی هر دهان پُری
مثل یک شایعه بزرگ شدم

که زنی توی جنگ تن به تنی
سپر انداخت مرگ زودش را
پیش دشمن گذاشت روی زمین
زره اش را، کلاهخودش را

مثل یک سرزمین جنگ زده
پُرم از زخمهای ریز و درشت
گفته بودم غرور سرکش تو
من دیوانه را نخواهد کشت

خواب سنگین انفرادی بود
تخت دیوانه خانه بود و زنی
من تو را کشته یا خودش را؟ آه
من توام یا تویی که توی منی؟!

#مریم_مایلی_زرین
مجموعه #پارادایم
دیوانه ای در زخمهایم زندگی کرده ست
شاید زنی دیگر به جایم زندگی کرده ست
یک عمر مرگم پابه پایم زندگی کرده ست
مرگی که هر شب در صدایم زندگی کرده ست

توی دهانم خاک می کرد استخوانش را

دیوانه ای آغوش در مه، چشمها در مشت
دیوانه ای با حلقه ای خونمرده در انگشت
دیوانه ای با خنجری بی خانمان در پشت
دیوانگی هایم مرا یک روز خواهد کشت

پر می کند یک روز مرگ از من دهانش را

خودسوزی دیوانه در شهری که آدمهاش
او را رها کردند در تن پوشی از غمهاش
خودسوزی زن در زیادی بودن کم هاش
وقتی که در کابوس دارم یا ندارم هاش

می کشت هر شب در خودش اطرافیانش را

دیوانه جا مانده ست از عصیان آغوشی
تنهاتر از آنم که از من پر شود گوشی
آمیزه ای از زخم و خون وقتی که می نوشی
وقتی که روی دردهایت زخم می پوشی

دیوانه می آویزد از خود ریسمانش را


#مریم_مایلی_زرین

@asheghanehaye_fatima