عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


.
او هم برایت مرزِ آغوشش، خط ِعبورِ شرم و وسواس است
مردادی آشفته حالی که، تا هفت پشتش پیر ِ احساس است ؟


او هم اگر یک شب نباشی تو، بغض اش مجال ِ خواب می گیرد

او هم بدون ِ لمس دستانت، چون ماهی ِ بى آب می میرد ؟


او هم کنار اطلسی هایش، دَم می کند هر عصر چای ات را

می پایدت دزدانه و خاموش، تا بشنود زنگِ صدای ات را ؟

او هم شریک ِجام هایت هست، یا بسترت، یا طعم ِ لب هایت

او هم مداوم عکس می گیرد، از مستی وُ دیوانگی هایت ؟


او هم ...تو هم ...من هم ...خدا
آخر از این حال جنون جان مى...
.
#بتول_مبشری
@asheghanehaye_fatima



روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست
روزی که دیگر قلب من با عشق تو درگیر نیست

آن روز می بوسی مرا در قاب عکس ساکتی
زل میزنی چشم مرا سهم ات بجز تصویر نیست

با گریه می گویی بیا با بغض می خوانی مرا
دیرست دیگر.. حس من بر پای تو زنجیر نیست

 پُک می زنی یاد مرا با طعم سیگار وُ جنون
میسوزی از آهی که خود گفتی که دامن گیر نیست

 روزی میان اشک وُ خون هم پای شعرم می دَوی
با درد می گویی به خود دیگر مرا پیگیر نیست

 آن روز می کوبی به در آشفته و آشفته تر
حسرت عذابت میدهد قلب تو بی تقصیر نیست
 
روزی نشانی ِمرا از کوچه ها می پرسی ُ
راهت نمی افتد به من خودکرده را تدبیر نیست

 

#بتول_مبشری
@asheghanehaye_fatima


او هم برایت شعر می بافد او هم به رویت گرم می خندد 
او هم به روی شیطنت هایت ناباورانه چشم می بندد ؟

او هم مرتب رختخواب ات را با عطر لیدی خوب می شوید
دانه به دانه رخت هایت را دور از نگاهت خوب می بوید ؟

او مثل من دلشوره هایش را در گوش بالش می زند فریاد
او هم پی اَت بی حرف می آید تا هرکجا ... تا ناکجا آباد ؟

او هم بگوش ات ریز می گوید چیزی که در تو شور انگیزد
می بوسد او ته ریش زبرَت را تا حس وُ حال ات را به هم ریزد؟

او هم برایت مرز آغوشش خط عبور شرم وُ وسواس است
مردادی آشفته حالی که تا هفت پشتش پیر احساس است ؟

او هم اگر یک شب نباشی تو بغض اش مجال خواب می گیرد
او هم بدون لمس دستان ات چون ماهیِ بی آب می میرد ؟

او هم کنار اطلسی هایش دم می کند هر عصر چای ات را
می پایدت دزدانه و خاموش تا بشنود زنگ صدای ات را ؟

او هم شریک جام هایت هست یا بسترت یا طعم لب هایت
او هم مداوم عکس می گیرد از مستی وُ دیوانگی هایت ؟

او هم ...تو هم ...من هم ...خدا مُردم ..مُردم از این حال جنون وارم
زن نیستم در من شکست آن زن بعد از تو من یک گرگ خونخوارم


#بتول_مبشری
@asheghanehaye_fatima



وقت آن است یکی حال مرا خوب کند
لشکری را که به من تاخته، سرکوب کند
شور احساس بریزد به جنون سالگی‌ام
حالت ِ بی‌کسی‌ام را کمی آشوب کند

این منم آینه‌ی دق به تماشای خودم
بسکه زنگار کشیدم به سراپای خودم
پس زدم خاطره‌ها را که نفس تازه کنم
شدم آوار به سرتاسر دنیای خودم

همه‌ی شهر به من زخم دمادم زده‌اند
عمق یک برکه‌ی آفت‌زده را هم زده‌اند
شب من مثل شب فاجعه پر دلهره است
قرص‌ها خواب مرا یکسره بر هم زده‌اند

شانه کم نیست ولی شانه‌ی دلخواه کجاست؟
همه فانوس به دستند ولی ماه کجاست؟
شب به شب از دل هر کوچه کسی می‌گذرد
رهگذر هست ولی همسفر راه کجاست؟

های لوطی قدیمی خبرت نیست که نیست
شور و احساس صمیمی به سرت نیست که نیست
کاش از سمت گذرگاه دلم رد بشوی
شوق پرواز به احساس پَرَت نیست که نیست

لوطی زیر گذر حال دلم بد شده است
قوم چنگیز از اطراف دلم رد شده است
قُرُق فاصله را بشکن و از راه برس
برس از راه که این خسته مردد شده است

وقت آن است یکی حال مر ا خوب کند
لشکری را که به من تاخته مغلوب کند
شور احساس بریزد به جنون سالگی‌ام
حالت بی‌کسی‌ام را کمی آشوب کند



#بتول_مبشری
@asheghanehaye_fatima



باران که می بارد دلم درگیر یک حس است
انگار دستی در درونم رخت می شوید
انگار در پس کوچه های شهر دلگیرم
مردی مسافر قصه های خیس می گوید

هی پشت شیشه ضرب می گیرد به دلتنگی
انگشتهای خسته ام آهنگ سردی را
یک هنگ سرباز پیاده پای می کوبند
با ساز باران بر دلم آوار دردی را

یادم به تهران می کشد آن روزها با او
هی دوره گردی ... در هوای سرد بارانی
جا مانده از آن روزها تصویر جان داری
از یک سکانس کهنه در بغضی زمستانی

تجریش بود و جای پاهامان کنار هم
برسنگفرش شهر باران تند می بارید
من محو او بودم ز جانم شعر بر می خواست
او غرق من بود و مرا تنها مرا می دید

از دورها آوازه خوانی با صدای مست
می خواند تنهایم به باران آی لیلی جان
سوز صدایش زیر باران تا خدا می رفت
زنگ جنون بود آن صدا آهای لیلی جان

او بوسه هایش را کنار شانه ام می ریخت
من در پناه شانه های سنگی اش بودم
باران به باران زیر چترش عاشقی کردم
من بانی آرامش و دلتنگی اش بودم

از ما گذشت آن دل تکانی های بارانی
(صد سال تنهایی ) نصیب روزگارم شد
باران که می بارد یکی با بغض می خواند
لیلی کجایی آآی دلتنگی دچارم شد

باران که می بارد دلم درگیر یک حس است
انگار دستی در درونم رخت می شوید
انگار در پس کوچه های شهر دلگیرم
مردی مسافر قصه های خیس می گوید




#بتول_مبشری
@asheghanehaye_fatima




سرگردانم
میان آدم برفی های کوچکی
که بعد از تو در قلبم مخفی شده اند
و شعرهایی که دلم می خواهد هر صبح
از پنجره ی دلتنگی هایم راهی مسیر گنجشک ها بکنم
سرمای هزار زمستان در دلم جاخوش کرده
بعد رفتن ات
من پیر شده ام
آنقدر پیر
که دست های یخی آدم برفی ها
یاد تو را از شانه هایم می تکانند
و من
من هیچ...
فقط شعرهای عاشقانه ام را
های های گریه می کنم ...


#بتول_مبشری
@asheghanehaye_fatima




وقت آن است یکی حال مرا خوب کند
لشکری را که به من تاخته، سرکوب کند
شور احساس بریزد به جنون سالگی‌ام
حالت ِ بی‌کسی‌ام را کمی آشوب کند

این منم آینه‌ی دق به تماشای خودم
بسکه زنگار کشیدم به سراپای خودم
پس زدم خاطره‌ها را که نفس تازه کنم
شدم آوار به سرتاسر دنیای خودم

همه‌ی شهر به من زخم دمادم زده‌اند
عمق یک برکه‌ی آفت‌زده را هم زده‌اند
شب من مثل شب فاجعه پر دلهره است
قرص‌ها خواب مرا یکسره بر هم زده‌اند

شانه کم نیست ولی شانه‌ی دلخواه کجاست؟
همه فانوس به دستند ولی ماه کجاست؟
شب به شب از دل هر کوچه کسی می‌گذرد
رهگذر هست ولی همسفر راه کجاست؟

های لوطی قدیمی خبرت نیست که نیست
شور و احساس صمیمی به سرت نیست که نیست
کاش از سمت گذرگاه دلم رد بشوی
شوق پرواز به احساس پَرَت نیست که نیست

لوطی زیر گذر حال دلم بد شده است
قوم چنگیز از اطراف دلم رد شده است
قُرُق فاصله را بشکن و از راه برس
برس از راه که این خسته مردد شده است

وقت آن است یکی حال مر ا خوب کند
لشکری را که به من تاخته مغلوب کند
شور احساس بریزد به جنون سالگی‌ام
حالت بی‌کسی‌ام را کمی آشوب کند





#بتول_مبشری
@asheghanehaye_fatima




بردی از یادم
بر این ماتم عزادارم هنوز
اعترافی تلخ خواهی؟
دوستت دارم هنوز



#بتول_مبشری
@asheghanehaye_fatima



دلم باران
دلم دريا
دلم لبخند ماهي ها
دلم اغواي تاکستان به لطف مستي انگور
دلم بوي خوش بابونه مي خواهد
دلم يک باغ ِ پر نارنج
دلم آرامش ِتُرد وُ لطيف ِ صبح شاليزار
دلم صبحي
سلامي
بوسه اي
عشقي
نسيمي
عطر لبخندي
نواي دلکش تارو کمانچه
از مسيري دورتر حتي
دلم شعري سراسر دوستت دارم
دلم دشتي پر از آويشن و گل پونه مي خواهد
دلم مهتاب مي خواهد که جانم را بپوشاند
دلم آوازهاي سرخوش مستان ِ بي دل
نيمه شب ها زير پوست مهربان شب
دل اي دل گفتن شبگردهاي عاشق ِديروز
دلم دنياي اين روز من و ما را
به لطف غسل تعميد کشيش عشق
از اول مهربان تر شادتر آبادتر
حتي بگويم زيرو رو وارونه مي خواهد

دلم تغییر می خواهد...
دلم تغییر می خواهد...
 


#بتول_مبشری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلــم یڪ بـــاغ پر نارنـــج...
دلم آرامشِ تُرد وُ لطیفَ صبح شالیزار...

دلم #صبـــــحی
سلامــــی
بوســــه اے
#عشـــــــقی
نسیــــــمی
عطـر لبخنـدے
نواے دلکش تار و کمانچه

از مسیری دورتر حتی...
دلم شعری سراسر #دوستت_دارم
دلم دشتی پر از آویشن و
گل پونه می خواهد ...


#بتول_مبشری

@asheghanehaye_fatima