@asheghanehaye_fatima
سپیدهدم بود، چون اکنون.
زیباتر زمانی برای گم شدن:
تو به انتظار من
من به جستوجوی هیچ.
سپیدهدم بود چون اکنون:
نە آفتاب بود و نه سایە
نە سکوت و نە گفتار
نه انجام پیدا بود و نە آغاز
جز راهی گشودە
دو پیکر خستە
دو شبح درخشان از لحظەای آن سوی زمان.
در آن سوی لحظەها
سایهروشن بود و انتظار
چون نابینایی دست میگرداندم
مشتهایم لبریز خلاء
لبریز تردید و هراس
لبریز بینهایت.
در آن سوی فاصلەها
تو ناپدید شدی
و زمان ایستاد.
سپیدهدم بود چون اکنون...
■●شاعر: #رفیق_صابر | کردستان عراق - سوئد، ۱۹۵۰ |
■●برگردان: #خالد_رسولپور | #ویدا_قادری
سپیدهدم بود، چون اکنون.
زیباتر زمانی برای گم شدن:
تو به انتظار من
من به جستوجوی هیچ.
سپیدهدم بود چون اکنون:
نە آفتاب بود و نه سایە
نە سکوت و نە گفتار
نه انجام پیدا بود و نە آغاز
جز راهی گشودە
دو پیکر خستە
دو شبح درخشان از لحظەای آن سوی زمان.
در آن سوی لحظەها
سایهروشن بود و انتظار
چون نابینایی دست میگرداندم
مشتهایم لبریز خلاء
لبریز تردید و هراس
لبریز بینهایت.
در آن سوی فاصلەها
تو ناپدید شدی
و زمان ایستاد.
سپیدهدم بود چون اکنون...
■●شاعر: #رفیق_صابر | کردستان عراق - سوئد، ۱۹۵۰ |
■●برگردان: #خالد_رسولپور | #ویدا_قادری