@asheghanehaye_fatima
.
تو نیستی و من حالا
با غرورم خلوت کرده ام !
غرورم اما
چیزی نمی گوید
مثل تو لبخند نمی زند
مثل تو عشق نمی پاشد
اما من او را به تو
ترجیح داده ام .
آن طرف تر
من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن دلتنگی هایت ندارد
و گوشش
بدهکار درددلهایت نمی شود
اما تو به جای من
او را حفظ کرده ای
او را برگزیده ای .
من و تو کودکان سالخورده ای بودیم
که فکر می کردیم عشق
پروانه ای در میان انگشت هایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دست هایمان خواهد نشست... .
من و تو
فرصت زندگی هم بودیم
ما
همدیگر را
از دست داده ایم... .
#مصطفی_زاهدی
از مجموعه ی «دست هایش بوی نرگس می داد»
.
تو نیستی و من حالا
با غرورم خلوت کرده ام !
غرورم اما
چیزی نمی گوید
مثل تو لبخند نمی زند
مثل تو عشق نمی پاشد
اما من او را به تو
ترجیح داده ام .
آن طرف تر
من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن دلتنگی هایت ندارد
و گوشش
بدهکار درددلهایت نمی شود
اما تو به جای من
او را حفظ کرده ای
او را برگزیده ای .
من و تو کودکان سالخورده ای بودیم
که فکر می کردیم عشق
پروانه ای در میان انگشت هایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دست هایمان خواهد نشست... .
من و تو
فرصت زندگی هم بودیم
ما
همدیگر را
از دست داده ایم... .
#مصطفی_زاهدی
از مجموعه ی «دست هایش بوی نرگس می داد»
⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
تو نیستی و من حالا
با غرورم خلوت کرده ام !
غرورم اما
چیزی نمی گوید
مثل تو لبخند نمی زند
مثل تو عشق نمی پاشد
اما من او را به تو
ترجیح داده ام .
آن طرف تر
من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن دلتنگی هایت ندارد
و گوشش
بدهکار درددلهایت نمی شود
اما تو به جای من
او را حفظ کرده ای
او را برگزیده ای .
من و تو کودکان سالخورده ای بودیم
که فکر می کردیم عشق
پروانه ای در میان انگشت هایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دست هایمان خواهد نشست... .
من و تو
فرصت زندگی هم بودیم
ما
همدیگر را
از دست داده ایم... .
#مصطفی_زاهدی
از مجموعه ی «دست هایش بوی نرگس می داد»
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
تو نیستی و من حالا
با غرورم خلوت کرده ام !
غرورم اما
چیزی نمی گوید
مثل تو لبخند نمی زند
مثل تو عشق نمی پاشد
اما من او را به تو
ترجیح داده ام .
آن طرف تر
من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن دلتنگی هایت ندارد
و گوشش
بدهکار درددلهایت نمی شود
اما تو به جای من
او را حفظ کرده ای
او را برگزیده ای .
من و تو کودکان سالخورده ای بودیم
که فکر می کردیم عشق
پروانه ای در میان انگشت هایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دست هایمان خواهد نشست... .
من و تو
فرصت زندگی هم بودیم
ما
همدیگر را
از دست داده ایم... .
#مصطفی_زاهدی
از مجموعه ی «دست هایش بوی نرگس می داد»
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
@asheghanehaye_fatima
غرور را دوست دارم.
گاهی غرور اخرین تکیه گاه است
وقتی همه چیزت را باخته ای
غرور همچون نقابی است که به پشتوانه اش میتوانی
تصویر درهم ویرانی ات را پنهان کنی
....تو هیچ چیز از من نمیدانی
نمیدانی چقدر سخت است
دربرابر انهمه زیبایی تو
سیل نگاهم را پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است
تو بهتر از هر منتقدی میتوانی تشخیص دهی
که بازیگر خوبی هستم یا نه؟
#مصطفی_زاهدی
غرور را دوست دارم.
گاهی غرور اخرین تکیه گاه است
وقتی همه چیزت را باخته ای
غرور همچون نقابی است که به پشتوانه اش میتوانی
تصویر درهم ویرانی ات را پنهان کنی
....تو هیچ چیز از من نمیدانی
نمیدانی چقدر سخت است
دربرابر انهمه زیبایی تو
سیل نگاهم را پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است
تو بهتر از هر منتقدی میتوانی تشخیص دهی
که بازیگر خوبی هستم یا نه؟
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
دریا هر شب در نهایت خود
آنجا که افق معنا پیدا می کند
ماه را در آغوش می گیرد
زمین در انتهای پدیداریَش
آنجا که چشم ها از کار افتاده می شوند
بر آسمان بوسه می زند...
من و تو که بیشتر از زمین و آسمان
از هم فاصله نداریم!
می خواهم به انتها برسم
می خواهم در چشم همه بمیرم
شاید
در آغوشم بگیری...
#مصطفی_زاهدی
دریا هر شب در نهایت خود
آنجا که افق معنا پیدا می کند
ماه را در آغوش می گیرد
زمین در انتهای پدیداریَش
آنجا که چشم ها از کار افتاده می شوند
بر آسمان بوسه می زند...
من و تو که بیشتر از زمین و آسمان
از هم فاصله نداریم!
می خواهم به انتها برسم
می خواهم در چشم همه بمیرم
شاید
در آغوشم بگیری...
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
زیبایی ات را
در لحظه ای حبس می کنم و
به دیوار می آویزم!
بافه ای از گیسوانت
از قاب بیرون می ریزد!
دوباره می فهمم
نه در عکس
نه در نگاه
نه در روسری
و نه در واژه های این شعر
زیبایی تو
در هیچ قابی
محصور شدنی نیست!
#مصطفی_زاهدی
زیبایی ات را
در لحظه ای حبس می کنم و
به دیوار می آویزم!
بافه ای از گیسوانت
از قاب بیرون می ریزد!
دوباره می فهمم
نه در عکس
نه در نگاه
نه در روسری
و نه در واژه های این شعر
زیبایی تو
در هیچ قابی
محصور شدنی نیست!
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
این کدامین گونه از آلزایمر است
وقتی که تنها بدی هایت را از یاد برده ام!
خوبی هایت هرچند ناچیز اما
هم چون سایه های دم غروب
هر لحظه بیشتر قد می کشند !
پزشکت را به من معرفی کن
و بگو چگونه
یک شبه راهی را رفته ای
که من سال هاست اندر خم اولین کوچه اش
گیر کرده ام !
این قرص های دیازپام دیگر
برای علاج دردهای من کارگر نیستند ...
فقط به خوابی می برندم
که بازهم تنها رویایش تویی ...
#مصطفی_زاهدی
این کدامین گونه از آلزایمر است
وقتی که تنها بدی هایت را از یاد برده ام!
خوبی هایت هرچند ناچیز اما
هم چون سایه های دم غروب
هر لحظه بیشتر قد می کشند !
پزشکت را به من معرفی کن
و بگو چگونه
یک شبه راهی را رفته ای
که من سال هاست اندر خم اولین کوچه اش
گیر کرده ام !
این قرص های دیازپام دیگر
برای علاج دردهای من کارگر نیستند ...
فقط به خوابی می برندم
که بازهم تنها رویایش تویی ...
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
ماه زنی ست
با سرخاب شفق وَ کبود اندوه
که درونش را
پشت آرایش نور پنهان می کند
ماه
درونش روشن نیست
ماه
زنی تنهاست
که دور تا دورش را ستاره ها گرفته اند اما
هیچکس
به فکر نیمه ی پنهانش نیست
ماه زنی ست
و مهتاب لبخندی
که خورشید بر او تحمیل کرده است
ماه
درونش روشن نیست
ماه
زنی زیباست
و خسوف
ملاقات مادری از راه رسیده
که پشت سایه ی زمین
نقاب از چهره بردارد و بگرید
ماه
زنی خسته است
که زیر بار سایه ی زمین
هر روز خمیده تر می شود اما
دوباره برمی خیزد
دوباره بر می خیرد و
جهان را زیباتر می کند
ماه زنی ست
و بی تابی اش را
تنها دریا دریافته ست
که موج موج سر به صخره می کوبد و فریاد می کشد:
ماه
درونش روشن نیست
روشن نیست
روشن نیست
...
#مصطفی_زاهدی
ماه زنی ست
با سرخاب شفق وَ کبود اندوه
که درونش را
پشت آرایش نور پنهان می کند
ماه
درونش روشن نیست
ماه
زنی تنهاست
که دور تا دورش را ستاره ها گرفته اند اما
هیچکس
به فکر نیمه ی پنهانش نیست
ماه زنی ست
و مهتاب لبخندی
که خورشید بر او تحمیل کرده است
ماه
درونش روشن نیست
ماه
زنی زیباست
و خسوف
ملاقات مادری از راه رسیده
که پشت سایه ی زمین
نقاب از چهره بردارد و بگرید
ماه
زنی خسته است
که زیر بار سایه ی زمین
هر روز خمیده تر می شود اما
دوباره برمی خیزد
دوباره بر می خیرد و
جهان را زیباتر می کند
ماه زنی ست
و بی تابی اش را
تنها دریا دریافته ست
که موج موج سر به صخره می کوبد و فریاد می کشد:
ماه
درونش روشن نیست
روشن نیست
روشن نیست
...
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
.
غرور را دوست دارم
گاهی غرور
آخرین تکیه گاه است
وقتی
همه چیزت را باخته ای
.
غرور همچون نقابیست
که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانی ات را
پنهان کنی
.
تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را
پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم
که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
بازیگر خوبی هستم یا نه ؟
.
#مصطفی_زاهدی
از کتاب «دست هایش بوی نرگس می داد»
.
غرور را دوست دارم
گاهی غرور
آخرین تکیه گاه است
وقتی
همه چیزت را باخته ای
.
غرور همچون نقابیست
که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانی ات را
پنهان کنی
.
تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را
پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم
که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
بازیگر خوبی هستم یا نه ؟
.
#مصطفی_زاهدی
از کتاب «دست هایش بوی نرگس می داد»
@asheghanehaye_fatima
:
خسته ام
و سایه ی هیچ درختی
همقد حجم خستگی ام نیست!
خسته ام
و تو هرگز نخواهی فهمید
درختی که همیشه سایه اش را
برای دلخستگی های تو مهیا می کرد
چگونه از دردهای نگفته
خود را به تبرزن معرفی کرده است!
#مصطفی_زاهدی
:
خسته ام
و سایه ی هیچ درختی
همقد حجم خستگی ام نیست!
خسته ام
و تو هرگز نخواهی فهمید
درختی که همیشه سایه اش را
برای دلخستگی های تو مهیا می کرد
چگونه از دردهای نگفته
خود را به تبرزن معرفی کرده است!
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
:
از مردن می ترسیم اما
هرگز
هیچکس بعد از مرگ
بازنگشته است
شاید ،
آن سوی زندگی
جای بهتری باشد ...
#مصطفی_زاهدی
:
از مردن می ترسیم اما
هرگز
هیچکس بعد از مرگ
بازنگشته است
شاید ،
آن سوی زندگی
جای بهتری باشد ...
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
غرور را دوست دارم
گاهی غرور
آخرین تکیه گاه است
وقتی
همه چیزت را باخته ای!
غرور همچون نقابیست
که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانیت را
پنهان کنی!
تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را
پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم
که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است!
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
بازیگر خوبی هستم یا نه؟!
#مصطفی_زاهدی
غرور را دوست دارم
گاهی غرور
آخرین تکیه گاه است
وقتی
همه چیزت را باخته ای!
غرور همچون نقابیست
که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانیت را
پنهان کنی!
تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را
پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم
که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است!
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
بازیگر خوبی هستم یا نه؟!
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
زیبایی ات را
در لحظه ای حبس می کنم و
به دیوار می آویزم!
بافه ای از گیسوانت
از قاب بیرون می ریزد!
دوباره می فهمم
نه در عکس
نه در نگاه
نه در روسری
و نه در واژه های این شعر
زیبایی تو
در هیچ قابی
محصور شدنی نیست!
#مصطفی_زاهدی
زیبایی ات را
در لحظه ای حبس می کنم و
به دیوار می آویزم!
بافه ای از گیسوانت
از قاب بیرون می ریزد!
دوباره می فهمم
نه در عکس
نه در نگاه
نه در روسری
و نه در واژه های این شعر
زیبایی تو
در هیچ قابی
محصور شدنی نیست!
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
خسته ام
و سایه ی هیچ درختی
همقد حجم خستگی ام نیست!
خسته ام
و تو هرگز نخواهی فهمید
درختی که همیشه سایه اش را
برای دلخستگی های تو مهیا می کرد
چگونه از دردهای نگفته
خود را به تبرزن معرفی کرده است!
#مصطفی_زاهدی
خسته ام
و سایه ی هیچ درختی
همقد حجم خستگی ام نیست!
خسته ام
و تو هرگز نخواهی فهمید
درختی که همیشه سایه اش را
برای دلخستگی های تو مهیا می کرد
چگونه از دردهای نگفته
خود را به تبرزن معرفی کرده است!
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima☘
روزی من
عاشقانه ترين ترانه ی تاريخ را
خواهم سرود ...
روزی که
برای آن
هيچ کس
نام مرا
جستجو نخواهد کرد
همه پی تو میگردند
پی تو که تنها دليل سرودن
عاشقانهترين ترانهی تاريخی ...
#مصطفی_زاهدی
روزی من
عاشقانه ترين ترانه ی تاريخ را
خواهم سرود ...
روزی که
برای آن
هيچ کس
نام مرا
جستجو نخواهد کرد
همه پی تو میگردند
پی تو که تنها دليل سرودن
عاشقانهترين ترانهی تاريخی ...
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
آنکه دوستش داشتم
شبی تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت و
بی آنکه حتی نگاهی
به آن که پشت سرش
کاسه ای آب در دست نگرفته بود انداخته باشد
رفت و رفت...
و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست
ذره ذره زیبایی اش را
در آغوش دیگران جای گذاشت!
آنکه دوستش داشتم
از ابتدا برای رفتن آمده بود
و برای ماندنش
به همراه من
نه زنجیری بود
نه قفسی
و نه حتی کاسه آبی برای بازگشتن...
و همانگونه که همیشه دوست می داشت مثل همه شد
و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را...
"
#مصطفی_زاهدی
آنکه دوستش داشتم
شبی تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت و
بی آنکه حتی نگاهی
به آن که پشت سرش
کاسه ای آب در دست نگرفته بود انداخته باشد
رفت و رفت...
و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست
ذره ذره زیبایی اش را
در آغوش دیگران جای گذاشت!
آنکه دوستش داشتم
از ابتدا برای رفتن آمده بود
و برای ماندنش
به همراه من
نه زنجیری بود
نه قفسی
و نه حتی کاسه آبی برای بازگشتن...
و همانگونه که همیشه دوست می داشت مثل همه شد
و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را...
"
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم
#مصطفی_زاهدی
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم
#مصطفی_زاهدی
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم
#مصطفی_زاهدی
@asheghabehaye_fatima
.
غرور را دوست دارم
گاهی غرور
آخرین تکیه گاه است
وقتی
همه چیزت را باخته ای!
غرور همچون نقابیست
که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانی ات را
پنهان کنی!
تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را
پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم
که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است!
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
بازیگر خوبی هستم یا نه ؟! .
#مصطفی_زاهدی
.
غرور را دوست دارم
گاهی غرور
آخرین تکیه گاه است
وقتی
همه چیزت را باخته ای!
غرور همچون نقابیست
که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانی ات را
پنهان کنی!
تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را
پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم
که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است!
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
بازیگر خوبی هستم یا نه ؟! .
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
فاصله ات را بامن رعایت کن!
من بی جنبه تر از آنم
که در برابر وفور عطر تو مقاومت کنم
و تو را تا آخرین جرعه سر نکشم!
از یک فاصله که نزدیک تر می شوی
ناخودآگاه دستهای قلبم
به رویت آغوش وا می کنند و
همه چیز در من ،از نو آغاز می شود...
فاصله را که بر می داری
دنیا در برابر زیبایی تو
مات می شود و ترس بَرَم می دارد
که نکند غرورم تاب نیاورد و
درون ویرانم برایت پدیدار شود.
شکنجه گر!
برای غرورم هم که شده
فاصله ات را با من رعایت کن!
#مصطفی_زاهدی
فاصله ات را بامن رعایت کن!
من بی جنبه تر از آنم
که در برابر وفور عطر تو مقاومت کنم
و تو را تا آخرین جرعه سر نکشم!
از یک فاصله که نزدیک تر می شوی
ناخودآگاه دستهای قلبم
به رویت آغوش وا می کنند و
همه چیز در من ،از نو آغاز می شود...
فاصله را که بر می داری
دنیا در برابر زیبایی تو
مات می شود و ترس بَرَم می دارد
که نکند غرورم تاب نیاورد و
درون ویرانم برایت پدیدار شود.
شکنجه گر!
برای غرورم هم که شده
فاصله ات را با من رعایت کن!
#مصطفی_زاهدی
@asheghanehaye_fatima
ديگران محبوبشان را
با بزرگ نمايي عيب و نقص هايي که در آنها ديده اند
فراموش مي کنند
اما من
هيچگاه نخواستم
چيزي غير از آني که دوست داشتم در تو بيابم
شايد از همين روست که تو را
سخت تر و ديرتر از همه آنهايي که
معشوقشان را آنگونه که هست دريافته اند
فراموش مي کنم
#مصطفی_زاهدی
ديگران محبوبشان را
با بزرگ نمايي عيب و نقص هايي که در آنها ديده اند
فراموش مي کنند
اما من
هيچگاه نخواستم
چيزي غير از آني که دوست داشتم در تو بيابم
شايد از همين روست که تو را
سخت تر و ديرتر از همه آنهايي که
معشوقشان را آنگونه که هست دريافته اند
فراموش مي کنم
#مصطفی_زاهدی