_ناشیانه با بیداد باد و برگ
خاموش تراز آنچه که درساقه ی لرزان درخت ،جولان میدهد به رگبار لرزش صوت ها و دست ها-
میگریزم از جهالت نرم الفاظی که باصمیمیتی کاذب
درگستردگی شمیم باغ و بیداد زاغ
غروب های آسوده ی چنار را
به بازی گرفتند
وکوبیدند
و هی هی هیهات...
که تماشا سررفت از ادامه ی شکوفایی تو
من چشم سپرده ام به تمامی کرنش های بی اندازه و بی تقصیر باد
که تنها روزنه ی دیدنت
همین باریکه ی نور بود؛
_در بلندای هبوط این چینی بی سقف!_
درشلع وقلع این ولع بی پایان بادوبوران
بخدا لرزان تر از غروب کهربایی دلفریب عجیب
شکل آهسته ی خوابیدن توبود و
تکلیف آن فرشته بی پروایی که مسبب سیب بود
و قصه ی پرستویی که لانه اش
در سراسیمه گی غروب گم شد
تنها از نجابتِ برهنگی تو مشق می گرفت
باور نمیکنی؟!
#الهام_صالحی_ارغنون
@asheghanehaye_fatima
خاموش تراز آنچه که درساقه ی لرزان درخت ،جولان میدهد به رگبار لرزش صوت ها و دست ها-
میگریزم از جهالت نرم الفاظی که باصمیمیتی کاذب
درگستردگی شمیم باغ و بیداد زاغ
غروب های آسوده ی چنار را
به بازی گرفتند
وکوبیدند
و هی هی هیهات...
که تماشا سررفت از ادامه ی شکوفایی تو
من چشم سپرده ام به تمامی کرنش های بی اندازه و بی تقصیر باد
که تنها روزنه ی دیدنت
همین باریکه ی نور بود؛
_در بلندای هبوط این چینی بی سقف!_
درشلع وقلع این ولع بی پایان بادوبوران
بخدا لرزان تر از غروب کهربایی دلفریب عجیب
شکل آهسته ی خوابیدن توبود و
تکلیف آن فرشته بی پروایی که مسبب سیب بود
و قصه ی پرستویی که لانه اش
در سراسیمه گی غروب گم شد
تنها از نجابتِ برهنگی تو مشق می گرفت
باور نمیکنی؟!
#الهام_صالحی_ارغنون
@asheghanehaye_fatima
با انگشتانت جوری این زخم ها را پنهان کن
که پدر نهال کوچکش را در زمستان...
من را در خودت پنهان کن
-و کشف کن تمامم را
در حس فراموش شده ی لامسه ات-
باور کن، تنها
تلخیِ رفتارِ توست
که طعم شیرینی دارد...!
@asheghanehaye_fatima
#الهام_صالحی_ارغنون
که پدر نهال کوچکش را در زمستان...
من را در خودت پنهان کن
-و کشف کن تمامم را
در حس فراموش شده ی لامسه ات-
باور کن، تنها
تلخیِ رفتارِ توست
که طعم شیرینی دارد...!
@asheghanehaye_fatima
#الهام_صالحی_ارغنون
@asheghanehaye_fatima
بالاخره تاریکی باید یقه ی یکی را بگیرد
بکشاندش تا آن بالاها
میشد شکستگی نازک شاخه ها باشد
در قرص کامل ماه
یا مثلا ساری با نیم رخش
خیره به نقطه های پراکنده ی برف...
صبور و خستگی ناپذیر...
تا زمستان تمام شود؛
ازاین تصویرها زیاد می بینیم!
قاعده این است که بالاخره
با تاریکی دست به یقه بشوی
تنگاتنگ در آغوشش بگیری
و تیغه ی صیقلی داده چاقویت را
جوری درقعرش فروببری
که ازشکست خاموشی اش ،
ساری نپرد
تو بایدنیمی از قرص ماه را
به طور دقیق
هر شش ساعت یکبارببلعی
تا باور کنی قاتل ها هم
وجدانی فراموشی ناپذیر دارند...
#الهام_صالحی_ارغنون
بالاخره تاریکی باید یقه ی یکی را بگیرد
بکشاندش تا آن بالاها
میشد شکستگی نازک شاخه ها باشد
در قرص کامل ماه
یا مثلا ساری با نیم رخش
خیره به نقطه های پراکنده ی برف...
صبور و خستگی ناپذیر...
تا زمستان تمام شود؛
ازاین تصویرها زیاد می بینیم!
قاعده این است که بالاخره
با تاریکی دست به یقه بشوی
تنگاتنگ در آغوشش بگیری
و تیغه ی صیقلی داده چاقویت را
جوری درقعرش فروببری
که ازشکست خاموشی اش ،
ساری نپرد
تو بایدنیمی از قرص ماه را
به طور دقیق
هر شش ساعت یکبارببلعی
تا باور کنی قاتل ها هم
وجدانی فراموشی ناپذیر دارند...
#الهام_صالحی_ارغنون
@asheghanehaye_fatima
وترحمت کفنی از ابریشم سیاه
برپیله ی پروانه ای مرده
که دربرابر شمع روشنی
نا آشنا باسوختن است!
وترحمت دقایق نفس گیر انتخاب است بین ماندن یا رفتن
وترحمت ته نشین آب مانده ای است دربرابرقطره های شبنم زلال
که نمیخواست صدایش را خورشید تبخیرکند!
وترحمت قطعه قطعه شدن صدای دوستم داشته باش با دوستم دارد
وقتی اضطراب را نفهمیدی
وترحمت شرم تکرار عقربه هاست در گوش های کرشده ی دیوار!
وترحمت مرگ را ملموس میکند به نرمی یک تیغ
وترحمت سوت قطارسریع السیر است
درخواب مسافرانی که خسته اند و ناگزیربه کوچ...!
وترحمت...
شاعری را نیامده؛برمی گرداند...
#الهام_صالحی_ارغنون
وترحمت کفنی از ابریشم سیاه
برپیله ی پروانه ای مرده
که دربرابر شمع روشنی
نا آشنا باسوختن است!
وترحمت دقایق نفس گیر انتخاب است بین ماندن یا رفتن
وترحمت ته نشین آب مانده ای است دربرابرقطره های شبنم زلال
که نمیخواست صدایش را خورشید تبخیرکند!
وترحمت قطعه قطعه شدن صدای دوستم داشته باش با دوستم دارد
وقتی اضطراب را نفهمیدی
وترحمت شرم تکرار عقربه هاست در گوش های کرشده ی دیوار!
وترحمت مرگ را ملموس میکند به نرمی یک تیغ
وترحمت سوت قطارسریع السیر است
درخواب مسافرانی که خسته اند و ناگزیربه کوچ...!
وترحمت...
شاعری را نیامده؛برمی گرداند...
#الهام_صالحی_ارغنون