@asheghanehaye_fatima
با تو، کشف کردم که بهار،
برای گرامی داشتِ تنها یک پرستو می آید
پیش از تو، می پنداشتم که پرستو
سازندهٔ بهار نیست.
با تو دریافتم که خاکستر، اخگر میشود
و آب برکههای گل آلود باران در گذرگاهها
دوباره، به ابر بدل میشوند،
و نوشابهٔ جویباران، در نزدیکی مصب خویش
پالوده میشوند و به سرچشمههای خویش باز میگردند،
و قطرهٔ عطر، خانهٔ مینایی اش را رها میکند ،
تا به گل سرخش، وطن / مادر بازگردد،
و گلهای پژمرده در تالارهای ظروف سیمین
به غنچه های کوچک در کشتزاران خویش باز میگردند.
و جغدهای لطیف میآموزند، چونان مرغ عشق
ترانههای غمگین سر دهند...
با تو به ریگهای کبود در ساعت شنیام خیره شدم،
که از پایین به بالا فرو میافتاد،
و عقربههای ساعت به عقب میشتافت...
با تو کشف کردم که چگونه قلب،
باغچه شیشهای گیاهان زندانی را،
رها میکند تا به باغ بدل شود....
و با تو این حقیقت ناخوش را دریافتم
که عشق، تنها برای آخرین معشوق است...
آیا میپنداری بر تو عاشقم؟
#عشق_تازه_دمشقیام
#غاده_السمان
#شاعر_سوریه
ترجمه:
#عبدالحسین_فرزاد
با تو، کشف کردم که بهار،
برای گرامی داشتِ تنها یک پرستو می آید
پیش از تو، می پنداشتم که پرستو
سازندهٔ بهار نیست.
با تو دریافتم که خاکستر، اخگر میشود
و آب برکههای گل آلود باران در گذرگاهها
دوباره، به ابر بدل میشوند،
و نوشابهٔ جویباران، در نزدیکی مصب خویش
پالوده میشوند و به سرچشمههای خویش باز میگردند،
و قطرهٔ عطر، خانهٔ مینایی اش را رها میکند ،
تا به گل سرخش، وطن / مادر بازگردد،
و گلهای پژمرده در تالارهای ظروف سیمین
به غنچه های کوچک در کشتزاران خویش باز میگردند.
و جغدهای لطیف میآموزند، چونان مرغ عشق
ترانههای غمگین سر دهند...
با تو به ریگهای کبود در ساعت شنیام خیره شدم،
که از پایین به بالا فرو میافتاد،
و عقربههای ساعت به عقب میشتافت...
با تو کشف کردم که چگونه قلب،
باغچه شیشهای گیاهان زندانی را،
رها میکند تا به باغ بدل شود....
و با تو این حقیقت ناخوش را دریافتم
که عشق، تنها برای آخرین معشوق است...
آیا میپنداری بر تو عاشقم؟
#عشق_تازه_دمشقیام
#غاده_السمان
#شاعر_سوریه
ترجمه:
#عبدالحسین_فرزاد