عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




لبهايت انقلابی سرخ ست
با ارتشي از بوسه!!!
بي هیچ کودتا و آشوبی

آغوشت اما...
بن بستی تو در تو؛
که تبعید گاه هزاران معشوقه است
در تناسخی پی در پی...



#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima





نقاب عشقت را بر چهره می زنم
وبه استقبال واژه ها می روم
تایک مشت دوستت دارم را
ازکلبه‌ی‌عاشقانه‌هایت‌طلب‌کنم!!

باشدکه سور امشبمان را
خوش برقصیم
درچکامه‌ای بلند..




#مهسا_جهانشیری
و شاید #جمعه،
زیر سیگاریِ ترک
خورده ای ست
که
خاکسترِ دود شده ی
خاطرات را
به آغوش می کشد
داغ!
تلخ...




#مهسا_جهانشیری


@asheghanehaye_fatima
🌾
عقیق بوسه هایت را
آویزه ی لبهایم کردم
تا رویای بودنت زینتی باشد
که دنیایی را
انگشت به دهان می کند

#مهسا_جهانشیری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




نبض احساسم
پرسه می زند!
در
جزیره ی دور افتاده ی خاطراتِ قریب
زیر هجومِ غبارِ غربت

فانوس خیال،
آویخته بر دکلِ عاشقانه هاست
و ترانه ی دلتنگی می خواند
و تو،
در ابعادِ ماه حلول می کنی
در شب های انتظار
تا هبوط کنم
با هر "مد"
در رویای آغوشت...




#مهسا_جهانشیری
@aasheghanehaye_fatima



مرا از تنهایی نترسان
اینجا پر از تو ست
که مرا نخ به نخ دود میکند
اینجا پر است از عطری که با هر پُک
در معاشقه ی شعله و دود
" نیستم " می کند
در نغمه ي یک خیال
در ملودي فندکی که بی قراری های دستانت را در دستانم
روشن می شود
با یک آه
با یک پُک
به وقت تاريكي ...

#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima



شب به شب
هجوم می برم به
اقلیت هایی که تو را بی صدا در قلبم نجوا می کنند

تا مهاجمان گستاخ،
خواب های پریشان را ،
از پیراهن پاره ی افکارم بیرون کنند...


اما فاجعه ی نبودنت
در حجم دلتنگی ام گنجانده نمی شود
و‌ من ،
تا صبح سر ریز می شوم
از خود، از تو
و هر آنچه به ما مربوط بود....

#مهسا_جهانشیری
@asheghamehaue_fatima


و زن شاید دریچه ای،
برای پرواز است

وقتی در حصار موهایش
نت به نت ملودی آزادی
را با عشق می نوازی...

#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima



از شيب ملايم حادثه
فرود آمدی
بر جولانگاه شکوه های
بی پایان...


و من!
به باور بودنت
به امنیت نفسهایت
به سرخی لبهایت
ایمان آوردم

وقتی شامه ام
در اعجازی بی نظیر
تو را با هر دم؛
در هر بازدم حریص تر می طلبید ...




#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima

تو را دوست دارم
و می دانم
دوست داشتنم ؛
این حس عجیب
این زمزمه ی بی نظیر احساس را ؛
هیچ کس جز من این گونه
تجربه نخواهد کرد

که خدا حتی!
دوست داشتن را
منحصر به تو
منحصر به من
خلق کرده

و چه زیباست وقتی می دانی
قرن ها خواهد گذشت
من و تو نخواهیم بود
اما رابطه های
عاشقانه ای چون ما

دیگر تکرار نخواهد شد
دیگر تکرار نخواهد شد.....

#مهسا_جهانشیری
فراشعر #ساعت_ها


«تیک تاک..
تیک تاک »

_«خودش را گم شده است
در زمزمه های یک ساعت
وقتی که شانه هایش را
قاب قاب دیوارها
شده است...»

_در چه کسی ورق می خوری؟

-«راوی را می گویم
در یک اتفاق افتاده بود خودش را»

🌫 🌫

-«چقدر ثانیه ها از بدنش رفته است»

_بیچاره ساعت..

_«می بینی التزام اشیاء را
به بودن
ما خودمان را نخواهیم ماند»

«تیک تاک
تیک تاک »

زن تنها

مرد درسایه

_ سطر معاشقه؟!

_ رویای زنی که عقربه پوشیده بود
وقتی از بدنش
ثانیه های زیادی می چکید..


سرم
روی
سرم

_پرستار را ..

_ چشمانش
به ثانیه های بازیافته زندگی اش دلخوش است
به این نیمه ی باز..

🌫
حرکت عریان مردی عاشق
که برای موازنه ب زمان
در خودش به شناور نشسته
تمام مراقبه های بشریت را

_ چشم ها ؟

_بسته اند !!

_گوش ها ؟

_ همه کر ..!


_نبض ؟

_«چقدر عاجز است
زمان
وقتی حتی موهای او
به فراروی فکر می کنند»

🌫

زن کیسه یخ
و کمپرس یک آغوش
همانگونه که
سرنوشتی مختوم برایش نوشته بودند....

_«تنهایی ام را قرص قرص »

_ چند ماه دیگر بخوری
تا لحظه های تکامل
یک معاشقه؟!

◻️
سایه ها

لجام گسیخته تر



پنجره

رویای نیمه باز

_ «و تمام من
آرایش آینه ها را برهم زده بود»

_ خودت را رقصیدی؟

_ «زیر زبانم مانده است
طعم باد
وقتی میان بازوان من
زوزه می کشید..»

_ ثانیه ها را ؟

_«چقدر برگشته است
یعنی به وقت آینه
باد میان بازوانم
خواهد رقصاند پنجره های نیمه باز را...


#مهسا_جهانشیری


#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم


________
👇👇👇
@sher_khobe

________
👇👇👇
@Maktbe_Oryanism
سکوتت را
به بند رویا هایم کشیدم ؛
در آخرین سلول تنهایی
...
نگاهت ، صدایت ،
عطش جرعه ای از لبهایت
شکنجه می کند
دل بی قرارم را

انگار با رفتنت
محکوم به اعدام شدم
آن هم ؛
به شیوه ی تدریجی!


#مهسا_جهانشیری

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


تنم زخمیِ دردیست
پنهانی؛

که شب به شب
با شهاب باران رویایت
بی صدا ،
“می میرد و زنده “می شود....

#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima


من از گام هایم ،
از سایه های متوهم و رقصان جلو افتادم

و می دانم دیگر؛
سراب داشتنت
سیرابم نمی کند...

از گناهم بگذر
تا بگذرم از این کوره راه تردید
خوف دارم
می ترسم؛
از سکه ای که در مشت دنیا
می چرخد!
عاقبت،
قرعه را به نام که خواهد زد؟؟
آه ای محال
ای دست نیافتنی
تو را چگونه بخوانم
چگونه بخواهم
که چنگال انتظار
آرواره های بلعنده ی حسرت
بر گونه های ترک خورده ام
نقش دلتنگی نزند
و خون‌ قطره قطره بر دامان روزگارم نچکد ،
خون ؛
آری خون؛
این مایه ی حیات
تو را در شریان هایم
تند تر راهی قلب؛
این زندان؛
این سلول انفرادی؛
نکند

چگونه!؟


#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima

تو می روی و داشتنت ؛
این آرزو ی محال ،
نقش احضار روحم را
ایفا می کند!

حتم دارم ؛
نمی دانستی
فرشته ها ،
سایه ای جز
رد پای عشق،
از خود
بر جای نمی گذارند ؟!

#مهسا_جهانشیری