@asheghanehaye_fatima
او زن بود
یک زن غمگین
از آنها که موهایش را نمی بافت
حرفهایش را به کسی نمی گفت
و شبها معشوقش را
_که در بالش خاک کرده بود_
در آغوش می کشید
او زن بود
که می توانست چند روز چیزی نخورد
نخوابد
و ساعت ها به یکجا خیره شود
من برایش دشت آورده بودم
روی سینه ام
که سر بگذارد
او اما زن بود
از آنها که سیگارش را به آتش می سپرد
اما فراموش می کرد بکشد
یک زن غمگین
که تخت خوابش برای دو نفر
جا نداشت
#آباعابدین
او زن بود
یک زن غمگین
از آنها که موهایش را نمی بافت
حرفهایش را به کسی نمی گفت
و شبها معشوقش را
_که در بالش خاک کرده بود_
در آغوش می کشید
او زن بود
که می توانست چند روز چیزی نخورد
نخوابد
و ساعت ها به یکجا خیره شود
من برایش دشت آورده بودم
روی سینه ام
که سر بگذارد
او اما زن بود
از آنها که سیگارش را به آتش می سپرد
اما فراموش می کرد بکشد
یک زن غمگین
که تخت خوابش برای دو نفر
جا نداشت
#آباعابدین
@asheghanehaye_fatima
بیدارم کن
از این خوابِ بی نهایت سیاه
که سکوتش
تا مغزِ استخوانِ سمعک ها تیر می کشد
نه دری به سمتی
نه پنجره ای به آسمانی باز می شود
تا لااقل به پرواز فکر کنم
اینجای خواب به مرگ شبیه است
به حسِ پرنده هایی که از لبِ پرتگاه پر می زنند
و فراموش کرده اند
بالهایشان را قبل از خواب جا گذاشتند
چشم
چشم را نمی بیند
صدا به صدا نمی رسد
که صدایت کنم
که بغلم کنی
نه!
مرا به یک پنجره معرفی کن
یا بالهایت را قدِ یک شب به من قرض بده
تا صبح ابرها بالهایت را بیاورند
من باید از این خواب بروم
#آباعابدین
بیدارم کن
از این خوابِ بی نهایت سیاه
که سکوتش
تا مغزِ استخوانِ سمعک ها تیر می کشد
نه دری به سمتی
نه پنجره ای به آسمانی باز می شود
تا لااقل به پرواز فکر کنم
اینجای خواب به مرگ شبیه است
به حسِ پرنده هایی که از لبِ پرتگاه پر می زنند
و فراموش کرده اند
بالهایشان را قبل از خواب جا گذاشتند
چشم
چشم را نمی بیند
صدا به صدا نمی رسد
که صدایت کنم
که بغلم کنی
نه!
مرا به یک پنجره معرفی کن
یا بالهایت را قدِ یک شب به من قرض بده
تا صبح ابرها بالهایت را بیاورند
من باید از این خواب بروم
#آباعابدین
@asheghanehaye_Fatima
بی هوا به سمتم بیا
بدونِ اینکه چیزی بگویی
مرا در آغوش بگیر
بگذار قلبم سرخ شود
بگذار خونی که ماسیده توی رگهام
جریان بگیرد
بی هوا رهایم کن
انگار که بوی شراب خورده باشم
مست نشوم
گیج اما
#آباعابدین
بی هوا به سمتم بیا
بدونِ اینکه چیزی بگویی
مرا در آغوش بگیر
بگذار قلبم سرخ شود
بگذار خونی که ماسیده توی رگهام
جریان بگیرد
بی هوا رهایم کن
انگار که بوی شراب خورده باشم
مست نشوم
گیج اما
#آباعابدین
و آیا بعد از تو می توان زنده ماند؟
که آب در دل ماهی ها تکان نخورد
که شانه از سر کسی نیافتد
که زیست...
نه!
بعد از تو
تنها
باید نیست.
@asheghanehaye_Fatima
#آباعابدین
که آب در دل ماهی ها تکان نخورد
که شانه از سر کسی نیافتد
که زیست...
نه!
بعد از تو
تنها
باید نیست.
@asheghanehaye_Fatima
#آباعابدین
@asheghanehaye_fatima
هر شعر را
که با تو شروع می کنم
بوی آتش می دهد
انگار دارم
در خانه ای که سالهاست
به سوختنش ادامه می دهد
با کسی زندگی می کنم
که هیچ راهی
برای آمدنش دور نیست
اما نمی شود
برای چشم هایش دعا نکرد
که هر چه کرد
چشم هایش ماندند
تا امید
زهر دردگینی باشد
که نوشِ تلخی های پدری شده
که گوش براه قدم های دخترش
موهایش را هم سپید می کند
شعر که پیشکش
بهار که جای خود
سالهاست که هیچ کس
جرات نکرده شبیه ماه بخندد
حرف بزند
راه برود
برود
کدام قسمت از این خواب
تو را به آمدن تعبیر می کند
که حتی برای یک بار هم شده
اگر چشم باز کردم
تورا ببینم
که از قاب بیرون زده ای
و آرام مردی را در آغوش گرفته ای
که تا دیروز می گفت:
_ما دو نفریم
که یک نفرمان هیچ وقت نیست!
حالا می توانی پرده ها را کنار بزنی
به استقبال خورشید بروی
و از تمام پرنده ها
برای نبودنت عذر بخواهی
شاید بهار نارنج شکوفه داد
یا باغ ترنج تو را میان سینه اش نفس کشید
کافیست از قاب خودت بیرون بیایی
چرخی بزنی
و تلخ ترین شعر مردی را بخوانی
که هنوز بوی آتش می دهد
#آباعابدین
هر شعر را
که با تو شروع می کنم
بوی آتش می دهد
انگار دارم
در خانه ای که سالهاست
به سوختنش ادامه می دهد
با کسی زندگی می کنم
که هیچ راهی
برای آمدنش دور نیست
اما نمی شود
برای چشم هایش دعا نکرد
که هر چه کرد
چشم هایش ماندند
تا امید
زهر دردگینی باشد
که نوشِ تلخی های پدری شده
که گوش براه قدم های دخترش
موهایش را هم سپید می کند
شعر که پیشکش
بهار که جای خود
سالهاست که هیچ کس
جرات نکرده شبیه ماه بخندد
حرف بزند
راه برود
برود
کدام قسمت از این خواب
تو را به آمدن تعبیر می کند
که حتی برای یک بار هم شده
اگر چشم باز کردم
تورا ببینم
که از قاب بیرون زده ای
و آرام مردی را در آغوش گرفته ای
که تا دیروز می گفت:
_ما دو نفریم
که یک نفرمان هیچ وقت نیست!
حالا می توانی پرده ها را کنار بزنی
به استقبال خورشید بروی
و از تمام پرنده ها
برای نبودنت عذر بخواهی
شاید بهار نارنج شکوفه داد
یا باغ ترنج تو را میان سینه اش نفس کشید
کافیست از قاب خودت بیرون بیایی
چرخی بزنی
و تلخ ترین شعر مردی را بخوانی
که هنوز بوی آتش می دهد
#آباعابدین
@asheghanehaye_fatima
او زن بود
یک زن غمگین
از آنها که موهایش را نمی بافت
حرفهایش را به کسی نمی گفت
و شبها معشوقش را
_که در بالش خاک کرده بود_
در آغوش می کشید
او زن بود
که می توانست چند روز چیزی نخورد
نخوابد
و ساعت ها به یکجا خیره شود
من برایش دشت آورده بودم
روی سینه ام
که سر بگذارد
او اما زن بود
از آنها که سیگارش را به آتش می سپرد
اما فراموش می کرد بکشد
یک زن غمگین
که تخت خوابش برای دو نفر
جا نداشت
#آباعابدین
او زن بود
یک زن غمگین
از آنها که موهایش را نمی بافت
حرفهایش را به کسی نمی گفت
و شبها معشوقش را
_که در بالش خاک کرده بود_
در آغوش می کشید
او زن بود
که می توانست چند روز چیزی نخورد
نخوابد
و ساعت ها به یکجا خیره شود
من برایش دشت آورده بودم
روی سینه ام
که سر بگذارد
او اما زن بود
از آنها که سیگارش را به آتش می سپرد
اما فراموش می کرد بکشد
یک زن غمگین
که تخت خوابش برای دو نفر
جا نداشت
#آباعابدین
@asheghanehaye_fatima
کدام بدن را می توان فشرد
آنگونه عمیق
آنگونه مبتلا
که هیچ کدام "تو" نیست
نمی شود
حالا خیال کن
چند کیلوگرم بر متر مربع
باید از خاطره ی دست هایم پاک شود
یا چند فرسنگ را تلو خورد
تا عطرت
از گیج گاه خطور نکند
آغوش
_ همانکه تنگ تو را داشت _
حالا هیچ حرفی برای فشردن ندارد
#آباعابدین
#سوشیانت
کدام بدن را می توان فشرد
آنگونه عمیق
آنگونه مبتلا
که هیچ کدام "تو" نیست
نمی شود
حالا خیال کن
چند کیلوگرم بر متر مربع
باید از خاطره ی دست هایم پاک شود
یا چند فرسنگ را تلو خورد
تا عطرت
از گیج گاه خطور نکند
آغوش
_ همانکه تنگ تو را داشت _
حالا هیچ حرفی برای فشردن ندارد
#آباعابدین
#سوشیانت
@asheghanehaye_fatima
.
به سبکِ انسان های نخستین
همدیگر را دوست داریم
بی صدایی
بی زبانی
بی حنجره ای
نگاه که می توانیم
نوازش که می دانیم
ما
دستِ هم را جدی تر می گیریم
جدی تر یکدیگر را در آغوش می فشاریم
با دست هایمان
اصلا جز ما کسی می تواند
با اشاره کسی را دوست داشته باشد؟?
#آباعابدین
.
به سبکِ انسان های نخستین
همدیگر را دوست داریم
بی صدایی
بی زبانی
بی حنجره ای
نگاه که می توانیم
نوازش که می دانیم
ما
دستِ هم را جدی تر می گیریم
جدی تر یکدیگر را در آغوش می فشاریم
با دست هایمان
اصلا جز ما کسی می تواند
با اشاره کسی را دوست داشته باشد؟?
#آباعابدین