@asheghanehaye_fatima
عشقت را هرگز بازگو نکن !
عشقی که هرگز به زبان نیاید
مثل نسیم ملایم ، ساکت و نامرئی می گذرد.
من عشقم را به زبان آوردم و قلبم را برای او گشودم
سرد و لرزان ، با ترسی مرگبار
و او رفت...
#ویلیام_بلیک
عشقت را هرگز بازگو نکن !
عشقی که هرگز به زبان نیاید
مثل نسیم ملایم ، ساکت و نامرئی می گذرد.
من عشقم را به زبان آوردم و قلبم را برای او گشودم
سرد و لرزان ، با ترسی مرگبار
و او رفت...
#ویلیام_بلیک
@asheghanehaye_fatima
در کدامین سرزمین,
یا آسمان دور
چشمانت خورشید وار
شعله کشید؟!
با کدامین بالها
آنجا می توان رفت؟!
با کدامین دست ها
چشمانت را تسخیر می توان کرد..؟!
#ویلیام_بلیک
در کدامین سرزمین,
یا آسمان دور
چشمانت خورشید وار
شعله کشید؟!
با کدامین بالها
آنجا می توان رفت؟!
با کدامین دست ها
چشمانت را تسخیر می توان کرد..؟!
#ویلیام_بلیک
@asheghanehaye_fatima
عشقت را هرگز بازگو نکن !
عشقی که هرگز به زبان نیاید
مثل نسیم ملایم ، ساکت و نامرئی می گذرد.
من عشقم را به زبان آوردم و قلبم را برای او گشودم
سرد و لرزان ، با ترسی مرگبار
و او رفت...
#ویلیام_بلیک
عشقت را هرگز بازگو نکن !
عشقی که هرگز به زبان نیاید
مثل نسیم ملایم ، ساکت و نامرئی می گذرد.
من عشقم را به زبان آوردم و قلبم را برای او گشودم
سرد و لرزان ، با ترسی مرگبار
و او رفت...
#ویلیام_بلیک
@asheghanehaye_fatima
هرگز راز عشقت را با معشوق مگوی
آن عشق می پاید که ناگفته می ماند
زیرا این نسیم لطیف و مهربان
خوشتر که خاموش و نامرئی بگذرد
من از عشق خویش با معشوق سخن گفتم
و راز دل آشکار کردم
اما او سرد و لرزان
و هراسناک و پریشان
مرا رها کرد و برفت
دیری نپایید
که رونده ای از راه رسید
خاموش و نامرئی و همچون نسیم
و او را با یک آه در ربود و ببرد ..!
#ویلیام_بلیک
هرگز راز عشقت را با معشوق مگوی
آن عشق می پاید که ناگفته می ماند
زیرا این نسیم لطیف و مهربان
خوشتر که خاموش و نامرئی بگذرد
من از عشق خویش با معشوق سخن گفتم
و راز دل آشکار کردم
اما او سرد و لرزان
و هراسناک و پریشان
مرا رها کرد و برفت
دیری نپایید
که رونده ای از راه رسید
خاموش و نامرئی و همچون نسیم
و او را با یک آه در ربود و ببرد ..!
#ویلیام_بلیک
بهتر است آرزویت را در نطفه خفه کنی تا اینکه میلش را در سر بپروری اما هیچ کاری نکنی.
#ویلیام_بلیک
@asheghanehaye_fatima
#ویلیام_بلیک
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
گلی به من تقدیم شد؛
چنان گلی که ماه مِی هرگز نیاورده بود،
اما گفتم، «بوتهی گل سرخ زیبایی دارم،»
و از کنار گل شیرین گذشتم.
بعد پیش بوتهی گل سرخ زیبایم رفتم،
تا شب و روز به او رسیدگی کنم.
اما گل سرخم با حسادت رو گرداند،
و خارهایش تنها دلخوشی من بودند
#ویلیام_بلیک
گلی به من تقدیم شد؛
چنان گلی که ماه مِی هرگز نیاورده بود،
اما گفتم، «بوتهی گل سرخ زیبایی دارم،»
و از کنار گل شیرین گذشتم.
بعد پیش بوتهی گل سرخ زیبایم رفتم،
تا شب و روز به او رسیدگی کنم.
اما گل سرخم با حسادت رو گرداند،
و خارهایش تنها دلخوشی من بودند
#ویلیام_بلیک