عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




قرار نیست زیاد حرف بزنم
و زنانی که مرا دیده‌اند
ساعتی بعد
نامم را فراموش می‌کنند
زمان زیادی برای بازی ندارم
و همیشه کسی
در تیتراژ اول فیلم
مرا با چاقو می‌زند...

تنهایی
مهربانم کرده است
شبیه سربازی که
از روی برجک دیده‌ بانی
برای تک تیرانداز آن سوی مرز
دست تکان می‌دهد...

#حامد_ابراهیم_پور
مجموعه شعر #دور_آخر_رولت_روسی
@asheghanehaye_fatima



تنهایی من رنگ غمگين خودش را داشت
يک جور ديگر بود، آيين خودش را داشت

تنهایی من بوی رفتن، طعم مُردن بود
تنهایی ام ردّ طنابی دور گردن بود

بعضی زمانها پا زمين ميکوفت، لج ميکرد
وقت نوشتن دست هايم را فلج ميکرد

بعضی زمان ها دردسر ميشد، زيادی بود
بعضی مواقع يک سکوت غيرعادی بود

در سينه مثل نامه ای تاخورده می خوابيد
تنهايی من با زنانی مُرده می خوابيد!

تنهاتر از تنهايی يک شهر سنگی بود
غمگين تر از اعدام يک مجروح جنگی بود

گاهی شبيه تُنگِ بي ماهی کدر ميشد
گاهی مواقع در خيابان منفجر ميشد

گاهی شبيه مرگ يک سرباز عاصی بود
گاهی فقط آرامش تير خلاصی بود

گاهی شبيه برّه ی ترسيده ای می شد
يا خاطرات گرگ باران ديده ای می شد

هربار یک آیینه می شد، روبرويم بود
هربار مثل استخوانی در گلويم بود

گاهی مواقع داخل يخچال می خوابيد!
بعضی زمانها پشت هم يک سال میخوابيد!

با زخمهايم بحث می کرد و نظر می داد
از مکث صاحبخانه پشت در خبر می داد!

گاهی مواقع بچّه می شد، کار بد می کرد!
هی فحش می داد و دهانم را لگد میکرد

گاهی فقط يک سايه ی بی رنگ و لرزان بود
مانند دود تلخ يک سيگار ارزان بود

بعضی مواقع يک سلاح آتشين می شد
بعضی زمانها در دلم ميدان مين می شد

مانند مويی داخل ليوان آبم بود
مانند نعشی زنده روی تختخوابم بود

هردفعه در حمام چشمم را کفی می کرد!
ديوانه می شد، بحثهای فلسفی می کرد!

بعضی زمان ها زير تختم سايه ای ميشد
يا بی اجازه عاشق همسايه ای می شد!

بعضی مواقع مثل يک کبريتِ روشن بود
مانند يک چاقوی ضامن دار در من بود

در گوش من از گريه ی افسرده ای می گفت
از غصه های جنّ مادر مرده ای می گفت!

هربار در خاکستر سيگار من پُر بود
چون سکه توی جيب کت شلوار من پُر بود!

بعضی مواقع مست می شد، بد دهن می شد
توی صف نان، عاشق يک پيرزن می شد!

به عابران هی ناسزا می گفت و چک می خورد
از بچه های کوچه ی پشتی کتک می خورد ...
.

گاهی اميدی، شانه ای، سنگ صبوری بود
گاهی سکوتِ خودکشی بوف کوری بود

تنهايی من تيغ سرخی توی حمام است
تنهايی من زخمِ شعری بی سرانجام است

تنهایی ام در های و هوی کوچه ها گم نيست
تنهایی من مثل تنهایی مردم نيست ...

 

 

#حامد_ابراهیم_پور

از مجموعه شعر
"آلن دلون لاغر مي شد و کتک مي خورد"
انتشارات فصل پنجم
چاپ:۱۳۹۰