@asheghanehaye_fatima
تو درست پشت خانهات،
عظیم ترین جنگلهای دنیا را خواهی داشت؛
البته به شرط اینکه فکر حصار کشیدن به دور آن به سرت نیفتد...
و بالای سرت، پهناورترین آسمان آبی دنیا را خواهی داشت،
بشرط آنکه نخواهی آنرا پشت قباله ات بیندازم...
و رو به رویت، دریا، دریا، دریا را خواهی داشت،
بشرط آنکه نخواهی تمام آب دریا را به درون کیف حصیری بزرگت خالی کنی و به خانه بیاوری.
آخر، ماهی ها تشنه می مانند...
زن فریاد کشید: من میخواهم درختان مال من باشد، خانه مال من باشد، همه چیز مال من باشد...
نقاش _ که دیگر چندان هم عاشق نبود _ به نرمی گفت: من میخواهم که هیچ چیز بجز تو،
مال من باشد...
#نادر_ابراهیمی
کتاب #رونوشت_بدون_اصل
[قصهی نقاشی که عاشق شد
و معشوق از او خانهای خواست]
تو درست پشت خانهات،
عظیم ترین جنگلهای دنیا را خواهی داشت؛
البته به شرط اینکه فکر حصار کشیدن به دور آن به سرت نیفتد...
و بالای سرت، پهناورترین آسمان آبی دنیا را خواهی داشت،
بشرط آنکه نخواهی آنرا پشت قباله ات بیندازم...
و رو به رویت، دریا، دریا، دریا را خواهی داشت،
بشرط آنکه نخواهی تمام آب دریا را به درون کیف حصیری بزرگت خالی کنی و به خانه بیاوری.
آخر، ماهی ها تشنه می مانند...
زن فریاد کشید: من میخواهم درختان مال من باشد، خانه مال من باشد، همه چیز مال من باشد...
نقاش _ که دیگر چندان هم عاشق نبود _ به نرمی گفت: من میخواهم که هیچ چیز بجز تو،
مال من باشد...
#نادر_ابراهیمی
کتاب #رونوشت_بدون_اصل
[قصهی نقاشی که عاشق شد
و معشوق از او خانهای خواست]
@asheghanehaye_fatima
تو درست پشت خانهات، عظیمترین جنگلهای دنیا را خواهی داشت؛
البته به شرط اینکه فکر حصار کشیدن به دور آن به سرت نیفتد...
و بالای سرت، پهناورترین آسمان آبی دنیا را خواهی داشت، به شرط آنکه نخواهی آنرا پشت قباله ات بیندازم...
و رو به رویت، دریا، دریا، دریا را خواهی داشت، به شرط آنکه نخواهی تمام آب دریا را به درون کیف حصیری بزرگت خالی کنی و به خانه بیاوری.
آخر، ماهی ها تشنه می مانند...
زن فریاد کشید: من میخواهم درختان مال من باشد، خانه مال من باشد، همه چیز مال من باشد...
نقاش _ که دیگر چندان هم عاشق نبود _ به نرمی گفت: من میخواهم که هیچ چیز به جز تو، مال من باشد...
#نادر_ابراهیمی
کتاب #رونوشت_بدون_اصل
(قصهی نقاشی که عاشق شد
و معشوق از او خانهای خواست)
تو درست پشت خانهات، عظیمترین جنگلهای دنیا را خواهی داشت؛
البته به شرط اینکه فکر حصار کشیدن به دور آن به سرت نیفتد...
و بالای سرت، پهناورترین آسمان آبی دنیا را خواهی داشت، به شرط آنکه نخواهی آنرا پشت قباله ات بیندازم...
و رو به رویت، دریا، دریا، دریا را خواهی داشت، به شرط آنکه نخواهی تمام آب دریا را به درون کیف حصیری بزرگت خالی کنی و به خانه بیاوری.
آخر، ماهی ها تشنه می مانند...
زن فریاد کشید: من میخواهم درختان مال من باشد، خانه مال من باشد، همه چیز مال من باشد...
نقاش _ که دیگر چندان هم عاشق نبود _ به نرمی گفت: من میخواهم که هیچ چیز به جز تو، مال من باشد...
#نادر_ابراهیمی
کتاب #رونوشت_بدون_اصل
(قصهی نقاشی که عاشق شد
و معشوق از او خانهای خواست)