عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



هر شب
به جنینی فکر می‌کنم
که خون مرا می‌نوشد
و در آغوش زن دیگری
به خواب خواهد رفت.

درست مثل پدرش،
که همیشه ساعت مچی اش
در خانه‌ی دیگری
خواب می‌ماند...

ما زنها هرشب
به معشوقه های مشترکمان
فکر می‌کنیم...

#ندا_مصباحی
@asheghanehaye_fatima

۰
دست می سایی به من
چیزی فرو میریزد
و آغاز می‌شوم
دست که می سایی
به دیوارهای منفرد هر سلول
زندانی تازه ای متولد می‌شود
من ایمان دارم
به اینگونه آغاز شدن هر زندان
حتی دست می سایی به کلمات
غول اندوهگینی در آنها زاده می شود
که شعر می‌داند
در آغاز کلماتی از هم رمیده بودیم
بی آنکه صدای هم را بدانیم
به حنجره ی یکدیگر راه یافته بودیم
به سلاح ها دست می‌سایی
که غریبه ترمان کنی
تا به اصالتمان باز گردیم
میمون هایی خاکی
که از کلمات نامشان می‌ترسند
و هرشب خواب دیده اند
در دستشان چیزی است
که نمی‌دانند
و با ان هرکه را صدا بزنند
دیگر زنده نخواهد ماند
دست میسایی به حنجره ی متورمم
تا جهانی از کلمات فرو بریزد
و اغاز شوم...



#ندا_مصباحی
#شعر_سپید
@asheghanehaye_fatima



دست می سایی به من
چیزی فرو میریزد
و آغاز می‌شوم
دست که می سایی
به دیوارهای منفرد هر سلول
زندانی تازه ای متولد می‌شود
من ایمان دارم
به اینگونه آغاز شدن هر زندان
حتی دست می سایی به کلمات
غول اندوهگینی در آنها زاده می شود
که شعر می‌داند
در آغاز کلماتی از هم رمیده بودیم
بی آنکه صدای هم را بدانیم
به حنجره ی یکدیگر راه یافته بودیم
به سلاح ها دست می‌سایی
که غریبه ترمان کنی
تا به اصالتمان باز گردیم
میمون هایی خاکی
که از کلمات نامشان می‌ترسند
و هرشب خواب دیده اند
در دستشان چیزی است
که نمی‌دانند
و با ان هرکه را صدا بزنند
دیگر زنده نخواهد ماند
دست میسایی به حنجره ی متورمم
تا جهانی از کلمات فرو بریزد
و اغاز شوم...

#ندا_مصباحی
@asheghanehaye_fatima



۰
دست می سایی به من
چیزی فرو میریزد
و آغاز می‌شوم
دست که می سایی
به دیوارهای منفرد هر سلول
زندانی تازه ای متولد می‌شود
من ایمان دارم
به اینگونه آغاز شدن هر زندان
حتی دست می سایی به کلمات
غول اندوهگینی در آنها زاده می شود
که شعر می‌داند
در آغاز کلماتی از هم رمیده بودیم
بی آنکه صدای هم را بدانیم
به حنجره ی یکدیگر راه یافته بودیم
به سلاح ها دست می‌سایی
که غریبه ترمان کنی
تا به اصالتمان باز گردیم
میمون هایی خاکی
که از کلمات نامشان می‌ترسند
و هرشب خواب دیده اند
در دستشان چیزی است
که نمی‌دانند
و با ان هرکه را صدا بزنند
دیگر زنده نخواهد ماند
دست میسایی به حنجره ی متورمم
تا جهانی از کلمات فرو بریزد
و اغاز شوم...


#ندا_مصباحی