@asheghanehaye_fatima
در موهای تو
پرندهای پنهان است
پرندهای که رنگِ آسمان است
تو که نیستی
روی پایم مینشیند
جوری نگاه میکند که نمیداند
جوری نگاه میکنم که نمیدانم
میگذارمش روی تخت
و از پلّهها پایین میروم
کسی در خیابان نیست
و درختها سوختهاند
کجایی؟
#یانیس_ریتسوس
ترجمه : #محسن_آزرم
در موهای تو
پرندهای پنهان است
پرندهای که رنگِ آسمان است
تو که نیستی
روی پایم مینشیند
جوری نگاه میکند که نمیداند
جوری نگاه میکنم که نمیدانم
میگذارمش روی تخت
و از پلّهها پایین میروم
کسی در خیابان نیست
و درختها سوختهاند
کجایی؟
#یانیس_ریتسوس
ترجمه : #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
حتّا قطرهی اشکی هم نریخت زن
یکراست رفت سراغِ بندِ رخت و
ژاکتش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمانِ تابستان
برداشته باشد
مرد باورش نمیشد
چشم روی هم نگذاشت آنشب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمیگردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجرهای نیمباز
آسمانِ بیماه را دیده باشد
بعد
یادش آمد که زن ژاکتش را بُرده است.
#یانیس_ریتسوس
ترجمه:
#محسن_آزرم
حتّا قطرهی اشکی هم نریخت زن
یکراست رفت سراغِ بندِ رخت و
ژاکتش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمانِ تابستان
برداشته باشد
مرد باورش نمیشد
چشم روی هم نگذاشت آنشب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمیگردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجرهای نیمباز
آسمانِ بیماه را دیده باشد
بعد
یادش آمد که زن ژاکتش را بُرده است.
#یانیس_ریتسوس
ترجمه:
#محسن_آزرم