اين بهار
با تمام شاتوت های نارسش مال تو
وقتی هر صبح
تمام زيباييت را
با لبانی پر از حرف های نگفته
روی پيشانيش فشار می دهی
و خيال مرا
با ته مانده های صبحانه ات دور می ريزی
اما هميشه آخر اسفند
نبودنت را
در يک کافه بين راهی سيگار می کشم
به اميد قطاری که از حوالی تو شاتوت بياورد
اما اين روزها مطمئنم
تو حواست نيست
و يک نفر دارد
حکاکی های باستانی مرا
از روی تنت پاک می کند
#احسان_احمدزاده
با تمام شاتوت های نارسش مال تو
وقتی هر صبح
تمام زيباييت را
با لبانی پر از حرف های نگفته
روی پيشانيش فشار می دهی
و خيال مرا
با ته مانده های صبحانه ات دور می ريزی
اما هميشه آخر اسفند
نبودنت را
در يک کافه بين راهی سيگار می کشم
به اميد قطاری که از حوالی تو شاتوت بياورد
اما اين روزها مطمئنم
تو حواست نيست
و يک نفر دارد
حکاکی های باستانی مرا
از روی تنت پاک می کند
#احسان_احمدزاده