@asheghanehaye_fatima
فرض کن زن داری و زنت را هم دوست داری و عاشق زن دیگری می شوی...
_معذرت میخواهم، از اینجا دیگر هیچ حرفت را نمی فهمم. مثل این است که... این حرف تو برای من درست به همان اندازه عجیب و نامفهوم است که فرض کن وقتی اینجا خوب سیر شدیم از کنار دکان نانوایی که رد می شویم یک نان قندی بدزدیم.
چشمان استپان آرکادیچ بیش از پیش می درخشید.
_چرا؟ عطر نان قندی بعضی وقتها چنان مست ات می کند که نمی توانی جلوی خودت را بگیری ...
( آناکارنینا |نوشته : #لئو_تولستوی | ترجمه : سروش حبیبی ، انتشارات نیلوفر )
فرض کن زن داری و زنت را هم دوست داری و عاشق زن دیگری می شوی...
_معذرت میخواهم، از اینجا دیگر هیچ حرفت را نمی فهمم. مثل این است که... این حرف تو برای من درست به همان اندازه عجیب و نامفهوم است که فرض کن وقتی اینجا خوب سیر شدیم از کنار دکان نانوایی که رد می شویم یک نان قندی بدزدیم.
چشمان استپان آرکادیچ بیش از پیش می درخشید.
_چرا؟ عطر نان قندی بعضی وقتها چنان مست ات می کند که نمی توانی جلوی خودت را بگیری ...
( آناکارنینا |نوشته : #لئو_تولستوی | ترجمه : سروش حبیبی ، انتشارات نیلوفر )
@asheghanehaye_fatima
استپان آرکادیچ:می دانی، زن موضوعی است که هر قدر هم مطالعه اش کنی باز هم کاملا برایت تازگی دارد.
لوین: پس همان بهتر که اصلا مطالعه اش نکنی.
استپان آرکادیچ: نه! اما نمی دانم کدام ریاضی دان گفته است «جستجوی حقیقت است که لذت دارد و نه یافتنش.»
#لئو_تولستوی
استپان آرکادیچ:می دانی، زن موضوعی است که هر قدر هم مطالعه اش کنی باز هم کاملا برایت تازگی دارد.
لوین: پس همان بهتر که اصلا مطالعه اش نکنی.
استپان آرکادیچ: نه! اما نمی دانم کدام ریاضی دان گفته است «جستجوی حقیقت است که لذت دارد و نه یافتنش.»
#لئو_تولستوی