@asheghanehaye_fatima
.
نگو که عکس همین زن درون کیف تو هستم
کنار تخت من اصلن نیا که این تنِ من نیست
به من زمان بده تا با خودم کنار بیایم
به من زمان بده، این زن شبیه قبلنِ من نیست
.
تمام روز حواسش به ظرف های نشسته ست
تمام روز نگاهش به ریز کردن چاقوست
نوازشش نکن این زن، شبیه سوزن و قیچی ست
که لاغر است، که زشت است، بدتر از همه ترسوست
.
تمام روز حواسش به گردگیری خانه ست
تمام روز کلافه ست، خسته یا عصبانی ست
کتاب شعر مرا پاره کرده، حرف بزن مرد
بگو که ترک کند خانه را، بگو که روانی ست
.
تمام روز حواسش به کیف آبیِ من بود
به ساعتم، به موبایلم، به حوله ام، به کلیدم
خسیس نیستم اما چگونه چشم ندوزم
به عشوه هاش در آن دامنی که تازه خریدم
.
کرم زده ست نبینی تو... روی کَک مکی اش را
تمام روز حواسش به فرم کوچک بینی ست
نه بودنت... نه نبودنت، خیانتت، کلماتت
مهم نبوده برایش، شبیه سیب زمینی ست
.
نگاه کن که چطوری تورا به حرف گرفته ست
نگاه کن کلماتش چقدر ساده و سطحی ست
نگو که عاشقش هستی، برایمان نگرانم
چقدر با تو بگویم که این غریبه خودم نیست
.
چقدر زیر پتو گریه کرده ام که نبینی...
چقدر ساده تورا دستِ این غریبه سپردم
همین زنی که خودم بود، پس زده ست خودم را
تمام زندگی ام این چنین شکست نخوردم
.
#آنا_لمسو
.
نگو که عکس همین زن درون کیف تو هستم
کنار تخت من اصلن نیا که این تنِ من نیست
به من زمان بده تا با خودم کنار بیایم
به من زمان بده، این زن شبیه قبلنِ من نیست
.
تمام روز حواسش به ظرف های نشسته ست
تمام روز نگاهش به ریز کردن چاقوست
نوازشش نکن این زن، شبیه سوزن و قیچی ست
که لاغر است، که زشت است، بدتر از همه ترسوست
.
تمام روز حواسش به گردگیری خانه ست
تمام روز کلافه ست، خسته یا عصبانی ست
کتاب شعر مرا پاره کرده، حرف بزن مرد
بگو که ترک کند خانه را، بگو که روانی ست
.
تمام روز حواسش به کیف آبیِ من بود
به ساعتم، به موبایلم، به حوله ام، به کلیدم
خسیس نیستم اما چگونه چشم ندوزم
به عشوه هاش در آن دامنی که تازه خریدم
.
کرم زده ست نبینی تو... روی کَک مکی اش را
تمام روز حواسش به فرم کوچک بینی ست
نه بودنت... نه نبودنت، خیانتت، کلماتت
مهم نبوده برایش، شبیه سیب زمینی ست
.
نگاه کن که چطوری تورا به حرف گرفته ست
نگاه کن کلماتش چقدر ساده و سطحی ست
نگو که عاشقش هستی، برایمان نگرانم
چقدر با تو بگویم که این غریبه خودم نیست
.
چقدر زیر پتو گریه کرده ام که نبینی...
چقدر ساده تورا دستِ این غریبه سپردم
همین زنی که خودم بود، پس زده ست خودم را
تمام زندگی ام این چنین شکست نخوردم
.
#آنا_لمسو
@asheghanehaye_fatima
.
.قوی باش دختر! زمان را نگه دار
تو تعلیق این داستان را عوض کن
جهانی معلق تویی در درونت
اگر می توانی جهان را عوض کن
.
.اگر بین دنیای کوتوله هایی
اگر کشتی ات غرق شد،آب رفتی
اگر در دوئل تیر خوردی، نمردی
اگر تا گلو توی مرداب رفتی
.
.تو شخصیت اول از داستانی
نباید همان اول از پا بیفتی
تو راوی شدی ماجرا را بگویی
نه با تیر اول همینجا بیفتی
.
.چه کردند با قاشق ات خاله ریزه!
چه کردند پنهان شدی در کدوها
چه کرده ست با گوژپشت ات، نتردام
چه کردند با کودکی ات لولوها
.
.چرا چشم هایش بزرگ ات نکردند
چرا مثل نا پشت میرا نماندی
چه شد خیس کردی،چه شد پاره کردی
چرا روی تصمیم کبری نماندی
.
.تو شخصیت اول از داستانی
بیا نقش بازنده ات را عوض کن
قوی باش دختر! تو یک راه داری
عوض کن،نویسنده ات را عوض کن!!!
#آنا_لمسو
.
.قوی باش دختر! زمان را نگه دار
تو تعلیق این داستان را عوض کن
جهانی معلق تویی در درونت
اگر می توانی جهان را عوض کن
.
.اگر بین دنیای کوتوله هایی
اگر کشتی ات غرق شد،آب رفتی
اگر در دوئل تیر خوردی، نمردی
اگر تا گلو توی مرداب رفتی
.
.تو شخصیت اول از داستانی
نباید همان اول از پا بیفتی
تو راوی شدی ماجرا را بگویی
نه با تیر اول همینجا بیفتی
.
.چه کردند با قاشق ات خاله ریزه!
چه کردند پنهان شدی در کدوها
چه کرده ست با گوژپشت ات، نتردام
چه کردند با کودکی ات لولوها
.
.چرا چشم هایش بزرگ ات نکردند
چرا مثل نا پشت میرا نماندی
چه شد خیس کردی،چه شد پاره کردی
چرا روی تصمیم کبری نماندی
.
.تو شخصیت اول از داستانی
بیا نقش بازنده ات را عوض کن
قوی باش دختر! تو یک راه داری
عوض کن،نویسنده ات را عوض کن!!!
#آنا_لمسو
@asheghamehaye_fatima
.
.عیسی نبوده ام که به اجساد جان دهم
جرجیس نیستم که تو من را نیفکنی
من از خودم برای کسی بت نساختم
شیطان نبوده ام که به من سنگ میزنی .
.
هر برده در جهان من آزاد بوده است
مشعل به دست دارم وتائیس نیستم
در راه بین مروه_صفا پابرهنه ام
من یک زنم که مریم قدیس نیستم
.
.پیغمبری که معجزه اش لاکقرمز است
پیغمبری که زندگی اش وحی و غار نیست
تنها زنی ست مثل تمام زنان شهر
پیغمبری که مستحق سنگسار نیست....
#آنا_لمسو
.
.عیسی نبوده ام که به اجساد جان دهم
جرجیس نیستم که تو من را نیفکنی
من از خودم برای کسی بت نساختم
شیطان نبوده ام که به من سنگ میزنی .
.
هر برده در جهان من آزاد بوده است
مشعل به دست دارم وتائیس نیستم
در راه بین مروه_صفا پابرهنه ام
من یک زنم که مریم قدیس نیستم
.
.پیغمبری که معجزه اش لاکقرمز است
پیغمبری که زندگی اش وحی و غار نیست
تنها زنی ست مثل تمام زنان شهر
پیغمبری که مستحق سنگسار نیست....
#آنا_لمسو
@asheghanehaye_fatima
آیینه های تخت بزرگت نمی کنند
حتی اگر به زور محدّب بزرگ باش
خوی درندگیّ خودت را نشان بده
وارونه هم اگر بنویسند گرگ باش
پایان این هراز هر از گاه را بکش
تا از شمال شرجی من سر در آوری
یادت بماند از شکم هر درنده ای
مفقودهای بی اثرم را بیاوری
این امتحان کوچک او بوده است اگر
یونس شدم درون همین تُنگ بی نهنگ
جغرافیای کفش مرا درک می کند
تاریخ ِدر تصرف ِ تیمورهای لنگ
تو مصر می شوی و من از تو عزیز تر
تو تیغ می شوی و من از تیغ تیز تر
هی راه می روند درونم هزار پا
آنقدر دور می شوی از من که ریزتر...
دیدی تمام مرز تنت غصب شد پس از
یک عمر روی صفحه ی شطرنج تاختن
یک عمر شاه بودن و از عرش دم زدن
آخر به یک پیاده ی علاف باختن
آنقدر پیش پای همه چاه کنده ای
با اسم تو سند زده شد چاه های نفت
ای گرگ زخم خورده که باید تمام شب
با چشم های باز کنار تو خواب رفت
هر چند شعر چیز کثیفی ست با تنت
تا بوده شهر شاعر بی حاشیه نداشت
کانون ِبی بدیل ِغزل پاره های من!
دیدی که شعر دست تو را در حنا گذاشت!!!
#آنا_لمسو
آیینه های تخت بزرگت نمی کنند
حتی اگر به زور محدّب بزرگ باش
خوی درندگیّ خودت را نشان بده
وارونه هم اگر بنویسند گرگ باش
پایان این هراز هر از گاه را بکش
تا از شمال شرجی من سر در آوری
یادت بماند از شکم هر درنده ای
مفقودهای بی اثرم را بیاوری
این امتحان کوچک او بوده است اگر
یونس شدم درون همین تُنگ بی نهنگ
جغرافیای کفش مرا درک می کند
تاریخ ِدر تصرف ِ تیمورهای لنگ
تو مصر می شوی و من از تو عزیز تر
تو تیغ می شوی و من از تیغ تیز تر
هی راه می روند درونم هزار پا
آنقدر دور می شوی از من که ریزتر...
دیدی تمام مرز تنت غصب شد پس از
یک عمر روی صفحه ی شطرنج تاختن
یک عمر شاه بودن و از عرش دم زدن
آخر به یک پیاده ی علاف باختن
آنقدر پیش پای همه چاه کنده ای
با اسم تو سند زده شد چاه های نفت
ای گرگ زخم خورده که باید تمام شب
با چشم های باز کنار تو خواب رفت
هر چند شعر چیز کثیفی ست با تنت
تا بوده شهر شاعر بی حاشیه نداشت
کانون ِبی بدیل ِغزل پاره های من!
دیدی که شعر دست تو را در حنا گذاشت!!!
#آنا_لمسو
@asheghanehaye_fatima
وقت کافه به وقت خوردن چای
با دو حبّه غم تو را خوردن
شهر تهران بزرگتر شده است
آه! مازندران کوچک من !!!
فکر ِ در غربت از تو را مردن
حمل تابوت تا اداره ی پست
خزرت آب خضر هم بشود
ترس ِمرگ مرا نخواهد شست
با همین موی فرفری در باد
با جنونم که گاوی ات کرده ست
هرچه را شعر بر سرت آورد
با من آن چشم آبی ات کرده ست
مثل فریاد، زیر آب شدم
مثل تبعید ماه در برهوت
غم البرز تو مرا انداخت
از صعود شریعتی به هبوط
مثل نوزاد از رحم بکنی
سر ِ پستانکی خرت بکنند
مثل یک مرد زندگی بُکنی
دست ِ آخر لچک سرت بکنند
پابه پای شب تو گریه کند
اتوبان شهید بابایی
هشتصد اسم توی گوشی توست
تا بفهمی چقدر تنهایی
مست بودم سکندری خوردم
کوچه پس کوچه های تهران را
هرچه در خانه بود دزدیدند
حفظ کردم تمام قرآن را
دوستانم به حرف معتادند
با سکوت انتقام می گیرم
بس که در خانه خودخوری کردم
ذره ذره جذام می گیرم
نقشه ات را شبیه یک کاغذ
می سپارم به آتش نمرود
موطنم را که دوستش دارم
مثل سیگار دود کردم دود
پیک اول به افتخار خودم
پیک دوم برای دردی که...
پیک سوم به هرچه کردم تف
پیک چارم به یاد مردی که...
پیک پنجم به افتخار تجن
پیک شیشم به یاد بابلسر
پیک هفتم به دوستان بدم
پیک هشتم به قبر بی مادر
خوردم و روی شهر قی کردم
غم ِدر غربت از خودم مردن
دردهایم بزرگتر شده اند
آه ! مازندران کوچک من!
#آنا_لمسو
وقت کافه به وقت خوردن چای
با دو حبّه غم تو را خوردن
شهر تهران بزرگتر شده است
آه! مازندران کوچک من !!!
فکر ِ در غربت از تو را مردن
حمل تابوت تا اداره ی پست
خزرت آب خضر هم بشود
ترس ِمرگ مرا نخواهد شست
با همین موی فرفری در باد
با جنونم که گاوی ات کرده ست
هرچه را شعر بر سرت آورد
با من آن چشم آبی ات کرده ست
مثل فریاد، زیر آب شدم
مثل تبعید ماه در برهوت
غم البرز تو مرا انداخت
از صعود شریعتی به هبوط
مثل نوزاد از رحم بکنی
سر ِ پستانکی خرت بکنند
مثل یک مرد زندگی بُکنی
دست ِ آخر لچک سرت بکنند
پابه پای شب تو گریه کند
اتوبان شهید بابایی
هشتصد اسم توی گوشی توست
تا بفهمی چقدر تنهایی
مست بودم سکندری خوردم
کوچه پس کوچه های تهران را
هرچه در خانه بود دزدیدند
حفظ کردم تمام قرآن را
دوستانم به حرف معتادند
با سکوت انتقام می گیرم
بس که در خانه خودخوری کردم
ذره ذره جذام می گیرم
نقشه ات را شبیه یک کاغذ
می سپارم به آتش نمرود
موطنم را که دوستش دارم
مثل سیگار دود کردم دود
پیک اول به افتخار خودم
پیک دوم برای دردی که...
پیک سوم به هرچه کردم تف
پیک چارم به یاد مردی که...
پیک پنجم به افتخار تجن
پیک شیشم به یاد بابلسر
پیک هفتم به دوستان بدم
پیک هشتم به قبر بی مادر
خوردم و روی شهر قی کردم
غم ِدر غربت از خودم مردن
دردهایم بزرگتر شده اند
آه ! مازندران کوچک من!
#آنا_لمسو
@asheghanehaye_fatima
باید برای ماندنش جا باز می کردم
مبل خودم را بالشم را چای و کتری را
باید میان او و خود تقسیم می کردم
آرامشم؛ این خانه ی پنجاه متری را
ای عشق
تنهایی خسیسم کرده،می فهمی؟!!!
#آنا_لمسو
باید برای ماندنش جا باز می کردم
مبل خودم را بالشم را چای و کتری را
باید میان او و خود تقسیم می کردم
آرامشم؛ این خانه ی پنجاه متری را
ای عشق
تنهایی خسیسم کرده،می فهمی؟!!!
#آنا_لمسو
@asheghanehaye_fatima
باید برای ماندنش جا باز می کردم
مبل خودم را بالشم را چای و کتری را
باید میان او و خود تقسیم می کردم
آرامشم؛ این خانه ی پنجاه متری را
ای عشق تنهایی خسیسم کرده،می فهمی؟!!!
او خسته می آمد غذای گرم لازم داشت
هر چیز می پختم فقط طعم جنون می داد
من سنگرم را ترک کردم، دیر فهمیدم
این آشپزخانه همیشه بوی خون می داد
من ماندم و انگشت های شاعر زخمی
باید کلید دوم در، مال او می شد
دنیای او از پشت چشمی سخت پیدا بود
او بیست مترخانه ام را خوب پر می کرد
آن بیست متر دیگر من باز تنها بود
ده متر دیگر سهم یک بچه ست؛ سرگرمی!
ما در جهان های موازی راه می رفتیم
حتی شب و روز من و او هم موازی بود
باید تمام خانه را تقسیم می کردم
عشقم به او با احتمالات ریاضی بود
کلا بدم می آید از هر چیز بی نظمی
وقتی دو ساعت کشورش از من عقب مانده
قطعا دو ساعت زودتر هم عاشقم بوده ست
او شکل یک بچه ست با موی تراشیده
هر چند سختی صورتش را سخت فرسوده ست
دختر چرا با بی کسی ش اینقدر بی رحمی!
تصمیم سختی بود باید می گرفتیمش
آغوش تنهایی ت از شب تا سحر پر شد
سی سال تنهایّی تو حجم بزرگی داشت
سی سال تنهاییّ تو با یک نفر پر شد
یا عشق هم تحمیل بود و تو نمی فهمی!!!
#آنا_لمسو
باید برای ماندنش جا باز می کردم
مبل خودم را بالشم را چای و کتری را
باید میان او و خود تقسیم می کردم
آرامشم؛ این خانه ی پنجاه متری را
ای عشق تنهایی خسیسم کرده،می فهمی؟!!!
او خسته می آمد غذای گرم لازم داشت
هر چیز می پختم فقط طعم جنون می داد
من سنگرم را ترک کردم، دیر فهمیدم
این آشپزخانه همیشه بوی خون می داد
من ماندم و انگشت های شاعر زخمی
باید کلید دوم در، مال او می شد
دنیای او از پشت چشمی سخت پیدا بود
او بیست مترخانه ام را خوب پر می کرد
آن بیست متر دیگر من باز تنها بود
ده متر دیگر سهم یک بچه ست؛ سرگرمی!
ما در جهان های موازی راه می رفتیم
حتی شب و روز من و او هم موازی بود
باید تمام خانه را تقسیم می کردم
عشقم به او با احتمالات ریاضی بود
کلا بدم می آید از هر چیز بی نظمی
وقتی دو ساعت کشورش از من عقب مانده
قطعا دو ساعت زودتر هم عاشقم بوده ست
او شکل یک بچه ست با موی تراشیده
هر چند سختی صورتش را سخت فرسوده ست
دختر چرا با بی کسی ش اینقدر بی رحمی!
تصمیم سختی بود باید می گرفتیمش
آغوش تنهایی ت از شب تا سحر پر شد
سی سال تنهایّی تو حجم بزرگی داشت
سی سال تنهاییّ تو با یک نفر پر شد
یا عشق هم تحمیل بود و تو نمی فهمی!!!
#آنا_لمسو
@asheghanehaye_fatima
ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ
ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﻠﺮﺯﻭﻧﻪ
ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﺎﺵ
ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺨﻮﺩ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﻪ
ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺳﻮﮊﻩ ﺱ
ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ
ﺑﺰﻥ ﺑﺸﮑﻦ،ﺑﺰﻥ ﺩﺭ ﺭﻭ
ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺯﺍﺭﯼ
ﯾﻬﻮ ﭼﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ
ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺳﺮﺩﻡ
ﺷﺒﯿﻪ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ
ﯾﻬﻮ ﭼﯽ ﺷﺪ ﮔﻤﺶ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﺎﻭﺭﺵ ﺳﺨﺘﻪ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺧﯿﺴﻪ
ﻫﻨﻮﺯ ﺷﮏ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺱ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺍﺑﻠﯿﺴﻪ
ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ،ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ؟؟؟
ﺑﺒﯿﻦ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺶ
ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﺮﺩﻩ
#آنا_لمسو
ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ
ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﻠﺮﺯﻭﻧﻪ
ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﺎﺵ
ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺨﻮﺩ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﻪ
ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺳﻮﮊﻩ ﺱ
ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ
ﺑﺰﻥ ﺑﺸﮑﻦ،ﺑﺰﻥ ﺩﺭ ﺭﻭ
ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺯﺍﺭﯼ
ﯾﻬﻮ ﭼﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ
ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺳﺮﺩﻡ
ﺷﺒﯿﻪ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ
ﯾﻬﻮ ﭼﯽ ﺷﺪ ﮔﻤﺶ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﺎﻭﺭﺵ ﺳﺨﺘﻪ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺧﯿﺴﻪ
ﻫﻨﻮﺯ ﺷﮏ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺱ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺍﺑﻠﯿﺴﻪ
ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ،ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ؟؟؟
ﺑﺒﯿﻦ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺶ
ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﺮﺩﻩ
#آنا_لمسو
@asheghanehaye_fatima
ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﻭﺍﮐﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯿﻨﯽﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ
ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖﺗﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﻢ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺧﺎﺹﺗﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ
ﺯﻥﻫﺎﯼ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖﺗﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﻭﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻣﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﯽ ﺳﺨﺖ ﺁﻟﻮﺩﻩ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﺟﻠﺪ ﮔﺸﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﺍﯾﻦ
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩﻩ؟ !
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﮔﺎﻭﯼ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯿﻨﯽ ﺭﻧﮕﯽ ﺭﺍ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺳﻤﺖ ﺭﮊﻫﺎ ﺭﺍﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﺮﺥ ﮐﺮﺩﻡ ﻟﻮﻟﻪﺍﯼ ﺗﺮﮐﯿﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﯾﺨﭽﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﻡ ﺩﺍﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩ
ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﺧﺎﮎ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻮﺭﻡ ﮐﺮﺩ
ﻣﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﮔﺮﭼﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﺩ ﺑﻮﺩ
ﻣﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﮔﺮﭼﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻡ ﮐﺮﺩ
ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺷﮑﻞ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﻌﻠﻖ ﺑﻮﺩ
ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﻮﺩ ﺗﻦ ﺩﺍﺩﻡ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻟﮑﻦ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺍﻣّﺎ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻡ
ﺑﺎ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﺷﯿﺸﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﮐﻦ
ﺍﯾﻦ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﺪ، ﺁﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ !
ﺑﯽﭘﺮﺩﻩ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻓﻌﻼً ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ
#آنا_لمسو
ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﻭﺍﮐﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯿﻨﯽﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ
ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖﺗﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﻢ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺧﺎﺹﺗﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ
ﺯﻥﻫﺎﯼ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖﺗﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﻭﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻣﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﯽ ﺳﺨﺖ ﺁﻟﻮﺩﻩ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﺟﻠﺪ ﮔﺸﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﺍﯾﻦ
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩﻩ؟ !
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﮔﺎﻭﯼ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯿﻨﯽ ﺭﻧﮕﯽ ﺭﺍ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺳﻤﺖ ﺭﮊﻫﺎ ﺭﺍﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﺮﺥ ﮐﺮﺩﻡ ﻟﻮﻟﻪﺍﯼ ﺗﺮﮐﯿﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﯾﺨﭽﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﻡ ﺩﺍﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩ
ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﺧﺎﮎ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻮﺭﻡ ﮐﺮﺩ
ﻣﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﮔﺮﭼﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﺩ ﺑﻮﺩ
ﻣﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﮔﺮﭼﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻡ ﮐﺮﺩ
ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺷﮑﻞ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﻌﻠﻖ ﺑﻮﺩ
ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﻮﺩ ﺗﻦ ﺩﺍﺩﻡ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻟﮑﻦ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺍﻣّﺎ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻡ
ﺑﺎ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﺷﯿﺸﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﮐﻦ
ﺍﯾﻦ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﺪ، ﺁﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ !
ﺑﯽﭘﺮﺩﻩ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻓﻌﻼً ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ
#آنا_لمسو
@asheghanehaye_fatima
دنیا درونم شکل یک لیوان معلق بود
هر شب به هر چیزی که حاکم بود تن دادم
گفتم که از این بالکن پرتاب خواهی شد
هر بار گفتم جاذبه، اما نیفتادم
با شعر هایم شیشه ها را پاک میکردم
گفتم بیا این خانه را امشب اروپا کن
این پرده باید شسته میشد ای همسایه!
بی پرده دنیای مرا فعلن تماشا کن
#آنا_لمسو
دنیا درونم شکل یک لیوان معلق بود
هر شب به هر چیزی که حاکم بود تن دادم
گفتم که از این بالکن پرتاب خواهی شد
هر بار گفتم جاذبه، اما نیفتادم
با شعر هایم شیشه ها را پاک میکردم
گفتم بیا این خانه را امشب اروپا کن
این پرده باید شسته میشد ای همسایه!
بی پرده دنیای مرا فعلن تماشا کن
#آنا_لمسو