@Asheghanehaye_fatima
از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
حک شده بود
لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
کنار گندم ها دفن کردم
زود به خانه آمدم
تو در آستانه در ایستاده بودی
تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
گیسوان تو سفید
اما لبان تو هنوز جوان بود.
#احمدرضا_احمدی
کتاب:
#ساعت_10_صبح_بود
نشر :
#چشمه
از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
حک شده بود
لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
کنار گندم ها دفن کردم
زود به خانه آمدم
تو در آستانه در ایستاده بودی
تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
گیسوان تو سفید
اما لبان تو هنوز جوان بود.
#احمدرضا_احمدی
کتاب:
#ساعت_10_صبح_بود
نشر :
#چشمه
@asheghanehaye_fatima
دست ازدوست داشتن آدمها نكشيد، حتى اگر از شما فاصله دارند، حتى اگر از آنها فاصله گرفته ايد.
تصور كنيد در كتاب فروشي جلد يا قطع ، عنوان و يا خطوطي از كتابى توجه شما رو جلب مى كند. كتاب را مى خريد و با خود به خانه مى آوريد. بعد از خواندن چند صفحه و يا چند فصل ارتباطي با كتاب برقرار نمى كنيد يا اصلا قبولش نداريد. چه مى كنيد؟ كتاب را مى اندازيد در سطل زباله؟ يا مى بنديد و مى گذاريد در قفسه كتاب هايتان؟ زيرا احتمال مى دهيد در فرصتى ديگر به سراغش برويد و شايد اين بار كتاب را بيشتر پسنديديد و ارتباط بهترى برقرار كرديد. زيرا احتمال مى دهيد زمان مناسبى براي خريد و خواندن آن كتاب نبوده. زيرا باور داريد خود شما در حال تغيير هستيد.
هر آدمى مثل يك كتاب نخوانده است. حتى اگر با آنها ارتباط برقرار نمى كنيد و حتى اگر حرف هايشان در يك راستا با طرز فكر و باورهاي شما نيست، به حكم دست دوستى كه به يكديگر داده ايد ، دوست داشتنش را دور نيندازيد. دوست خود را و دوست داشتنش را فراموش نكنيد ، حتى در بعد زمان و مكان
📖 #ساعت_هشت_و_چهل_و_پنج_دقيقه_صبح
#نیکی_فیروزکوهی
دست ازدوست داشتن آدمها نكشيد، حتى اگر از شما فاصله دارند، حتى اگر از آنها فاصله گرفته ايد.
تصور كنيد در كتاب فروشي جلد يا قطع ، عنوان و يا خطوطي از كتابى توجه شما رو جلب مى كند. كتاب را مى خريد و با خود به خانه مى آوريد. بعد از خواندن چند صفحه و يا چند فصل ارتباطي با كتاب برقرار نمى كنيد يا اصلا قبولش نداريد. چه مى كنيد؟ كتاب را مى اندازيد در سطل زباله؟ يا مى بنديد و مى گذاريد در قفسه كتاب هايتان؟ زيرا احتمال مى دهيد در فرصتى ديگر به سراغش برويد و شايد اين بار كتاب را بيشتر پسنديديد و ارتباط بهترى برقرار كرديد. زيرا احتمال مى دهيد زمان مناسبى براي خريد و خواندن آن كتاب نبوده. زيرا باور داريد خود شما در حال تغيير هستيد.
هر آدمى مثل يك كتاب نخوانده است. حتى اگر با آنها ارتباط برقرار نمى كنيد و حتى اگر حرف هايشان در يك راستا با طرز فكر و باورهاي شما نيست، به حكم دست دوستى كه به يكديگر داده ايد ، دوست داشتنش را دور نيندازيد. دوست خود را و دوست داشتنش را فراموش نكنيد ، حتى در بعد زمان و مكان
📖 #ساعت_هشت_و_چهل_و_پنج_دقيقه_صبح
#نیکی_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
همه ما گرههای زیادی داریم. گرههایی که نه باز میشوند و نه فراموش. گرههایی که در روح و جسم و جان ما جریان دارند. گاهی در رگهای قلبمان رسوب میکنند، گاهی روی نبض مان تند تند میزنند، گاهی نفسمان را بند میآورند و هر از گاهی هم چنگالهایشان را تیز میکنند و به شکلِ بغضی مسموم، گلوگاهمان را میفشارند.گرههایی که با ما زندگی میکنند، با ما نفس میکشند و هنگام خواب بالای سر ما مینشینند، مبادا در عالم رویا فراموششان کنیم.
بیائید دست از جنگ با گرههایمان برداریم. اینها همان گرههایی هستند که روزی برای ما عزیز بوده اند و امروز خفیف. همان گرههایی که روزی مایه آرامش ما بوده اند و امروز دلیلِ آشفتگی ما. همان گرههایی که روزی حسِ خوبِ خوبِ خوشبختی را برای ما زنده کرده اند و امروز تنها و تنها یادآور ناکامی و رنجش قلبهای ما هستند. بیائید با گرههای خود به احترام لحظههای خوشِ گذشته آشتی کنیم. بیاید کاری به کار درست یا اشتباه بودن گرههایمان نداشته باشیم. آنها را به عنوانِ بخشی از زندگی خود بپذیریم و دوستشان داشته باشیم. به خاطر داشته باشیم تا زمانی که با گرههای خودتان در جنگ باشیم، زندگی هامان طوفانی و درونمان در تلاطم است. هر چه خشم و دلگیری ما بیشتر باشد، گرهها سریع تر در رگها میچرخند و بیشتر زخم میزنند.
بیائید همین امروز، گرهها را در آغوش بکشیم. اهمیتِ بودن آنها را تایید کنیم. از پیامی که برای زندگی ما آورده اند سپاسگزاری کنیم. بگذ اریم گرههایمان آرام بگیرند. بگذ اریم پس از سالیانِ تلخ, گرد و غبارِ این جنگِ نابرابر بخوابد. بگذ اریم قلب مان تنها به مهر بتپد، نبضها آرام بزنند و جز در هوای صلح و دوستی نفس نکشیم. به خاطر بسپاریم قرار نیست گره ها را فراموش کنیم. قرار نیست از آنها خداحافظی کنیم. قرار است دستِ گرههای زندگی را بفشاریم و با آنها آشتی کنیم.
📖 #ساعت_هشت_و_چهل_و_پنج_صبح
#نیکی_فیروزکوهی
همه ما گرههای زیادی داریم. گرههایی که نه باز میشوند و نه فراموش. گرههایی که در روح و جسم و جان ما جریان دارند. گاهی در رگهای قلبمان رسوب میکنند، گاهی روی نبض مان تند تند میزنند، گاهی نفسمان را بند میآورند و هر از گاهی هم چنگالهایشان را تیز میکنند و به شکلِ بغضی مسموم، گلوگاهمان را میفشارند.گرههایی که با ما زندگی میکنند، با ما نفس میکشند و هنگام خواب بالای سر ما مینشینند، مبادا در عالم رویا فراموششان کنیم.
بیائید دست از جنگ با گرههایمان برداریم. اینها همان گرههایی هستند که روزی برای ما عزیز بوده اند و امروز خفیف. همان گرههایی که روزی مایه آرامش ما بوده اند و امروز دلیلِ آشفتگی ما. همان گرههایی که روزی حسِ خوبِ خوبِ خوشبختی را برای ما زنده کرده اند و امروز تنها و تنها یادآور ناکامی و رنجش قلبهای ما هستند. بیائید با گرههای خود به احترام لحظههای خوشِ گذشته آشتی کنیم. بیاید کاری به کار درست یا اشتباه بودن گرههایمان نداشته باشیم. آنها را به عنوانِ بخشی از زندگی خود بپذیریم و دوستشان داشته باشیم. به خاطر داشته باشیم تا زمانی که با گرههای خودتان در جنگ باشیم، زندگی هامان طوفانی و درونمان در تلاطم است. هر چه خشم و دلگیری ما بیشتر باشد، گرهها سریع تر در رگها میچرخند و بیشتر زخم میزنند.
بیائید همین امروز، گرهها را در آغوش بکشیم. اهمیتِ بودن آنها را تایید کنیم. از پیامی که برای زندگی ما آورده اند سپاسگزاری کنیم. بگذ اریم گرههایمان آرام بگیرند. بگذ اریم پس از سالیانِ تلخ, گرد و غبارِ این جنگِ نابرابر بخوابد. بگذ اریم قلب مان تنها به مهر بتپد، نبضها آرام بزنند و جز در هوای صلح و دوستی نفس نکشیم. به خاطر بسپاریم قرار نیست گره ها را فراموش کنیم. قرار نیست از آنها خداحافظی کنیم. قرار است دستِ گرههای زندگی را بفشاریم و با آنها آشتی کنیم.
📖 #ساعت_هشت_و_چهل_و_پنج_صبح
#نیکی_فیروزکوهی