@asheghanehaye_fatima
وقتی در شب راه میرفتم
و در جستوجوی پناهگاه گرمی بودم
از کنارم گذشت،
گفتم:
هی نگاه کن! روی مژههايت دانههای برف ريخته است
و او گفت:
اين برف نيست
پرهای بالشی است که خدا در آسمان تکانده است
و سپس لبهای خندانش را گشود
تا برفی را فوت کند
و ما هر دو خنديديم...
بعد به چشمانش نگاه کردم
و ديدم که چشمانش،گرمترين پناهگاه جهان است...
#شل_سیلور_استاین
برگردان: #علیرضا_برادران
وقتی در شب راه میرفتم
و در جستوجوی پناهگاه گرمی بودم
از کنارم گذشت،
گفتم:
هی نگاه کن! روی مژههايت دانههای برف ريخته است
و او گفت:
اين برف نيست
پرهای بالشی است که خدا در آسمان تکانده است
و سپس لبهای خندانش را گشود
تا برفی را فوت کند
و ما هر دو خنديديم...
بعد به چشمانش نگاه کردم
و ديدم که چشمانش،گرمترين پناهگاه جهان است...
#شل_سیلور_استاین
برگردان: #علیرضا_برادران
@asheghanehaye_fatima
وقتی در شب راه میرفتم
و در جستوجوی پناهگاه گرمی بودم
از کنارم گذشت،
گفتم:
هی نگاه کن! روی مژههايت دانههای برف ريخته است
و او گفت:
اين برف نيست
پرهای بالشی است که خدا در آسمان تکانده است
و سپس لبهای خندانش را گشود
تا برفی را فوت کند
و ما هر دو خنديديم...
بعد به چشمانش نگاه کردم
و ديدم که چشمانش،گرمترين پناهگاه جهان است...
#شل_سیلور_استاین
برگردان: #علیرضا_برادران
وقتی در شب راه میرفتم
و در جستوجوی پناهگاه گرمی بودم
از کنارم گذشت،
گفتم:
هی نگاه کن! روی مژههايت دانههای برف ريخته است
و او گفت:
اين برف نيست
پرهای بالشی است که خدا در آسمان تکانده است
و سپس لبهای خندانش را گشود
تا برفی را فوت کند
و ما هر دو خنديديم...
بعد به چشمانش نگاه کردم
و ديدم که چشمانش،گرمترين پناهگاه جهان است...
#شل_سیلور_استاین
برگردان: #علیرضا_برادران