@asheghanehaye_fatima
اگر "دیشب" ات را
با "یاد" من
با مرور "عکس "ها
با حس "دلتنگی"
سر کرده باشی
هیچ چیزی باعث نخواهد شد
که امروز
اول صبح
صبحم را بخیر نکنی!
هیچ چیز ...
حتی آن " غرور" لعنتی ات!
#فاطمه_نعمتی
اگر "دیشب" ات را
با "یاد" من
با مرور "عکس "ها
با حس "دلتنگی"
سر کرده باشی
هیچ چیزی باعث نخواهد شد
که امروز
اول صبح
صبحم را بخیر نکنی!
هیچ چیز ...
حتی آن " غرور" لعنتی ات!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
به گمانم
سخت ترین کار دنیای امروز
" مرد " بودن است
" نگاهت " را از " اخبار ایران و جهان" برگیری
و خبر از دنیای " چشمان زنی " بگیری
که از صبح می خواسته
چیزی را به تو بگوید
اما " سکوت " کرده است!
#فاطمه_نعمتی
به گمانم
سخت ترین کار دنیای امروز
" مرد " بودن است
" نگاهت " را از " اخبار ایران و جهان" برگیری
و خبر از دنیای " چشمان زنی " بگیری
که از صبح می خواسته
چیزی را به تو بگوید
اما " سکوت " کرده است!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
شبها
برای خواب رفتن
نیازی نیست
خاطرات توی ذهن
یا ستاره های آسمان شب را شماره کنی
که تعداشان بی نهایت است
به دلت رجوع کن
انگشت شماری آدم
کل امروز منتظر بودند
خبری از آنها بگیری
" سلام، مزاحم نمی شوم، فقط خواستم حالتان را بپرسم" اش ، از تو
آن وقت ببین ...
"ملالی نیست جز دیدن گل روی شما"یشان
چه می کند با تو و دل بیقرارت!؟
" شب بخیر" اش از تو
آن وقت ببین ...
"خوب بخوابی عزیزم" شان
چگونه آرام خوابت می کند!؟
#فاطمه_نعمتی
شبها
برای خواب رفتن
نیازی نیست
خاطرات توی ذهن
یا ستاره های آسمان شب را شماره کنی
که تعداشان بی نهایت است
به دلت رجوع کن
انگشت شماری آدم
کل امروز منتظر بودند
خبری از آنها بگیری
" سلام، مزاحم نمی شوم، فقط خواستم حالتان را بپرسم" اش ، از تو
آن وقت ببین ...
"ملالی نیست جز دیدن گل روی شما"یشان
چه می کند با تو و دل بیقرارت!؟
" شب بخیر" اش از تو
آن وقت ببین ...
"خوب بخوابی عزیزم" شان
چگونه آرام خوابت می کند!؟
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
.
جمعه ... از همان ابتدای صبح حالم گرفته می شود
با فکر کردن به آدمی که روزی دوستم داشت و حالا نیست
دوستش داشتم و دیگر ندارمش
با هم روز و شب گذراندیم
فصل ... سال
خاطره ها ساختیم
و یک روز بی هوا و بی خبر
با دلیل و بی دلیل
بی خداحافظی
بدون "گپ" های وسط گریه هایمان
گذاشت و رفت
حالا دیگر نیست
نیست و من هنوز دوستش دارم
نیست و هر روز و هر لحظه دلتنگش می شوم
به خوابم نمی آید
بیاید هم آشکارا هول #رفتن دارد
می دانست از این کار بدم می آید
اما باز هم
مبهم و بی تفاوت از درد نبودنش
چیزهایی می گوید که نا مفهوم است
آخر هفته، با نا امیدی تمام !؟ با هزار امید !؟ نمی دانم
با جعبه ای شیرینی
از همان ها که همیشه دوست داشت
و دکترهای بی انصاف می گفتند برایش خوب نیست
و چند شاخه گل
راهی خانه اش می شوم
باز هم کوتاه نمی آید
باز هم حرف نمی زند
سکوت سرد و سنگین خانه اش هم اجازه نمی دهد دردهایم ، دلتنگی هایم را فریاد کنم
انگار نه انگار به خاطر او آن همه راه را رفته ام
انگار نه انگار به خاطر او، از خیر خواب اول صبح روز جمعه ام گذشته ام
اجازه نمی دهد ببینمش
حرف نمی زند
حتی نیم نگاهی دسته گل زیبای توی دستم نمی اندازد
بغض می کنم
لجم می گیرد
بیخیال زیبایی وسوسه انگیزشان ، گلها را ، همانجا ،جلوی چشمانش که می دید و به روی خود نمی آورد ، پر پر می کنم
شیرینی ها را با لبخندی تلخ بین این و آن های حوالی خانه اش تقسیم می کنم
چه فایده
او
نه حرف می زند
و نه به رسم میهمان نوازی
برایم سر از خاک برمی دارد
جمعه ها
از همان ابتدای صبح
که به زیارت "اهل قبور" می روم
حالم گرفته می شود
و چرایش را هیچ کدام از مخاطبین تلفن همراهم نمی دانند!
#فاطمه_نعمتی
.
جمعه ... از همان ابتدای صبح حالم گرفته می شود
با فکر کردن به آدمی که روزی دوستم داشت و حالا نیست
دوستش داشتم و دیگر ندارمش
با هم روز و شب گذراندیم
فصل ... سال
خاطره ها ساختیم
و یک روز بی هوا و بی خبر
با دلیل و بی دلیل
بی خداحافظی
بدون "گپ" های وسط گریه هایمان
گذاشت و رفت
حالا دیگر نیست
نیست و من هنوز دوستش دارم
نیست و هر روز و هر لحظه دلتنگش می شوم
به خوابم نمی آید
بیاید هم آشکارا هول #رفتن دارد
می دانست از این کار بدم می آید
اما باز هم
مبهم و بی تفاوت از درد نبودنش
چیزهایی می گوید که نا مفهوم است
آخر هفته، با نا امیدی تمام !؟ با هزار امید !؟ نمی دانم
با جعبه ای شیرینی
از همان ها که همیشه دوست داشت
و دکترهای بی انصاف می گفتند برایش خوب نیست
و چند شاخه گل
راهی خانه اش می شوم
باز هم کوتاه نمی آید
باز هم حرف نمی زند
سکوت سرد و سنگین خانه اش هم اجازه نمی دهد دردهایم ، دلتنگی هایم را فریاد کنم
انگار نه انگار به خاطر او آن همه راه را رفته ام
انگار نه انگار به خاطر او، از خیر خواب اول صبح روز جمعه ام گذشته ام
اجازه نمی دهد ببینمش
حرف نمی زند
حتی نیم نگاهی دسته گل زیبای توی دستم نمی اندازد
بغض می کنم
لجم می گیرد
بیخیال زیبایی وسوسه انگیزشان ، گلها را ، همانجا ،جلوی چشمانش که می دید و به روی خود نمی آورد ، پر پر می کنم
شیرینی ها را با لبخندی تلخ بین این و آن های حوالی خانه اش تقسیم می کنم
چه فایده
او
نه حرف می زند
و نه به رسم میهمان نوازی
برایم سر از خاک برمی دارد
جمعه ها
از همان ابتدای صبح
که به زیارت "اهل قبور" می روم
حالم گرفته می شود
و چرایش را هیچ کدام از مخاطبین تلفن همراهم نمی دانند!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
اگر "دیشب" ات را
با "یاد" من
با مرور "عکس "ها
با حس "دلتنگی"
سر کرده باشی
هیچ چیزی باعث نخواهد شد
که امروز ...
قبل از هر کاری ...
صبحم را بخیر نکنی!
هیچ چیز ...
حتی آن " غرور" لعنتی ات!
#فاطمه_نعمتی
اگر "دیشب" ات را
با "یاد" من
با مرور "عکس "ها
با حس "دلتنگی"
سر کرده باشی
هیچ چیزی باعث نخواهد شد
که امروز ...
قبل از هر کاری ...
صبحم را بخیر نکنی!
هیچ چیز ...
حتی آن " غرور" لعنتی ات!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
#مرد
با برادرم که دعوایمان می شد
پدر و مادرم
همیشه طرف مرا می گرفتند
و برادرم محکوم می شد
کتک ها را او می خورد
فریاد هایشان را در گوش او می زدند
مجبورش می کردند تا کاری کند که من لبخند بزنم
اگر می دانستم سهمش از آینده
دو سال سربازی و
اضطراب دست و پا کردن شغل و
بعد آن یک عمر اول صبح بیرون زدن و آخر شب برگشتن است
اگر می دانستم تنها سهمش از مرد بودن
اولین بشقاب غذای سر سفره است
می گذاشتم حقم را بخورد
پسری اگر داشتم
خودم کمی لوسش می کردم
می گذاشتم تا مرد نشده گریه هایش را بکند
هی لوس شود و نق بزند و هی نازش را بکشم
هی بهانه گیری کند و نزنم توی سرش که تو مردی
دلم می خواهد به تمام زن های دنیا بگویم
تو را به خدا با برادرهای ما مهربان باشید
آنها را با اعداد و ارقام حساب بانکی شان
مرد و مردتر نکنید
آنها عادت به حرف زدن ندارند
عادت به شکایت ندارند
عادت به دفاع و اثبات ندارند
آن ها هیچ وقت بچگی نکرده اند
هیچ کس آن ها را نخندانده
هیچ کس اشک های آنها را ندیده
تا پاکشان کند
با همه چیز مردها بسازید
دلم می خواهد برای تمامی مردها
یک روز در هفته
چند روز در ماه
مرخصی بگیرم
تا ساعاتی بتوانند مردهای ما زن های پر توقع و غر غرو نباشند
#فاطمه_نعمتی
#مرد
با برادرم که دعوایمان می شد
پدر و مادرم
همیشه طرف مرا می گرفتند
و برادرم محکوم می شد
کتک ها را او می خورد
فریاد هایشان را در گوش او می زدند
مجبورش می کردند تا کاری کند که من لبخند بزنم
اگر می دانستم سهمش از آینده
دو سال سربازی و
اضطراب دست و پا کردن شغل و
بعد آن یک عمر اول صبح بیرون زدن و آخر شب برگشتن است
اگر می دانستم تنها سهمش از مرد بودن
اولین بشقاب غذای سر سفره است
می گذاشتم حقم را بخورد
پسری اگر داشتم
خودم کمی لوسش می کردم
می گذاشتم تا مرد نشده گریه هایش را بکند
هی لوس شود و نق بزند و هی نازش را بکشم
هی بهانه گیری کند و نزنم توی سرش که تو مردی
دلم می خواهد به تمام زن های دنیا بگویم
تو را به خدا با برادرهای ما مهربان باشید
آنها را با اعداد و ارقام حساب بانکی شان
مرد و مردتر نکنید
آنها عادت به حرف زدن ندارند
عادت به شکایت ندارند
عادت به دفاع و اثبات ندارند
آن ها هیچ وقت بچگی نکرده اند
هیچ کس آن ها را نخندانده
هیچ کس اشک های آنها را ندیده
تا پاکشان کند
با همه چیز مردها بسازید
دلم می خواهد برای تمامی مردها
یک روز در هفته
چند روز در ماه
مرخصی بگیرم
تا ساعاتی بتوانند مردهای ما زن های پر توقع و غر غرو نباشند
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
اگر "دیشب" ات را
با "یاد" من
با مرور "عکس "ها
با حس "دلتنگی"
سر کرده باشی
هیچ چیزی باعث نخواهد شد
که امروز
اول صبح
صبحم را بخیر نکنی!
هیچ چیز ...
حتی آن " غرور" لعنتی ات!
#فاطمه_نعمتی
اگر "دیشب" ات را
با "یاد" من
با مرور "عکس "ها
با حس "دلتنگی"
سر کرده باشی
هیچ چیزی باعث نخواهد شد
که امروز
اول صبح
صبحم را بخیر نکنی!
هیچ چیز ...
حتی آن " غرور" لعنتی ات!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima☘
دعای خیر می کنم
برای آن کسی که
"عصا" را برایمان ساخت
تا شب های شصت سالگی
سکوت و خلوت خیابان را با تو قدم بزنم!
خواهم ستود،
کسی که "عینک" را ساخت،
که بعدها هم، خوب ببینمت،
که عصرهای دلتنگی،
روی تراس آپارتمان دلگیرمان،
برایت غزل و سپید و پست مدرن بخوانم!
دوست خواهم داشت،
کسی که "سمعک" را اختراع کرد،
تا صدایت در گذر کم شنوایی کهنسالی
به فراموشی سپرده نشود!
اما نمی توانم بگذرم از کسی
که "مودم" را ساخت
"تلفن ثابت" را کرد "تلفن همراه"
فکر کرد همراه ترمان می کند
و ما را از هم دورتر و دورتر ساخت،
در چهل سالگی هایمان،
که بی عینک، بی سمعک و بی عصا
می توانستیم
سیر تماشا کنیم
حرف بزنیم
راه برویم، شانه به شانه
و دست توی دست!
#فاطمه_نعمتی
دعای خیر می کنم
برای آن کسی که
"عصا" را برایمان ساخت
تا شب های شصت سالگی
سکوت و خلوت خیابان را با تو قدم بزنم!
خواهم ستود،
کسی که "عینک" را ساخت،
که بعدها هم، خوب ببینمت،
که عصرهای دلتنگی،
روی تراس آپارتمان دلگیرمان،
برایت غزل و سپید و پست مدرن بخوانم!
دوست خواهم داشت،
کسی که "سمعک" را اختراع کرد،
تا صدایت در گذر کم شنوایی کهنسالی
به فراموشی سپرده نشود!
اما نمی توانم بگذرم از کسی
که "مودم" را ساخت
"تلفن ثابت" را کرد "تلفن همراه"
فکر کرد همراه ترمان می کند
و ما را از هم دورتر و دورتر ساخت،
در چهل سالگی هایمان،
که بی عینک، بی سمعک و بی عصا
می توانستیم
سیر تماشا کنیم
حرف بزنیم
راه برویم، شانه به شانه
و دست توی دست!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
.
"چشم" های زنی که در خفا "گریه" می کند
شاید زیبا باشد ...
اما دلبری کردن نمی داند !
و پریشانی موهاش بر زیبایی اش نمی افزاید !
دستهای زنی که دلشوره دارد ...
نوازشگران آرامش بخش نیستند!
زنها گاهی نیاز دارند آزادانه "حرف" بزنند!
ٱزادانه زندگی کنند!
گاهی عجیب نیاز دارند آزادانه " زن " باشند!
#فاطمه_نعمتی
.
"چشم" های زنی که در خفا "گریه" می کند
شاید زیبا باشد ...
اما دلبری کردن نمی داند !
و پریشانی موهاش بر زیبایی اش نمی افزاید !
دستهای زنی که دلشوره دارد ...
نوازشگران آرامش بخش نیستند!
زنها گاهی نیاز دارند آزادانه "حرف" بزنند!
ٱزادانه زندگی کنند!
گاهی عجیب نیاز دارند آزادانه " زن " باشند!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
به گمانم
سخت ترین کار دنیای امروز
مرد بودن است !
نگاهت را از اخبار ایران و جهان برگیری
و خبر از دنیای چشمان #زنی بگیری
که از صبح می خواسته
چیزی را به تو بگوید
اما سکوت کرده است!
#فاطمه_نعمتی
به گمانم
سخت ترین کار دنیای امروز
مرد بودن است !
نگاهت را از اخبار ایران و جهان برگیری
و خبر از دنیای چشمان #زنی بگیری
که از صبح می خواسته
چیزی را به تو بگوید
اما سکوت کرده است!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima☘
این همه دکتر و دکتر بازی!
دکتر مغز ...
دکتر قلب ...
دکتر اعصاب ...
دکتر روان هم داریم،
دکتر "احساسات" نداریم!
ما "احساساتِ" مان خدشه دار شده،
که می زند به مغزِ استخوانِ مان،
اعصاب و روانِ مان را به هم می ریزد!
"داروهای اعصاب" فقط سِرِّ مان می کنند،
خواب می کنند ما را تا بخوابیم،
خوابش را ببینیم ، حالمان بدتر شود!
صبح بفهمیم خوابش را ندیده ایم ، بی اعصاب تر شویم!
دکتر احساسات اگر می داشتیم،
برای برخی یک قالیچه وسط پارک
یک سبد میوه ، یک مشت تخمه
و "دو استکان چای" تجویز می کرد!
برای دیگری ،توی کافه ،
"میز دونفره" رزو می کرد،
با دو فنجان قهوه ی ترک اصل!
یک "بلیط رفت و برگشت" ،
برای کسی که عزیزِ رفته اش،
چند کیلومتر آن طرف تر ،
بال بال می زند از "دلتنگی"
و فکر می کنیم دارد زندگی اش را می کند!
برای برخی آغوش و بوسه تجویز می کرد،
"موسیقی درمانی" شنیده اید که !؟
اینکه گوشِ راستت را بچسبانی ، سمتِ چپِ سینه اش،
کدام موسیقی آرام بخش تر است از تپش های ضربان قلبش که برای تو تندتر می تپد!؟
چقدر آدم ها کنار هم زندگی می کنند و از تاریخِ آخرین آغوشِ شان مدت ها گذشته و فاسد شده اند!
اگر چه مثل بعضی "دارو" ها که "نایاب" اَند،
آدم های کمی را می شود در آغوش کشید و بوسید،
اما عجیب درمان "بیماری های خاص" اند!
#فاطمه_نعمتی
این همه دکتر و دکتر بازی!
دکتر مغز ...
دکتر قلب ...
دکتر اعصاب ...
دکتر روان هم داریم،
دکتر "احساسات" نداریم!
ما "احساساتِ" مان خدشه دار شده،
که می زند به مغزِ استخوانِ مان،
اعصاب و روانِ مان را به هم می ریزد!
"داروهای اعصاب" فقط سِرِّ مان می کنند،
خواب می کنند ما را تا بخوابیم،
خوابش را ببینیم ، حالمان بدتر شود!
صبح بفهمیم خوابش را ندیده ایم ، بی اعصاب تر شویم!
دکتر احساسات اگر می داشتیم،
برای برخی یک قالیچه وسط پارک
یک سبد میوه ، یک مشت تخمه
و "دو استکان چای" تجویز می کرد!
برای دیگری ،توی کافه ،
"میز دونفره" رزو می کرد،
با دو فنجان قهوه ی ترک اصل!
یک "بلیط رفت و برگشت" ،
برای کسی که عزیزِ رفته اش،
چند کیلومتر آن طرف تر ،
بال بال می زند از "دلتنگی"
و فکر می کنیم دارد زندگی اش را می کند!
برای برخی آغوش و بوسه تجویز می کرد،
"موسیقی درمانی" شنیده اید که !؟
اینکه گوشِ راستت را بچسبانی ، سمتِ چپِ سینه اش،
کدام موسیقی آرام بخش تر است از تپش های ضربان قلبش که برای تو تندتر می تپد!؟
چقدر آدم ها کنار هم زندگی می کنند و از تاریخِ آخرین آغوشِ شان مدت ها گذشته و فاسد شده اند!
اگر چه مثل بعضی "دارو" ها که "نایاب" اَند،
آدم های کمی را می شود در آغوش کشید و بوسید،
اما عجیب درمان "بیماری های خاص" اند!
#فاطمه_نعمتی
@asheghanehaye_fatima
علاوه بر "آدم" های اول صبح، "صدا" های اول صبح را هم دوست دارم،
صدای فندک هایِ گازِ زن هایِ همسایه که یکی پس از دیگری جرقه می خورند تا چای صبح خانواده ای مهیا شود و انگار نه انگار کلِ دیشب را بی خواب کشیده اند !
صدای برخورد استکان و نعلبکی های روی میز صبحانه ، صدای هم زدن چای شیرین و گپ و گفت های اول صبح که کامِ آدم ها را حسابی شیرین می کند!
صدای رادیو و برنامه هایِ صبحگاهی تلویزیون، صدای جیغِ "صبح بخیر هم وطن" های با انرژیِ مجریِ برنامه که انگار هیچ دردی ندارد!
صدای زنگ مدرسه که بچه ها را از گوشه کنار حیاط مدرسه به صف می کند، صدای قرآن، سرود ملی، آهنگ یک دو سه ورزش صبحگاهی، صدای نصیحت های اول صبح ناظم مدرسه که انگار نه انگار همین دم صبحی با جفت پسرهایش جر و بحث های اخلاقی داشته است !
صدای بوق سرویس مدارس، صدای پای بچه های همسایه که باز هم دیر کرده اند و بوق ممتد راننده، بندِ کفش نبسته، بدو بدو آنها را به پای سرویس می کشاند!
صدای زنگ در خانه ی مجاور، تک بوقِ مردِ جوانِ داخلِ ماشینِ پارک شده یِ سر کوچه که منتظرِ تازه عروسِ همسایه یِ دیوار به دیوار است و انگار نه انگار همین چند وقتِ پیش سر یک مسئله ی پیش و پا افتاده گفته بود دیگر نه من ... نه تو!
میس کال، نوتیفیکشنِ پیام گوشی ، "بگو من کی کجا باشم؟" که انگار نه انگار سرِ یک غرورِ نابجا از آخرین تاریخِ "صبح بخیر" گفتنش صبح هاست که می گذرد!
#فاطمه_نعمتی
علاوه بر "آدم" های اول صبح، "صدا" های اول صبح را هم دوست دارم،
صدای فندک هایِ گازِ زن هایِ همسایه که یکی پس از دیگری جرقه می خورند تا چای صبح خانواده ای مهیا شود و انگار نه انگار کلِ دیشب را بی خواب کشیده اند !
صدای برخورد استکان و نعلبکی های روی میز صبحانه ، صدای هم زدن چای شیرین و گپ و گفت های اول صبح که کامِ آدم ها را حسابی شیرین می کند!
صدای رادیو و برنامه هایِ صبحگاهی تلویزیون، صدای جیغِ "صبح بخیر هم وطن" های با انرژیِ مجریِ برنامه که انگار هیچ دردی ندارد!
صدای زنگ مدرسه که بچه ها را از گوشه کنار حیاط مدرسه به صف می کند، صدای قرآن، سرود ملی، آهنگ یک دو سه ورزش صبحگاهی، صدای نصیحت های اول صبح ناظم مدرسه که انگار نه انگار همین دم صبحی با جفت پسرهایش جر و بحث های اخلاقی داشته است !
صدای بوق سرویس مدارس، صدای پای بچه های همسایه که باز هم دیر کرده اند و بوق ممتد راننده، بندِ کفش نبسته، بدو بدو آنها را به پای سرویس می کشاند!
صدای زنگ در خانه ی مجاور، تک بوقِ مردِ جوانِ داخلِ ماشینِ پارک شده یِ سر کوچه که منتظرِ تازه عروسِ همسایه یِ دیوار به دیوار است و انگار نه انگار همین چند وقتِ پیش سر یک مسئله ی پیش و پا افتاده گفته بود دیگر نه من ... نه تو!
میس کال، نوتیفیکشنِ پیام گوشی ، "بگو من کی کجا باشم؟" که انگار نه انگار سرِ یک غرورِ نابجا از آخرین تاریخِ "صبح بخیر" گفتنش صبح هاست که می گذرد!
#فاطمه_نعمتی