عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



در میان روزها از "روز دوم" بدم می آید..
روز دوم بی رحم ترین روز است.
با هیچ کس شوخی ندارد. در روز دوم همه چیز منطقی ست. حقایق آشکار است
و به هیچ وجه نمی توان سر خود شیره مالید ...
مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود. آغاز مدرسه بود و خوشحال بودیم اما امان از روز دوم تازه می فهمیدیم تابستان تمام شده است ...
یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر روز اول خستگی در می کنیم حمام مى رويم اما روز دوم تازه می فهمیم که سفر تمام شده. طبیعت، بگو بخند با دوستان
و عشق و حال تمام شده است ...
هرگاه مادربزرگ نزد ما می آمد و یک هفته می ماند، وقتی که برمی گشت ناراحت می شدیم، اما روز دوم تازه می فهمیدیم که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟
یا وقتی کسی از دنیا می رود روز اول خدا بیامرز است و روز دوم عزیز از دست رفته !
و اما جدایی روز اول شوکه ایم و شاید حتی خوشحال باشیم که زندگی جدیدی در راه است ... تیریپ مجردی و عشق و حال ور می داریم...
اما دریغ از روز دوم! تازه می فهمیم کسی رفته! تازه می فهمیم حال مان خوب نیست. تازه می فهمیم تنهایی بد است ... باید روز دوم را خوابید.. باید روز دوم را خورد، باید روز دوم را مرد..


#کیومرث_مرزبان
@Asheghanehaye_fatima



خانمي در آسانسور گفت: دستت...
نگاه کردم و دیدم در دستم خون جاری‌ست...ولی حواسم نبود...
بعد رفتم چسب زخم بخرم ....چسب زخم خریدم و به مغازه‌دار پول دادم و یادم رفت
بقیه‌ی پول را بگیرم...حواسم نبود...
بعد دیدم یادم رفته خون را با دستمال تمیز کنم ...لباسم خونی شده و خون‌های روی
دست خشک شده‌اند...حواسم نبود....
رفتم دوباره سوار آسانسور شدم...صبر کردم و دیدم نمی‌رسم...نگاه کردم و دیدم
یادم رفته دکمه را بزنم...حواسم نبود....
حواسم نیست...
مدام حواسم نیست..
حواسم به حواسم نیست..حواسم هم حواسش به من نیست....
دلم می‌خواهد همه چیز را رها کنم و بدوم دنبال حواسم و پیدایش کنم و ببینم مدام
بی خبر کجا می‌رود...بعد در آغوشش بگیرم و زار زار از سر دلتنگی گریه کنیم

#کیومرث_مرزبان
@Asheghanehaye_fatima



صبح از خواب بیدار می‌شوی و صورت نشسته زره جنگ می‌پوشی و آغاز به جنگیدن می‌کنی ...
با لشکرِ غم‌ها ، لشکرِ دلتنگی‌ها ، لشکرِ نگرانی ‌های آینده ، لشکرِ خاطرات ، لشکرِ گذشته ، لشکرِ نیازهای عاطفی ، لشکرِ مادیات ...

یک‌ روزهایی آدم به خودش می‌آید و می‌بیند آنقدر درگیر جنگ بوده که خودش را فراموش کرده ‌است!

وسطِ این همه جنگ ، یک روز دلمان برای خودمان تنگ می‌شود ...
به آینه نگاه می‌کنیم و بعد خودمان را می‌بینیم که با بُغض ‌می‌گوید که " فلان فلان شده ، مگر برای من نمی‌جنگی؟ پس چرا من را نمی‌بینی؟!
چرا من را فراموش می‌کنی؟!

چرا وسطِ جنگ من را گُم می‌کنی؟!
چرا اصلاً به من شمشیر می‌زنی؟ "

الحق که بدترین نوع دلتنگی این است که آدم دلش برای خودش تنگ شود ...
این دلتنگیِ کذایی از دلتنگی برای مادر و پدر هم بدتر است...
یک‌ روزهایی باید زره را از تن در بیاوریم
دستِ خودمان را بگیریم و ببریم گردش به صرفِ بستنی و چلوکباب ، بی هیچ جنگ و هیاهو...



#کیومرث_مرزبان
@asheghanehaye_fatima
.



در میان روزها از "روز دوم" بدم می آید...!
روز دوم بی رحم ترین روز است،
با هیچ کس شوخی ندارد...
در روز دوم همه چیز منطقی است
حقایق آشکار است
و به هیچ وجه نمی توان سر خود شیره مالید...

مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود،
آغاز مدرسه بود
و خوشحال بودیم؛
اما امان از روز دوم
تازه می فهمیدیم تابستان تمام شده است...

یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر!
روز اول خستگی در می کنیم
حمام مى رویم
اما روز دوم
تازه می فهمیم که سفر تمام شده،
طبیعت،
بگو بخند با دوستان
و عشق و حال تمام شده است...

هرگاه مادربزرگ نزد ما می آمد
و یک هفته می ماند
وقتی که برمی گشت ناراحت می شدیم
اما روز دوم
تازه می فهمیدیم
که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟

یا وقتی کسی از دنیا می رود
روز اول خدا بیامرز است،
و روز دوم عزیز از دست رفته...

و اما جدایی
روز اول شوکه ایم
و شاید حتی خوشحال باشیم
که زندگی جدیدی در راه است ...
تیریپ مجردی و عشق و حال ور می داریم
اما دریغ از روز دوم
تازه می فهمیم کسی رفته،
تازه می فهمیم حال مان خوب نیست،
تازه می فهمیم تنهایی بد است...

باید روز دوم را خوابید
باید روز دوم را خورد
باید روز دوم را مرد ...






#کیومرث_مرزبان