شعری از #ندی_انسی_الحاج
مترجم: #بابک_شاکر
تمام صدایت گمراهی ست
من به این گمراهی ایمان آورده ام
من این گمراهی را دوست دارم
من آغوش تورا می خواهم
اغوشی که حرام است
من لبهایی را می خواهم
که حدود شرعی برآن جایز است
من اندامی را می خواهم
که خونم را حلال کند
هرچه تو بخواهی همان است
هرچه بگویی همان
بگو در آغوش شیطان بخوابم
بگو فرشتگان را قتل عام کنم
بگو این گمراهی را دوست دارم
من ازصراط مستقیم به تو می ترسم
من به دستهای تو ایمان دارم
به چشمهایت اعتقاد راسخ
@asheghanehaye_fatima
مترجم: #بابک_شاکر
تمام صدایت گمراهی ست
من به این گمراهی ایمان آورده ام
من این گمراهی را دوست دارم
من آغوش تورا می خواهم
اغوشی که حرام است
من لبهایی را می خواهم
که حدود شرعی برآن جایز است
من اندامی را می خواهم
که خونم را حلال کند
هرچه تو بخواهی همان است
هرچه بگویی همان
بگو در آغوش شیطان بخوابم
بگو فرشتگان را قتل عام کنم
بگو این گمراهی را دوست دارم
من ازصراط مستقیم به تو می ترسم
من به دستهای تو ایمان دارم
به چشمهایت اعتقاد راسخ
@asheghanehaye_fatima
... و من روبروی تو
به لبهایت فکر می کنم
و در این فکر
موسیقی متولد می شود..
#ندی_انسی_الحاج
#شعر_لبنان🇱🇧
ترجمه:
#بابک_شاکر
@asheghanehaye_fatima
به لبهایت فکر می کنم
و در این فکر
موسیقی متولد می شود..
#ندی_انسی_الحاج
#شعر_لبنان🇱🇧
ترجمه:
#بابک_شاکر
@asheghanehaye_fatima
@Asheghanehaye_fatima
راضی ام اگر عاشقانه بمیرم
راضی ام که من با عشق زاده می شوم
و با عشق می میرم
به آن پناه می برم
و جز آن راهی برای رهانیدن نمی شناسم
راضی ام که عاشقانه مردن
تولدی دگر است
عاشقانه مردن تولدی دگر است
#ندی_انسی_الحاج
شعر_جهان
مترجم : محبوبه افشاری
راضی ام اگر عاشقانه بمیرم
راضی ام که من با عشق زاده می شوم
و با عشق می میرم
به آن پناه می برم
و جز آن راهی برای رهانیدن نمی شناسم
راضی ام که عاشقانه مردن
تولدی دگر است
عاشقانه مردن تولدی دگر است
#ندی_انسی_الحاج
شعر_جهان
مترجم : محبوبه افشاری
@asheghanehaye_fatima
در وطنم
آن جا كه مردان در جشن عروسي
شانه ي مويي آتشين به زنان اهدا ميكنند
و به كودكان تازه تولد يافته شيشه ي شيري آتشين ميدهند
در وطنم
مردان خانه هايشان را مثل گنجشكان ميسازند
زير گنبد كبود
و بالاي شاخه هايي كه براي سوختن آماده شده اند
در وطنم
آن جا كه مرگ رداي زندگي را به تن ميكند
نفس ها در صبحگاهان شكار ميشوند
مردان شيفته ي طعم خاك ميشوند
و زنان طعم بوسه را از ياد ميبرند
در وطنم
آن جا كه مسيح گذشت
هواپيماهايي بر فراز پيكرها و ناله ها
خون هايي كه به سرزمين قديسان طهارت ميبخشند
پرواز ميكنند
در وطنم دست ها از ترس جدايي
در هم گره خوردند
گرما را ميجويند و
ديدار پروردگار را
در سفيدي چشمان
در خواب دلنشين
به دور از گناهان
به دور از انسان ها
در آغوش آسمان هفتم مي طلبند
___________
#ندی_اُنسی_الحاج
برگردان: #محمد_حمادی
در وطنم
آن جا كه مردان در جشن عروسي
شانه ي مويي آتشين به زنان اهدا ميكنند
و به كودكان تازه تولد يافته شيشه ي شيري آتشين ميدهند
در وطنم
مردان خانه هايشان را مثل گنجشكان ميسازند
زير گنبد كبود
و بالاي شاخه هايي كه براي سوختن آماده شده اند
در وطنم
آن جا كه مرگ رداي زندگي را به تن ميكند
نفس ها در صبحگاهان شكار ميشوند
مردان شيفته ي طعم خاك ميشوند
و زنان طعم بوسه را از ياد ميبرند
در وطنم
آن جا كه مسيح گذشت
هواپيماهايي بر فراز پيكرها و ناله ها
خون هايي كه به سرزمين قديسان طهارت ميبخشند
پرواز ميكنند
در وطنم دست ها از ترس جدايي
در هم گره خوردند
گرما را ميجويند و
ديدار پروردگار را
در سفيدي چشمان
در خواب دلنشين
به دور از گناهان
به دور از انسان ها
در آغوش آسمان هفتم مي طلبند
___________
#ندی_اُنسی_الحاج
برگردان: #محمد_حمادی