@asheghanehaye_fatima
همه ما گرههای زیادی داریم. گرههایی که نه باز میشوند و نه فراموش. گرههایی که در روح و جسم و جان ما جریان دارند. گاهی در رگهای قلبمان رسوب میکنند، گاهی روی نبض مان تند تند میزنند، گاهی نفسمان را بند میآورند و هر از گاهی هم چنگالهایشان را تیز میکنند و به شکلِ بغضی مسموم، گلوگاهمان را میفشارند.گرههایی که با ما زندگی میکنند، با ما نفس میکشند و هنگام خواب بالای سر ما مینشینند، مبادا در عالم رویا فراموششان کنیم.
بیائید دست از جنگ با گرههایمان برداریم. اینها همان گرههایی هستند که روزی برای ما عزیز بوده اند و امروز خفیف. همان گرههایی که روزی مایه آرامش ما بوده اند و امروز دلیلِ آشفتگی ما. همان گرههایی که روزی حسِ خوبِ خوبِ خوشبختی را برای ما زنده کرده اند و امروز تنها و تنها یادآور ناکامی و رنجش قلبهای ما هستند. بیائید با گرههای خود به احترام لحظههای خوشِ گذشته آشتی کنیم. بیاید کاری به کار درست یا اشتباه بودن گرههایمان نداشته باشیم. آنها را به عنوانِ بخشی از زندگی خود بپذیریم و دوستشان داشته باشیم. به خاطر داشته باشیم تا زمانی که با گرههای خودتان در جنگ باشیم، زندگی هامان طوفانی و درونمان در تلاطم است. هر چه خشم و دلگیری ما بیشتر باشد، گرهها سریع تر در رگها میچرخند و بیشتر زخم میزنند.
بیائید همین امروز، گرهها را در آغوش بکشیم. اهمیتِ بودن آنها را تایید کنیم. از پیامی که برای زندگی ما آورده اند سپاسگزاری کنیم. بگذ اریم گرههایمان آرام بگیرند. بگذ اریم پس از سالیانِ تلخ, گرد و غبارِ این جنگِ نابرابر بخوابد. بگذ اریم قلب مان تنها به مهر بتپد، نبضها آرام بزنند و جز در هوای صلح و دوستی نفس نکشیم. به خاطر بسپاریم قرار نیست گره ها را فراموش کنیم. قرار نیست از آنها خداحافظی کنیم. قرار است دستِ گرههای زندگی را بفشاریم و با آنها آشتی کنیم.
📖 #ساعت_هشت_و_چهل_و_پنج_صبح
#نیکی_فیروزکوهی
همه ما گرههای زیادی داریم. گرههایی که نه باز میشوند و نه فراموش. گرههایی که در روح و جسم و جان ما جریان دارند. گاهی در رگهای قلبمان رسوب میکنند، گاهی روی نبض مان تند تند میزنند، گاهی نفسمان را بند میآورند و هر از گاهی هم چنگالهایشان را تیز میکنند و به شکلِ بغضی مسموم، گلوگاهمان را میفشارند.گرههایی که با ما زندگی میکنند، با ما نفس میکشند و هنگام خواب بالای سر ما مینشینند، مبادا در عالم رویا فراموششان کنیم.
بیائید دست از جنگ با گرههایمان برداریم. اینها همان گرههایی هستند که روزی برای ما عزیز بوده اند و امروز خفیف. همان گرههایی که روزی مایه آرامش ما بوده اند و امروز دلیلِ آشفتگی ما. همان گرههایی که روزی حسِ خوبِ خوبِ خوشبختی را برای ما زنده کرده اند و امروز تنها و تنها یادآور ناکامی و رنجش قلبهای ما هستند. بیائید با گرههای خود به احترام لحظههای خوشِ گذشته آشتی کنیم. بیاید کاری به کار درست یا اشتباه بودن گرههایمان نداشته باشیم. آنها را به عنوانِ بخشی از زندگی خود بپذیریم و دوستشان داشته باشیم. به خاطر داشته باشیم تا زمانی که با گرههای خودتان در جنگ باشیم، زندگی هامان طوفانی و درونمان در تلاطم است. هر چه خشم و دلگیری ما بیشتر باشد، گرهها سریع تر در رگها میچرخند و بیشتر زخم میزنند.
بیائید همین امروز، گرهها را در آغوش بکشیم. اهمیتِ بودن آنها را تایید کنیم. از پیامی که برای زندگی ما آورده اند سپاسگزاری کنیم. بگذ اریم گرههایمان آرام بگیرند. بگذ اریم پس از سالیانِ تلخ, گرد و غبارِ این جنگِ نابرابر بخوابد. بگذ اریم قلب مان تنها به مهر بتپد، نبضها آرام بزنند و جز در هوای صلح و دوستی نفس نکشیم. به خاطر بسپاریم قرار نیست گره ها را فراموش کنیم. قرار نیست از آنها خداحافظی کنیم. قرار است دستِ گرههای زندگی را بفشاریم و با آنها آشتی کنیم.
📖 #ساعت_هشت_و_چهل_و_پنج_صبح
#نیکی_فیروزکوهی