عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@Asheghanehaye_fatima




سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که، تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم!!



 #بنیامین_پورحسن  
آنجا که ازدواجی بدون عشق صورت گیرد،
حتمأ عشقی بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد.

#بنیامین_فرانکلین

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



به نوبرانه ی لب در اوان فروردین
به چشم بی پدرت این ستمگر بی دین

به زنده رود سرازیر از شیار تنت
به اصفهان پر از نقش زیر پیرهنت

به دست های لطیفت که منبع رویاست
و مرتع و وطن و خاستگاه آهوهاست

به آن قبیله ی کولی که در تنت مخفی ست
به چتر صورتی ات که , نماد هم سقفی ست

به گازهای غلیظی که از لبت دادی
و ناگهان به دلم اتفاق افتادی

به انفجار بزرگی که در سرم بودی
و کشف تازه ای از بعد دیگرم بودی

به کشف کشور بکری میان بازوهات
و یک سپاه مسلح به تیغ ابروهات

به حمله های شبانه به سمت احساسم
و جنگ کردن و فتح نقاط حساسم

"هویج" وسوسه ات با "چماق"اخلاقت
هزار بار بریدن......و نقطه از سر خط

به رد قرمز ماتیک روی ته سیگار
به کافه ای که تو را زار می زند هر بار

به قبض و بسط مداوم میان خاطره ها
به پرسشی که ندادی جواب اینکه چرا....؟

به زور این همه اغواگری , به نامردی
خلاصه اینکه مرا خوب عاشقت کردی!!


#بنیامین_پورحسن
@asheghanehaye_fatima


#چارپاره

این یک بلیط یکطرفه سمت ناکجاست
این یک سفر به شهر تو از پشت پنجره ست
این قتل عام داشته هایم بدون توست
این گور دسته جمعی یک عمر خاطره ست

با او نشسته ای و سرت گرم بوسه است
با آدمی که مثل من از تو خدا نساخت
حالا تویی برابر یک اتفاق لُخت
با آدمی که جنس تو را خوب می شناخت

مثل کسی که بال در آورده و رهاست
می خواستم که پر بکشم در هوای تو
نگذاشتی و حسرت آن تا ابد به جاست
خالی ترین گزینه ی خالی ست جای تو

ایمان پرصلابت این بی خدا شدی
وقتی که هر چه جز تو و جز تو دروغ بود
من مانده ام تو چند نفر بوده ای عزیز
حتا پس از تو نیز اتاقم شلوغ بود

دستم نمی رسد به مسیحای پیکرت
"حی علی البغل!"و دو دستم نمی رسد
پایم نمی کشد که بخوانم نماز را
"قد قامت العسل!"و دو دستم نمی رسد

دیگر "دیازپام" به من کارساز نیست
اعصاب من مشوش و ناکوک و خط خطی ست
همواره یک دریغ بزرگی به شعر من
همواره درد قسمت این مرد پاپتی ست

با او که مست می کنی از دست می روم
خون من است ریخته توی شرابتان
آقای گرگ! خانم آهو ! یواش تر
لعنت به قژ قژ فنر تختخوابتان


#بنیامین_پورحسن
@asheghanehaye_fatima




سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که، تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم!!

 #بنیامین_پورحسن  
@asheghanehaye_fatima




تمامِ دار و ندارِ کسی که خواهد رفت
کسی که باورش این بود که , نباید رفت
کسی که د رهمه عمرش بد آمد و بد رفت
به غربتی که تهِ رفتن است بسپارید

سکون و رخوت رگ های بسته ی مغزم
گلادیاتورِ مغلوب و خسته ی مغزم
سپاه زخمی و از هم گسسته ی مغزم
به مرده ای که درونِ من است بسپارید

شمالِ خانه ی من را که سرد و بارانی ست
و سقف مشترکم با کسی که دیگر نیست
کلید جمجمه ام را که سفت و سیمانی ست
به مغز من که اسیر تن است بسپارید

صدای جیغِ من از بیت بیتِ هر غزلم
و هق هقِ زنِ شعرم که مُرد در بغلم
مکا شفات قریب الوقوع و محتملم
به هر زنی که عمیقا زن است بسپارید

عبور هر شبه ام از مسیرِ رفتن او
و بو کشیدنِ گل های سرخ دامن او
شبِ سیاه من و چشم های روشن او
به شهر من که پر از آهن است بسپارید

خراشِ زنجره ها روی خط اعصاب و
و بوی گند "جوانمردهای قصاب" و
بزاق سمیّ خفاش های خوش خواب و
به کشورم که پر از "بتمن" است بسپارید

تنِ کبود شده , از عبورِ آدم ها
و دربدر شدن از خود به زورِ آدم ها
شباهتم به لجن در حضور آدم ها
به دوستی , که خودِ دشمن است بسپارید

صدای سوت قطاری که خواب جنگل را
یکایک کلمات رکیک جدول را
هراسناکیِ بودن, شبیهِ انگل را
هزار زخمِ عفونی , هزار تاول را
شقیقه ای که نمی ترسد از مسلسل را
حواس پرتیِ این مردِ ول معطل را
به کودکی که شبیهِ من است بسپارید
وبی تاسف از این (شمع مرده یاد آر)ید


#بنیامین_پور_حسن
@asheghanehaye_fatima


گیلاس اول

در سالگرد آخرین دیدارمان هستیم
ساعت به وقتِ این خیابان, ساعت عشق است
آیا تو هم اندازه ی من معتقد هستی؟
من معتقد هستم که دیگر نوبتِ عشق است


گیلاس های پیاپی بعدی

بیرونِ خانه باد می آمد , تو سردت بود
جز من , جهانی توی ذهنِ دوره گردت بود
بیرونِ خانه پارس می کردند آدم ها
من داشتم می ساختم بسیار , با کم ها
شب توی کوچه جان گرفت و من نترسیدم
از شش جهت باران گرفت و من نترسیدم
من در تو پنهان کرده بودم ترس هایم را
پس داده بودم پیش چشمت درس هایم را
حیف از تو که با من صبور و سخت , سر کردی
ممنونم از اینکه مرا آوارتر کردی
سنگینی آوارِ خود بر روی دوشم بود
سرمایه ام شش دانگ ذهنِ ژنده پوشم بود
من یاس تو بودم , و تو یک آرزو در من
بعد از تو من بودم , و شوق خودکشی کردن
ژیلت به ژیلت تا رگِ گردن جلو رفتم
آن قدر پنهان کردمت تا اینکه لو رفتم
آن قدر پنهان کردمت تا خسته ات کردم
در هر دو مشتم پوچ بود و پوچ آوردم
یک خاطره بودم که تا حالا نفهمیدی
یک "ماضی مطلق" که "حال"ش را نفهمیدی
هر "آمدن" آغازِ صرفِ فعل "رفتن" بود
تکلیفِ من از اولین سیگار روشن بود
تو , رفته ای...اما من اینجا...پشت این میزم
پشتِ سرت با چشم هایم آب می ریزم


گیلاس آخر

اینجا کماکان باد می آید...هوا ابری ست
اینجا بدون تو , اتاق اندازه ی قبری ست
ساعت به وقتِ ناشکیبایی و بی صبری ست
در سالگردِ آخرین دیدارمان هستیم
این اتفاقی نیست...نه!... این اتفاقی نیست

#بنیامین_پورحسن