عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




چشمت جنون معبد هندو ها
اخمت فرار کردن آهو ها
لبخند تو پرندگی قو ها!
زخمی ترین طلسم پر از آشوب
ابطال شاعرانه ی جادو ها...
چشمان شور، دور تو بسیار است!

فنجان قهوه سمت لبت رفت و
خورشید لای موی شبت رفت و
چشمم به سمت پیرهنت رفت و ....
خندیدی و زمین و زمان افتاد
دلشوره ام به جان جهان افتاد
حس کردم آخرین شب دیدار است


از تو سوال می‌کنم آیا عشق....
اما سوال نیمه تمامم را
می بلعم از صلابت آغوشت

(دستت شراب را به زمین پاشید)
گفتی هرآنچه نیمه مقدس بود
یک نیمه اش دریده و خون خوار است!

#اهورا_فروزان
سه بند از غزلی بلند
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
#نشر_شانی
@asheghanehaye_fatima




در سرم جنگجوی غمگینی است
سرنوشتش سقوط در چاه است
شورش بغض های من قطعی ست
به گمانم که جنگ در راه است

جنگ گاهی هجوم خاطره هاست
در زنی که قشنگ می خندد
اشک هایش به حرف می افتند
چشم هایش دهان که می بندد

جنگ گاهی نبودنت اینجاست
مثل طرحی کبود بر لب من...
ماشه ات را سریع تر بچکان!
گم شو از خواب های هرشب من

رفتنت را مرور می‌کردم
به جهنم سلام می‌کردی...
بعد فرمان حمله می‌دادی
عشق را قتل عام می‌کردی

رفتنت اوج جنگ در من بود
خواهش و التماس از دشمن
رفتی و من به چشم خود دیدم
درد هایی قوی تر از مردن....

مرگ هایی شبیه دل تنگی
زخم هایی شبیه یک بن بست...
در سرم جنگجوی غمگینی ست
که زنش را به دست خود کشته ست!

#اهورا_فروزان
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
#نشر_شانی
@asheghanehaye_fatima




تو رفتی، نباید بهت فک کنم
نباید به خوابم بیای بعد ازین...
بهم گفتی دیگه نمی بینمت!
بهت گفته بودم که گرده زمین!
*
میمیرم روی شونه های پتو!
بغل میکنم گریه هامو به جات
به شعرا ی تلخم سپردم تورو
که برگشتی آغوش باشن برات...
*
تو صد ساله بی من قدم میزنی...
تو رفتی که دنیای من دق کنه
تصور کن انقدر غمگین بشی...
خیابون به جای تو هق هق کنه!
*
حواسم به اشکامه! باشه.... نباش!
با دیوار حرفامو میگم برو:
میگم " دیگه دوسِت ندارم ولی
یه بار دیگه کاشکی ببینم تورو!"

#اهورا_فروزان
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
#نشر_شانی
@asheghanehaye_fatima💜


دختر شدم که سرزنشم پاکدامنی است
تا زن شدن که ارزش من بچه آوری است
مادر شدم که کودک من سهم دیگری است
هرکس مرا زمین زده در شرع محرم است!

در شهر پرسه میزنم و درد میکشم
در کوچه راه میروم و گریه میکنم
در خانه چای میخورم و ضجه میزنم
سهم من از زنانگی ام یک جهان غم است...

#اهورا_فروزان
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
#نشر_شانی
@asheghanehaye_fatima





در سرم جنگجوی غمگینی است
سرنوشتش سقوط در چاه است
شورش بغض های من قطعی ست
به گمانم که جنگ در راه است

جنگ گاهی هجوم خاطره هاست
در زنی که قشنگ می خندد
اشک هایش به حرف می افتند
چشم هایش دهان که می بندد

جنگ گاهی نبودنت اینجاست
مثل طرحی کبود بر لب من...
ماشه ات را سریع تر بچکان!
گم شو از خواب های هرشب من

رفتنت را مرور می‌کردم
به جهنم سلام می‌کردی...
بعد فرمان حمله می‌دادی
عشق را قتل عام می‌کردی

رفتنت اوج جنگ در من بود
خواهش و التماس از دشمن
رفتی و من به چشم خود دیدم
درد هایی قوی تر از مردن....

مرگ هایی شبیه دل تنگی
زخم هایی شبیه یک بن بست...
در سرم جنگجوی غمگینی ست
که زنش را به دست خود کشته ست!

#اهورا_فروزان
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
#نشر_شانی
@asheghanehaye_fatima💜




جمعه يعني تو نيستي، اما
خاطراتت به جانم افتاده
گرد مرده به شهر پاشیدند
بختکی بر جهانم افتاده
*
جمعه یعنی چقدر غمگینم
جمعه یعنی چقدر غمگینی
شعرهایت هجوم تنهایی ست
چشم بستی، مرا نمیبینی...
*
باز بغض غروب نزديك است
پیله کرده به جان من یادت
گریه کن تا سبک شوی اما....
به کجاها رسید فریادت؟!
*
جمعه بس کن! چه کرده ام با تو
که مرا این چنین میآزاری؟؟
چه کنم تا مرا رها بکنی
حرمتم را کمی نگهداری؟!
*
جمعه یعنی، تو نیستی، هستم
با سیاهی مرگ هم رنگم....
عکس هایت سکوت میبلعند
و برایت...
چقدر...
دلتنگم...





اهورا فروزان
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
@asheghanehaye_fatima






چشمم غروب صحنه‌ی کوچ پرنده هاست
بر گونه ام هبوط غم انگیز شبنم است
این آسمان که از تن من کسر می‌کنید
بی شک برای پر زدنم وسعتش کم است

دور تنم هراس پریدن تنیده اید
بال و پر زنانگی‌ام را بریده اید
دورم هزار مرتبه زندان کشیده اید
آزادی ام چقدر مه آلود و مبهم است

در آینه زنی ست که می‌ترسد از خودش
بر شانه اش مزارع خنجر نشسته اند
در آینه به صورت خود چنگ می زند
کابوس و واقعیت و افسانه در هم است؛

"حوا منم که سرکشی از من سرشته شد
مریم منم، که پاکی ام از قبله ها گذشت
یوکابدم که نیل به دلشوره ام گریست
هاجر منم که گریه ی من بغض زمزم است..."

اما حقیقت آنچه شما دیده اید نیست!
"مریم منم، که تهمت بی جا شنیده ام
حوا منم که رانده شدم از بهشت تو"
این قصه سال هاست گرفتار ماتم است

دختر شدم که سرزنشم پاکدامنی ست
تا زن شدن که ارزش من بچه آوری ست
مادر شدم که کودک من سهم دیگری ست
هرکس مرا زمین زده در شرع محرم است

در شهر پرسه می‌زنم و درد می‌کشم
در کوچه راه می‌روم و گریه می‌کنم
در خانه چای می‌خورم و ضجه می‌زنم
سهم من از زنانگی ام یک جهان غم است

ایمان بیاورید ، به زخمی که می‌زنید
ایمان می آورم که خدا رفته قبل ما
این جا فقط خودت به خودت فکر میکنی
این بی کسی برای دلم مثل مرهم است

دیگر فقط تو مانده ای و زخم های من
حالا نشسته ام به تماشای رفتنت...
تردید کرده ای که نمیرم! ولی برو
این ضربه محض مردن من...آه!محکم است




#اهورا_فروزان
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
#نشر_شانی

یوکابد: نام مادر حضرت موسی