@asheghanehaye_fatima
✨
امروز هم بی طلوع آغاز شد.
چراغِ دردها در بدنم هنوز سبز است و هرروز انگار تجربه ای تازه را حس میکند.
لب هایم مزه ای تلخ از ته مانده ی آخرین ناگفته های لبانت را لمس میکند.
زمان نمیگذرد..
پاهایم در همان کفش هایِ آخرین تولد با هم بودنمان جا مانده.
تصویرت قابِ تمام دیوار های این چند متری ِ توهم زا شده.
خون از رگ های پنجره رفته و انگار خبر از انعکاس بی روحش در چارچوب جعبه ی خاک خورده ی روبرویم دارد و نگاه های ِ مایل به رد شدنت را در خودش میکُشد.
به کجا میخواهم بروم ...
من حتی جرات ترک کردن این اتاق پُر از حضورت را ندارم.. نمیدانم!
نظم فعل ها را به هم زده ای و نمیدانم آدم که میرود، چطور میرود که هنوز حضور دارد . یا تو من را برده ای یا اینکه هنوز نرفته ای، اینجایی .. ماندن و رفتن کدام زخمم را مرهم میشود.
چمدان انگار شوخی اش گرفته و مُدام خودش را روی معبدِ اعتراف هایم به رفتن جا میدهد.
چراغِ دردها در تمام روزهای ماتم زدهام، سبز میماند و سکوت میشوم در آخرین جولانِ افکار احمقانه ام..
بهرحال این را خوب میدانم که هنوز هم نمیخواهم رفتنت، وادارم کند که نبودنت به یک حقیقت تبدیل شود !
اما مسلم است که هیچ کدام از ما هنوز هم نمیداند حقیقت چیست...
#محبوبه_اردکانی_زاده✅
✨
امروز هم بی طلوع آغاز شد.
چراغِ دردها در بدنم هنوز سبز است و هرروز انگار تجربه ای تازه را حس میکند.
لب هایم مزه ای تلخ از ته مانده ی آخرین ناگفته های لبانت را لمس میکند.
زمان نمیگذرد..
پاهایم در همان کفش هایِ آخرین تولد با هم بودنمان جا مانده.
تصویرت قابِ تمام دیوار های این چند متری ِ توهم زا شده.
خون از رگ های پنجره رفته و انگار خبر از انعکاس بی روحش در چارچوب جعبه ی خاک خورده ی روبرویم دارد و نگاه های ِ مایل به رد شدنت را در خودش میکُشد.
به کجا میخواهم بروم ...
من حتی جرات ترک کردن این اتاق پُر از حضورت را ندارم.. نمیدانم!
نظم فعل ها را به هم زده ای و نمیدانم آدم که میرود، چطور میرود که هنوز حضور دارد . یا تو من را برده ای یا اینکه هنوز نرفته ای، اینجایی .. ماندن و رفتن کدام زخمم را مرهم میشود.
چمدان انگار شوخی اش گرفته و مُدام خودش را روی معبدِ اعتراف هایم به رفتن جا میدهد.
چراغِ دردها در تمام روزهای ماتم زدهام، سبز میماند و سکوت میشوم در آخرین جولانِ افکار احمقانه ام..
بهرحال این را خوب میدانم که هنوز هم نمیخواهم رفتنت، وادارم کند که نبودنت به یک حقیقت تبدیل شود !
اما مسلم است که هیچ کدام از ما هنوز هم نمیداند حقیقت چیست...
#محبوبه_اردکانی_زاده✅
@asheghanehaye_fatima
میگردم
در تمامِ پنهان کرده ی پشت چشمانت
تا بَرداری حریرِ ظریفِ حیا
سرت را بالا بگیر
گره آخر نگاهی باش
خیره در چشمانم
بدون مکث
به وحشتِ خطوطی تَرَک برداشته پایان بده
ابر باش، ببار
مرا ببوس
بگذار به غربتِ بوسیدن لب های دیگری ایمان بیاورم
👤 #محبوبه_اردکانی_زاده
میگردم
در تمامِ پنهان کرده ی پشت چشمانت
تا بَرداری حریرِ ظریفِ حیا
سرت را بالا بگیر
گره آخر نگاهی باش
خیره در چشمانم
بدون مکث
به وحشتِ خطوطی تَرَک برداشته پایان بده
ابر باش، ببار
مرا ببوس
بگذار به غربتِ بوسیدن لب های دیگری ایمان بیاورم
👤 #محبوبه_اردکانی_زاده