ماه
چکه چکه می تابد
بر گونه هایم،
من
مزه مزه
می بوسم تو را،
و
تو
آرام آرام
می رویی در من،
می بینی؟!
_حتی خیالت هم زیباست...
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
چکه چکه می تابد
بر گونه هایم،
من
مزه مزه
می بوسم تو را،
و
تو
آرام آرام
می رویی در من،
می بینی؟!
_حتی خیالت هم زیباست...
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
الهه ی خرد،
مینروای معبد آتن،
منم!
که هزاران بوسه ی جسور!
از لب های باکره ام
می جنگند،
در وسوسه ی معاشقه ای،
بر اندامِ سرخِ هوس ها...!
#سمیه_شکری
الهه ی خرد،
مینروای معبد آتن،
منم!
که هزاران بوسه ی جسور!
از لب های باکره ام
می جنگند،
در وسوسه ی معاشقه ای،
بر اندامِ سرخِ هوس ها...!
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
سرخ می نگارم هر واژه را،
با ماتیکی برّاق!!!
می خواهم،
امان از دلت ببُرَد
سطرهایم!
نق طه به نق طه...
تو،
کام بگیری از لب شعرهایم...
و من محجوبانه،
لب بگزَم در،
صفحه ی بعد...
#سمیه_شکری
سرخ می نگارم هر واژه را،
با ماتیکی برّاق!!!
می خواهم،
امان از دلت ببُرَد
سطرهایم!
نق طه به نق طه...
تو،
کام بگیری از لب شعرهایم...
و من محجوبانه،
لب بگزَم در،
صفحه ی بعد...
#سمیه_شکری
دکمه های آغوشم را
می بندم،
پس از تو
این شب هرزه
تنهائیم را
بوکشیده.......
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
می بندم،
پس از تو
این شب هرزه
تنهائیم را
بوکشیده.......
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در بکارتِ اندامی تخت!
مریم وار به انتظار نشسته ام،
زایشی که
بوسه های مادرانه را،
به صلیب آویخته...!
و من،
در توهمِ دهانی!
که هرگز
نهرهای سپیدِ پردیسم را...
نخواهد مکید!...
#سمیه_شکری
در بکارتِ اندامی تخت!
مریم وار به انتظار نشسته ام،
زایشی که
بوسه های مادرانه را،
به صلیب آویخته...!
و من،
در توهمِ دهانی!
که هرگز
نهرهای سپیدِ پردیسم را...
نخواهد مکید!...
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
پاریس تمثیلی از
لب های توست!
شهر بوسه های تب دار،
می نوشم شراب لبت را
مست!
در شب کریسمس،
تلو تلو می خورم
در شانزلیزه ی آغوشت،
که انتها ندارد این خیابان گناه...
بگذار همه ببینند
همه بدانند
من مریم مجدلیه ام!
و تو
عیسای من!
#سمیه_شکری
پاریس تمثیلی از
لب های توست!
شهر بوسه های تب دار،
می نوشم شراب لبت را
مست!
در شب کریسمس،
تلو تلو می خورم
در شانزلیزه ی آغوشت،
که انتها ندارد این خیابان گناه...
بگذار همه ببینند
همه بدانند
من مریم مجدلیه ام!
و تو
عیسای من!
#سمیه_شکری
هاشور سفید!
بر سیاهی بی جان گیسوانم،
حسرت سال هایی ست...
که آمدنت را،
بر دیوار خاکستری لحظه ها...
خط می زدم!
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
بر سیاهی بی جان گیسوانم،
حسرت سال هایی ست...
که آمدنت را،
بر دیوار خاکستری لحظه ها...
خط می زدم!
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
آرمیده ای
در انعکاسِ برّاق دو نگاه...
چنان که گویی
آهوی خانه زادِ چشمت،
پا
در مسلخِ سیاه چشمم
نهاده است.
#سمیه_شکری
@adheghanehaye_fatima
در انعکاسِ برّاق دو نگاه...
چنان که گویی
آهوی خانه زادِ چشمت،
پا
در مسلخِ سیاه چشمم
نهاده است.
#سمیه_شکری
@adheghanehaye_fatima
چشمانت با هر موج،
لگد می زنند
به مهر!
کالبد مرا...
گویی،
دریایی را آبستنم...!
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
لگد می زنند
به مهر!
کالبد مرا...
گویی،
دریایی را آبستنم...!
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
در سکوتِ موّاج آسمان
بر تختی از ستاره،
دگمه های تاریکی را
از تَنم باز می کنم!
می خواهم
حسادتی پُر نور!
چشمانِ ماه را
به آغوش بکشد!!!
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
بر تختی از ستاره،
دگمه های تاریکی را
از تَنم باز می کنم!
می خواهم
حسادتی پُر نور!
چشمانِ ماه را
به آغوش بکشد!!!
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima