@asheghanehaye_fatima
به پایان رسید
زمانی که رقم می زد
چشمانت
سرنوشت شعرهایم را
به نور
با کینه ی اساطیریِ کابوس سیاهی
در یک پلک زدن
شب شد
بی ستاره و ماه
مسیر عاشقانه های نگاهت
که خورشید میزایید
به رنگ خدا
میان واژه های شعرم
آرزو..
خواستیم جاودانه کنیم
بیستونمان را
دیوان ، دیوان
اما....
غرقم در اشک
به رنگ خون
پُرم از ابر
مَنگم از گفتن؟
چیزی برای سرودن نیست
نداشتنت؟!
... گفتنی نیست
گریستنی ست
گُم کردیم سمت خدا را
وقتی از هم رها شد دستانمان
و افریته ای ژولیده
ردا پوش تاریکی
با تیشه ای در دست
که سرخ بود از خون فرهاد
در آغاز دفترمان
با خطی پر کینه
به جای شروعی خدایی
حک کرد
واژه ی سیاه _جدایی _
ما در آغاز به پایان رسیدیم
یادمان نبود
در کابوس شب، پیر حیله
دایه ی مهربانتر از مادر میشود
#بهزاد_حیدری
به پایان رسید
زمانی که رقم می زد
چشمانت
سرنوشت شعرهایم را
به نور
با کینه ی اساطیریِ کابوس سیاهی
در یک پلک زدن
شب شد
بی ستاره و ماه
مسیر عاشقانه های نگاهت
که خورشید میزایید
به رنگ خدا
میان واژه های شعرم
آرزو..
خواستیم جاودانه کنیم
بیستونمان را
دیوان ، دیوان
اما....
غرقم در اشک
به رنگ خون
پُرم از ابر
مَنگم از گفتن؟
چیزی برای سرودن نیست
نداشتنت؟!
... گفتنی نیست
گریستنی ست
گُم کردیم سمت خدا را
وقتی از هم رها شد دستانمان
و افریته ای ژولیده
ردا پوش تاریکی
با تیشه ای در دست
که سرخ بود از خون فرهاد
در آغاز دفترمان
با خطی پر کینه
به جای شروعی خدایی
حک کرد
واژه ی سیاه _جدایی _
ما در آغاز به پایان رسیدیم
یادمان نبود
در کابوس شب، پیر حیله
دایه ی مهربانتر از مادر میشود
#بهزاد_حیدری
بعدِ تو
خورشید هرگز طلوع نکرد
فقط مردم
طبق عادت قدیم
بههم صبح بخیر میگویند..
#بهزاد_حیدری
@asheghanehaye_fatima
خورشید هرگز طلوع نکرد
فقط مردم
طبق عادت قدیم
بههم صبح بخیر میگویند..
#بهزاد_حیدری
@asheghanehaye_fatima