Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
وقتی تو نیستی در و دیوار خانه را...
ملّافه هــای گلبهـــی چارخانه را....
حتّی کتاب حافــظ و گلدان روی میـز
روبان و گوشواره و موگیر و شانه را...
وقتی قرار نیست بیایی برای کـی
این روژهای صورتـی دخترانه را؟...
اصلا خودم در آینه کوتاه مـــی کنــــم
موهای خیس ِ ریخته بر روی شانه را
با گریـه پاک مــی کنم از روی صورتم
این خطِ چشم مسخره ی ناشیانه را
من، جوجه فنچ کوچک تنها، بدون تو
دیگر چطور گـرم کنـــم آشیانـــــه را؟
یک روز با تو من همۀ شهر را... ولی
حالا که نیستی در و دیوار خانه را...
#پانته_آ_صفایی
@asheghanehaye_fatima
ملّافه هــای گلبهـــی چارخانه را....
حتّی کتاب حافــظ و گلدان روی میـز
روبان و گوشواره و موگیر و شانه را...
وقتی قرار نیست بیایی برای کـی
این روژهای صورتـی دخترانه را؟...
اصلا خودم در آینه کوتاه مـــی کنــــم
موهای خیس ِ ریخته بر روی شانه را
با گریـه پاک مــی کنم از روی صورتم
این خطِ چشم مسخره ی ناشیانه را
من، جوجه فنچ کوچک تنها، بدون تو
دیگر چطور گـرم کنـــم آشیانـــــه را؟
یک روز با تو من همۀ شهر را... ولی
حالا که نیستی در و دیوار خانه را...
#پانته_آ_صفایی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو ریختی عسل ناب را به کندوها
به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها
شبی به دست تو موگیر از سرم وا شد
و روی شانه ی من ریخت موج گیسوها
تو موی ریخته بر شانه را کنار زدی
و صبح سر زد از لابلای شب بوها
و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند
و پیش هم که نشستند آلبالوها_
تو مثل باد شدی؛ گردباد ... و می پیچید
صدای خنده ی خلخالها، النگوها
و دستهای تو تالاب انزلی شد و ...بعد،
رها شدند در آرامش تنت قوها
شبیه لنج رها روی ماسه هایی و باز
چقدر خاطره دارند از تو جاشوها
تو نیستی و دلم چکه چکه خون شده است
مکیده اند مرا قطره قطره زالوها
«فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست
«جدال روز و شب فرش ها و جارو ها»
شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای
پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها...***
#پانته_آ_صفایی
تو ریختی عسل ناب را به کندوها
به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها
شبی به دست تو موگیر از سرم وا شد
و روی شانه ی من ریخت موج گیسوها
تو موی ریخته بر شانه را کنار زدی
و صبح سر زد از لابلای شب بوها
و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند
و پیش هم که نشستند آلبالوها_
تو مثل باد شدی؛ گردباد ... و می پیچید
صدای خنده ی خلخالها، النگوها
و دستهای تو تالاب انزلی شد و ...بعد،
رها شدند در آرامش تنت قوها
شبیه لنج رها روی ماسه هایی و باز
چقدر خاطره دارند از تو جاشوها
تو نیستی و دلم چکه چکه خون شده است
مکیده اند مرا قطره قطره زالوها
«فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست
«جدال روز و شب فرش ها و جارو ها»
شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای
پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها...***
#پانته_آ_صفایی