@asheghanehaye_fatima
تو را به زبان اسپانیایی دوست دارم
در هوس دیوانه وار رقص فلامینکو
در عطش وحشی رقص تانگو
تو را به زبان یونانی دوست دارم
غمناک ، ظریف و زیبا
در نقش و نگار لباس های رقص سیرتاکی
در تکان آرام شانه ها
تو را به زبان ایتالیایی دوست دارم
در اُپرای «عروسی فیگارو» موتسارت
در اُپرای «کارمن» بیزه
در اُپرای «آیدای» وِردی
تو را به زبان تُرکی دوست دارم
در رقص جنگی و یاللی
در رقص تأثر برانگیز واغزالی
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هر نُت موسیقی
در هر سطری که می نویسم
در هر ترانه ی شور انگیز
در هر ریتم غمناک
آیا عشق را زبانی هست ؟
آیا عشق ، کوره راه وُ راهی دارد ؟
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هفت نُتی که می دانم
در هفت رنگی که می شناسم
تو را در آسمان وُ زمین دوست دارم
ربطی به خود تو ندارد
تو را به همه ی زبان ها
در همه ی خانه وُ راه ها
تو را در درونم
دوست دارم
#زیبا_خلیل
تو را به زبان اسپانیایی دوست دارم
در هوس دیوانه وار رقص فلامینکو
در عطش وحشی رقص تانگو
تو را به زبان یونانی دوست دارم
غمناک ، ظریف و زیبا
در نقش و نگار لباس های رقص سیرتاکی
در تکان آرام شانه ها
تو را به زبان ایتالیایی دوست دارم
در اُپرای «عروسی فیگارو» موتسارت
در اُپرای «کارمن» بیزه
در اُپرای «آیدای» وِردی
تو را به زبان تُرکی دوست دارم
در رقص جنگی و یاللی
در رقص تأثر برانگیز واغزالی
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هر نُت موسیقی
در هر سطری که می نویسم
در هر ترانه ی شور انگیز
در هر ریتم غمناک
آیا عشق را زبانی هست ؟
آیا عشق ، کوره راه وُ راهی دارد ؟
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هفت نُتی که می دانم
در هفت رنگی که می شناسم
تو را در آسمان وُ زمین دوست دارم
ربطی به خود تو ندارد
تو را به همه ی زبان ها
در همه ی خانه وُ راه ها
تو را در درونم
دوست دارم
#زیبا_خلیل
@asheghanehaye_fatima
دلم پُر است، پر از حسِ جایِ خالی تو
دوباره خاطرهای آمد از حوالی تو
گرفت دست مرا، بیصدا گذر کردیم
در ازدحام شب از کوچهی خیالی تو
زبان صحبتمان را هنوز یادت هست؟
سکوتِ خواهشِ من؛ چشمِ قیل و قالی تو
چه قدر واژهی نشکفته بر زبانم بود
که خشک شد همه در فصلِ بی مجالی تو
چه زود کوچه به پایان رسید و تنها ماند
کویر تشنهی بارانِ بی خیالی تو...
#زیبا_پالیزبان
دلم پُر است، پر از حسِ جایِ خالی تو
دوباره خاطرهای آمد از حوالی تو
گرفت دست مرا، بیصدا گذر کردیم
در ازدحام شب از کوچهی خیالی تو
زبان صحبتمان را هنوز یادت هست؟
سکوتِ خواهشِ من؛ چشمِ قیل و قالی تو
چه قدر واژهی نشکفته بر زبانم بود
که خشک شد همه در فصلِ بی مجالی تو
چه زود کوچه به پایان رسید و تنها ماند
کویر تشنهی بارانِ بی خیالی تو...
#زیبا_پالیزبان