عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



امشب بیا واز لب من یک غزل بگیر
از شهد چشمهای زلالم عسل بگیر

امشب برای گریه ام آغوش لازم است
تا این بهانه هست مرا در بغل بگیر

ای لات لا ابالی مستِ تبر به دست
بشکن وَ جان تازه ای از این هبل بگیر

حافظ که ترک ساقی و ساغر نمی کند
فالی برایم از لب شیخ اجل بگیر

با آن نگاه روشن و گرمت شبی مرا
از چشم های یخ زده ی مبتذل بگیر

لبهام جز برای غزل وا نمی شوند
امشب بیا و از لب من یک غزل بگیر

#بیتا_امیری
#بیت_العسل
@asheghanehaye_fatima



 

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست!
می‌رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
 
می‌نشینی روبرویم، خستگی در می‌کنی
چای می‌ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟
باز می‌خندم که: خیلی! گرچه می‌دانی که نیست...
 
شعر می‌خوانم برایت، واژه ها گل می‌کنند
یاس و مریم می‌گذارم، توی گلدانی که نیست…

چشم می‌دوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می‌شود، با بغض می‌گویم نرو…
پشت پایت اشک می‌ریزم، در ایوانی که نیست…

می‌روی و خانه لبریز از نبودت می‌شود
باز تنها می‌شوم، با یاد مهمانی که نیست

رفته‌ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی، کار آسانی که نیست!

#بیتا_امیری
مجموعه شعر #زیر_بارانی_که_نیست
نشر #فصل_پنجم
Forwarded from اتچ بات
.



در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

 

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

 

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟

باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست

 

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

 

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی

دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

 

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

 

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست



رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است

باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

 

#بیتا_امیری
خوانش #فاطیما

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می‌رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می‌نشینی روبه‌رویم خستگی درمی‌کنی
چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟
باز می‌خندم که خیلی...! گرچه می‌دانی که نیست
شعر می‌خوانم برایت واژه‌ها گل می‌کنند
یاس و مریم می‌گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می‌دوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی
دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می‌شود با بغض می‌گویم نرو
پشت پایت اشک می‌ریزم در ایوانی که نیست
می‌روی و خانه لبریز از نبودت می‌شود
باز تنها می‌شوم با یاد مهمانی که نیست
رفته‌ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

#بیتا_امیری
@asheghanehaye_fatima



می‌خواستم که زخم دلت را رفو کنم
خود را میان بی‌کسی‌ات جستجو کنم

وقتی سکوت روی لبت موج می‌زند
با شعرهای تازه‌ی تو گفتگو کنم

آرامشی که سرمه به چشمم کشیده را
با چشم‌های مضطربت روبه‌رو کنم

گاهی نمک بریزم و گاهی عسل شوم
شاید مزاج تلخ تو را زیر و رو کنم

می‌خواستم که سبزی چشمان خویش را
با دختران سبزه‌ی شهرت هوو کنم

اما همیشه ساکت و سردی و مانده‌ام
خود را چطور در دل سنگت فرو کنم؟

#بیتا_امیری

🧚‍♂
@asheghanehaye_fatima

وقتی تو را از این دل تنگم خدا گرفت
با من تمام عالم و آدم عزا گرفت

شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال :
این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟

در چشم های تیره ی تو درد خانه کرد
در چشمهای روشن من غصّه پا گرفت

هی گریه پشت گریه و هی صبر پشت صبر
هر کس شنید قلبش از این ماجرا گرفت

بعد از تو کار هر شب من جز دعا نبود
هی التماس و گریه و هی نذر….تا گرفت

حالا که آمدی چه قَدَر تلخ و خسته ای
اصلا" ! خدا دوباره تو را داد؟ یا…گرفت ؟

#بیتا_امیری
@asheghanehaye_fatima



چه نذرها که نکردیم مال هم باشیم
رفیق روز و شب و ماه و سال هم باشیم

غزل غزل بسراییم لحظه هامان را
شریک تازه ترین حس و حال هم باشیم

نشسته اند به حیرت تمام فنجان ها
از اینکه طالعشان نیست مال هم باشیم

ستاره و ورق و رمل هم نمی خواند
که زوج مشترک و ایده آل هم باشیم

بیا به رسم دوتا کوه ظاهرا ً سر سخت
کنار هم ،امّا،بی خیال هم باشیم

لبی که محرم تو نیست محرمانه ببوس
خدا نخواست من و توحلال هم باشیم


#بیتا_امیری
در خیالات خودم, در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی درمیکنی

چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست



باز ميخندی و ميپرسي, كه حالت بهتر است؟!

باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست

شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند

یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست



چشم میدوزم به چشمت، مي شود آیا کمی

دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست..؟!

وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو…

پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست



می روی و خانه لبریز از نبودت می شود

باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست…!

رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است

باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

#بیتا_امیری

@asheghanehaye_fatima