عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
💜
#نامه_شانزدهم :

در دنیای موازی من و تو هنوز همدیگر را دوست داریم، هرگز جدا نشده‌ایم و بلاخره کافه‌ی آرزوهایمان را باهم ساخته‌ایم.
من پشت یکی از میزهای کافه نشسته‌ام کنار همان کتابخانه‌‌ای که قفسه‌هایش تا سقف قد کشیده و به مشتری‌های قشنگمان نگاه می‌کنم. به چهره‌هایی که در اینجا آرامش دارند. روی میزم چای و کیک شکلاتی ویژه‌ی کافه داریم (همان که در کل شهر معروف است) و یک شاخه گل رز بنفش که امروز به من هدیه داده‌ای. دست می‌کشم روی گلبرگ‌های بنفشش و قلبم جوانه می‌زند. در دفترم هرچیزی که دلم می‌خواهد می‌نویسم. از تو می‌نویسم. از اینکه چقدر کافه‌مان زیباست. از اینکه چقدر خوشبختم. شاید اصلا همین نامه‌هارا نوشتم. مثلا هرروز یک نامه نوشتم و در آن تعریف کردم چقدر دوستت دارم. شاید مثل نامه‌های عاشقانه‌ی پابلو نرودا به آلبرتینا رزا، یک روز نامه‌های من به تو هم چاپ شد!
حافظ باز می‌کنم و می‌گوید "سخن این است که ما بی‌تو نخواهیم حیات..." نگاه می‌کنم به تو که آن طرف میز نشسته‌ای روبرویم. ته دلم می‌گویم حافظ راست می‌گوید! دفترت را با چند فاکتور خط خطی شده گذاشته‌ای جلویت و تند تند حساب می‌کنی که اگر پنجشنبه‌ها به طبقه‌ی اول سیب‌زمینی و پنیر و به طبقه‌ی دوم پاستای رایگان بدهی، چقدر آدم‌ها خوشحال‌تر می‌شوند و چقدر ممکن است ورشکست شویم.... نگاهت می‌کنم و قند در دلم آب می‌شود. باید در نامه‌ی دیگری برایت بنویسم وقتی تمرکز میکنی چقدر جذاب‌تر می‌شوی. آبنمای دیواری با تمام وجود، آب را روی سنگ جاری می‌کند. بوی اسطوخدوس در فضا پخش شده و آهنگ لئونارد کوهن به گوش می‌رسد.
بگو؛ هنوز هم دلت نخواسته با من شریک شوی؟
.
می‌توانستم بروم خیاطی یاد بگیرم، و در سال‌های باقی مانده‌ی عمرم لباس آرزوی زنان زیادی را بدوزم. لباس عروسی یا هر مهمانی دیگر! شاید بتوانم یک روز هم مزون لباس خودم را داشته باشم.
می‌توانستم مربای خانگی درست کنم و در شیشه‌هایی که خودم با گواش و قلم‌مو رویشان گل آفتاب گردان کشیدم بفروشم.
می‌توانستم آنلاین شاپ لوازم آرایشی بزنم. کرم دست بفروشم و خط چشم و رژ لب. و بگویم هرکس از این سرم پوستی استفاده کند، ۱۰ سال جوان می‌شود و همه دوستش دارند. از همین دروغ‌ها بگویم که نه کسی را ۱۰ سال جوان می‌کند و  نه کسی را دوست داشتنی.
حتی می‌توانستم عروسک درست کنم یا شالگردن ببافم.
.
همه‌این‌ها را با چند مورد دیگر نوشته بودم در آن لیست سیزده تایی نحس. اما از همه‌ی این‌ها، کافه‌ی دوتاییمان را بیشتر دوست داشتم! چرا گفتم نحس؟ چون بیشتر از هروقت دیگر در این چند روز، یادم آمد تو نیستی، نیستی، نیستی.
.
شش ماه و شانزده روز گذشته است. این جمله واج‌آرایی دارد و آدم از تکرار حرف "ش" خوشش می‌آید. اما درد هم دارد. مثل شعرهای سعدی که آدم خوشش می‌آید اما گاهی قلب آدم را ذوب می‌کند.
محبوبم؛ شش‌ماه و شانزده روز گذشته است. کماکان تو نیستی و خبری هم از تو نیست. ولی امروز در دنیای موازی، پیشانی‌ام را بوسیدی و به من رز بنفش هدیه دادی.

#زندگی_ادامه_دارد
قربانت
شب‌بخیر
.
#اهورا_فروزان
#نامه_شب_شانزدهم
💜
@asheghanehaye_fatima