شعری چاپ نشده از #فروغ_فرخزاد
...در ارتباط دو شاعر بزرگ معاصر از دیداری می توان یاد کرد که در آن زنده یاد فروغ فرخزاد با زنده یاد سیاوش کسرایی برای دیدن زندانی های سیاسی رفتند .
حاصل این دیدار برای شاعرِ تولّدی دیگر ، شعری است که در مجموعه آثارش دیده نمی شود و تا کنون نیز اشاره ای بدان نشده است. این شعر را که از روی یک دستنوشته نقل میشود، در مردادماه ۱۳۳۷ خورشیدی سروده شده است
▫️کاوه گوهرین
افسوس من چه کور بودهام از عشق
افسوس من چه دور بودهام از درد
افسوس بر ستارهء خاموش
افسوس بر جرقهء دل سرد
در پشت میلهها
دیدم که آفتاب به زنجیر بسته بود
فریاد داشت زندگی، از رنج زیستن
امّا لبانِ پنجره، خاموش و خسته بود
چیزی در آن میان
درهم شکسته بود
دریای چشمها
آوای چشمها
چشمانِ آشنا شده با خارهای مرگ
محصور در سیاهیِ دیوارهای مرگ
در پشت میلهها
افسوس من چه بودهام در باغِ دوستی
تکشاخهای نداده به کس، تاجِ بار و برگ
تندیسوار، با خود و بیگانه از همه
استاده در گذرگهِ رگباری از تگرگ
در پشتِ میلهها
چون آتشی که در برِ خورشید مینهند
پا تا به سر ز شرمِ حقارت گداختم
آری در آن دقایقِ کوتاه
من عشق را و دردِ بشر را شناختم
بدرود با ستارهء خاموش
بدرود با جرقّهء دلسرد
امّید بر دریچهء آتش
امّید بر ترانهء شبگرد!
#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
...در ارتباط دو شاعر بزرگ معاصر از دیداری می توان یاد کرد که در آن زنده یاد فروغ فرخزاد با زنده یاد سیاوش کسرایی برای دیدن زندانی های سیاسی رفتند .
حاصل این دیدار برای شاعرِ تولّدی دیگر ، شعری است که در مجموعه آثارش دیده نمی شود و تا کنون نیز اشاره ای بدان نشده است. این شعر را که از روی یک دستنوشته نقل میشود، در مردادماه ۱۳۳۷ خورشیدی سروده شده است
▫️کاوه گوهرین
افسوس من چه کور بودهام از عشق
افسوس من چه دور بودهام از درد
افسوس بر ستارهء خاموش
افسوس بر جرقهء دل سرد
در پشت میلهها
دیدم که آفتاب به زنجیر بسته بود
فریاد داشت زندگی، از رنج زیستن
امّا لبانِ پنجره، خاموش و خسته بود
چیزی در آن میان
درهم شکسته بود
دریای چشمها
آوای چشمها
چشمانِ آشنا شده با خارهای مرگ
محصور در سیاهیِ دیوارهای مرگ
در پشت میلهها
افسوس من چه بودهام در باغِ دوستی
تکشاخهای نداده به کس، تاجِ بار و برگ
تندیسوار، با خود و بیگانه از همه
استاده در گذرگهِ رگباری از تگرگ
در پشتِ میلهها
چون آتشی که در برِ خورشید مینهند
پا تا به سر ز شرمِ حقارت گداختم
آری در آن دقایقِ کوتاه
من عشق را و دردِ بشر را شناختم
بدرود با ستارهء خاموش
بدرود با جرقّهء دلسرد
امّید بر دریچهء آتش
امّید بر ترانهء شبگرد!
#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
من چه میدانم سر انگشتش چه کرد
در میان خرمن گیسوی من
آنقدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من
#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
در میان خرمن گیسوی من
آنقدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من
#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima