@asheghanehaye_fatima
با تو از آن جا كه سينه به پهلو شود مماس ميزنم اين حرفها
با تو از آن جا كه خيسي شبنم به روي زِهار آرزو بنشاند
با تو از آن جا كه گوش و دگمهي پستان به ماه نشينند
با تو از آن جا كه ميشوم موازي تو فاصله يك بوسه بعد فاصلهها هيچ
چشم يكي داري حالا بكن دو چشمياش متوازي آهان متوازي آها
خواب نبينم تو را كه خواب ندارم نخفته خواب نبيند
با توام ايرانه خانم زيبا!
#براهنی
با تو از آن جا كه سينه به پهلو شود مماس ميزنم اين حرفها
با تو از آن جا كه خيسي شبنم به روي زِهار آرزو بنشاند
با تو از آن جا كه گوش و دگمهي پستان به ماه نشينند
با تو از آن جا كه ميشوم موازي تو فاصله يك بوسه بعد فاصلهها هيچ
چشم يكي داري حالا بكن دو چشمياش متوازي آهان متوازي آها
خواب نبينم تو را كه خواب ندارم نخفته خواب نبيند
با توام ايرانه خانم زيبا!
#براهنی
وقتی که میگذری از اینجا
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در این جا نوشته ام...
#براهنی
@asheghanehaye_fatima
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در این جا نوشته ام...
#براهنی
@asheghanehaye_fatima
غزاله علیزاده از بیماری رنج میبرد. بعد از دوبار خودکشی نافرجام، سرانجام در ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۷۵، در روستای جواهرده رامسر، خود را از درختی حلقآویز کرد.
او در یادداشت پیش از خودکشی چنین نوشت: «آقای دکتر #براهنی و آقای #گلشیری و #کوشان عزیز! رسیدگی به نوشتههای ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یک و نیم است. خستهام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از هیچکس متنفر نیستم. برای دوستداشتن نوشتهام، نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کردهاست. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»
#غزاله_علیزاده
@asheghanehaye_fatima
او در یادداشت پیش از خودکشی چنین نوشت: «آقای دکتر #براهنی و آقای #گلشیری و #کوشان عزیز! رسیدگی به نوشتههای ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یک و نیم است. خستهام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از هیچکس متنفر نیستم. برای دوستداشتن نوشتهام، نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کردهاست. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»
#غزاله_علیزاده
@asheghanehaye_fatima
.
دم در ایستادم، بغلش کردم، خداحافظی کردم و فرستادمش تا بره. تا پای ماشین رفت، بعد انگار که دلش طاقت نیاورده باشه، منو که دم در ایستاده بودم نگاه کرد و مسیرِ رفته رو برگشت و گفت: میشه یه بغل دیگه؟!
بین بغض و خنده گفتم: آره میشه.
دوباره بغل، دوباره خداحافظی و
به قول جناب #براهنی
"" خداحافظیاش آنچنان چلچلهسان است که من میخواهم دائما باز بگوید که خداحافظ، اما نرود....""!
@asheghanehaye_fatima
دم در ایستادم، بغلش کردم، خداحافظی کردم و فرستادمش تا بره. تا پای ماشین رفت، بعد انگار که دلش طاقت نیاورده باشه، منو که دم در ایستاده بودم نگاه کرد و مسیرِ رفته رو برگشت و گفت: میشه یه بغل دیگه؟!
بین بغض و خنده گفتم: آره میشه.
دوباره بغل، دوباره خداحافظی و
به قول جناب #براهنی
"" خداحافظیاش آنچنان چلچلهسان است که من میخواهم دائما باز بگوید که خداحافظ، اما نرود....""!
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نهضتِ
عظیم ِ دو بازویش
من گریه ام گرفته که آخر چرا ..
پرنده به دنیا نیامدم ؟
#براهنی
@asheghanehaye_fatima
عظیم ِ دو بازویش
من گریه ام گرفته که آخر چرا ..
پرنده به دنیا نیامدم ؟
#براهنی
@asheghanehaye_fatima