عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


پالتویش را برداشت
و ارتفاع دلتنگی پله ها را
پایین رفت.
زیر سقف اتاقش
سیل می بارید.

#سیمین_برودفن
@asheghanehaye_fatima


اتفاق بیفت همین جا
کنار حوصله ی سررفته ام
مثل ماه
که پا پس نمی کشد
از حوصله ی تنگ ابرها ...

#سیمین_برودفن
هر زن
هزاران شاعر را
در خود پنهان دارد.
هر شعر
خاطره ی #زنی ست
که روزی
از دنیای مه آلود شاعری گذشته ست.


#سیمین_برودفن


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



و عشق
سوء تفاهمی بود میان ما.

درست
به ناگهانی تگرگ
در
یک روز آفتابی زیبا

#سیمین_برودفن
@asheghanehaye_fatima




باید تو را ذره ذره جمع کنم
از
درون آینه ی قدی
که درونش نگاهم کردی
از
جالباسی
که پالتویت را
روی دوشش انداختی.
از
قفسه ی کتابهام
از
روی مبل.
حتی
از درون فنجان چای
که طعم لبهایت را
زیر رگهای خود گرفته است.
از پنجره
که رفتنت را قاب گرفت....چقدر درهمه جا
ذره ذره جامانده ای.
چه پاییزها
که تمام شد
و تو را
از دلم
جمع نکرده ام.

#سیمین_برودفن
@asheghanehaye_fatima




قرار نیست دنیا اینگونه تمام شود
نیم مرا خاطراتت ببرد
نیم دیگرم را غم تو.

من
در مصاف نابرابر خودم با خود
سرم را
لبه ی باغچه می گذارم
و
بیخ تا بیخ ذبح می کنم،

مرا
اندوهی کشت
که
توان بازگفت
با درونم را نیز
نداشته ام
و کلمات و حروف پراکنده
در لاشه ی سرم
قهقهه های کشداری اند
که بلند بلند می گویند:
پاهایم سست است
حالم
خوب نیست

و جنازه ی من
روی شعری سپید
عریان
تشییع میشود.

#سیمین_برودفن 🌱
:
زن
روی لبهای رنگ پریده اش
کوک درشت سکوت داشت.
مرد
هرشب
با رویای زنی به بستر میرفت
که رژ قرمز
چقدر
به لبهاش می آمد.

#سیمین_برودفن🌱

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



از لبهای به دندان گرفته ی مادرم تا امروز
تا ۴۴ سالگی ام
اکنونم

تمام روزها؛
روزهای بی سر و ته ای بوده ست
سالها؛
حفره های خالی سیاه در دل تقویم
ماه ها؛
ریشخند طولانی
که مرا دست به سر کرده اند.

این روزها
گره ی کور می زنند
به روزهای بعد
زنی که در کودکی هایش گم شد
و آوازهای جوانی اش
تخت هر سینه ی قبر
مویه می شود

خنده های تلخ
بوسه ای ماسیده
بر پیشانی زندگی
با رنج کسالتی اندوهبار
و ضرباهنگ
خسته ام
خسته ام
خسته ام
و چقدر دلم می خواهد
پلک هایم سنگین شود
آن قدر سنگین
که تنها
با دستان مرگ
باز شوند.

#سیمین_برودفن
#حرف_نگفتنی_تقویم🌱
زن
روی لبهای رنگ پریده اش
کوک درشت سکوت داشت.
مرد
هرشب
با رویای زنی به بستر میرفت
که رژ قرمز
چقدر
به لبهاش می آمد.

#سیمین_برودفن

@asheghanehaye_fatima
صبح
بی تو
نفسهای سرد
زمستان است...

#سیمین_برودفن

@asheghanehaye_fatima
منتــظــرم
تــا
دستهــای مهـربان تــو
پیراهـن دلتنگی ام را
بتکـانـد ...

#سیمین_برودفن

@asheghanehaye_fatima
صبح
اتفاق دوباره ی
لبخندهای توست.

#سیمین_برودفن

@asheghanehaye_fatima
دستان یک مرد
می تواند ساز باشد.
با سر انگشتانش بنوازد.
لمس کند.
جوری که
تمام اردیبهشت های نیامده ی دنیا هم
به چشم هیچ زنی زیبا نباشد

#سیمین_برودفن

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



خاموش میشود
چراغهای شهر.
و زنان تنم
تلوتلوخوران
زیر پوست شهر می دوند
در من
کرگدن پیری
به یوزپلنگان خواهشی
حیره مانده است
که
به التجای سرپناه هزارساله ی امنی
مدام
بردرختان کوتاهی
سرمی کوبند
و لامپ های نئونی شهر را
در چشم هایشان
خاموش می کنند...

#سیمین_برودفن
@asheghanehaye_fatima


محبــوب مــــن !
تــــو
شعــــــربلنـــــد منــــی
کــه بـ ـ ـریـده بـ ــ ـریـده در گلــــویم
بغـــض مییشـــوی
و از چشمهــــایم ســــر میـــــروی

#سیمین_برودفن  
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رختش را کَند؛
شبیه مه عریان شد...
دستانش را که باز کرد،
می‌توانست پرواز کند !
پرندگان در مه خیس نمی‌شوند
سر به بیابان می‌گذارند
بی هیچ خاطره‌ای ...!

#سیمین_برودفن


@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.این جا یا ان جا
در پایین دست یا بالادست های خاطرات
تو
احاطه ام کرده
.........
این صبوری
این جان کندن ها.
این رفتن ها از پس نیامدن ها
این سرریزشدن ها
این لبالب تشنگی مدام
گره ی کوریست بر گلوی زندگی.
تو
تو تکرار میشوی در همه ی ذرات
روی تن چمخاله پهن میشوی
از تپه های لیلاکوه بالا میروی
بر لب پل خشتی خودت را بالا می اوری
تمام میشوی
ناتمامی از تو به تمامی جا میماند در همان پس کوچه ها...
.

#سیمین_برودفن
#الون ( حالا، هم اکنون)
شعر و خواننده :
#شمس_لنگرودی
آهنگساز :
#پیمان_خازنی
تنظیم کننده:
#پیام_سوری
سوپرانو :
#خزر_چکاوک
موزيک ویدئو :
#آرمین_مرادی

@asheghanehaye_fatima
می خواست تمام شود
پیراهنش را بالا زد
درختی که ترک داشت ، تکانی خورد
و هزار شاخه ی خشک
زیر پوست دستانش
متورم
خودشان را بالا کشیدند.
نفسی کشید
نبض شریان خاکستری ماه
آوای هزار گرگ را به یاد آورد
گرگ ها
از بالای شاخه های تنش زوزه می کشیدند
اندوهی ناتمام
لابه لای ابرهای نفس گیر می نشست
من
کامل تر از تمام رنج هایم
شکل گرفته بودم
با چشمان ابر
باریدم
جنگل به جنگل سبز شدم
پاییز به پاییز،
پاییزتر.
دستانم
به هیات صلح
پاهایم
کوه
و قلبم
آه!
آن نیمه ی همیشه سرخ پرحسرت
گرمتر از هزار آرزوی خام سربریده ی پرتپش
در تنگنای لبه ی تیغ
انگار
که برای بلعیدن مرگ باز شده باشد

بریده بریده
به دنیا می آمدم...

#سیمین_برودفن 
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یلدا
یا فروغ؟
چه فرقی میکند؟
همیشه
نگاه زنی
گره خورده به آغاز فصلی سرد...

#سیمین_برودفن

@asheghanehaye_fatima

ویدئو رو حتما حتما ببینید❤️👏👍