عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram

آدم‌ها به فراموشی محتاج‌ترند تا به خاطره.
آدم‌ها از خاطرات، خنجر می‌سازند
و با خنجرِ خاطره خط می‌اندازند
روی همه‌چیزِ زندگی.

زندگی خجالت می‌کشد
که از ذهن بیرون بیاید،
بس‌که تن‌و‌بدن و سروصورتش خط‌خطی خاطرات است.
گاهی خاطره،
خطرناک‌ترین چیز جهان است.

#سیمین_دانشور


@asheghanehaye_fatima
آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند.
باید بتواند چیزی را تغییر بدهد....

📚 #سووشون
#سیمین_دانشور    



@asheghanehaye_fatima
بر من نَنگر!
تابِِ نگاهِ تو ندارم....

#سیمین_دانشور
@asheghanehaye_fatima
من زنم
در گلوی زمین گیر کرده‌ام
قدری حرف می‌خواهم
و کمی آزادی
دوباره سیب بچین حوا..

من خسته‌ام
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند

#سیمین_دانشور

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من زن خلق شدم.....
نه برای در حسرت یک بوسه ماندن،

برای خلق بوسه ای از جنس آرامش.

#سیمین_دانشور
@asheghanehaye_fatima
جلال عزیز، کاغذ اخیرت پدرم را درآورد. عزیزم، چرا این‌قدر بیتابی می‌کنی؟ مگر من به‌قول شیرازی‌ها گل هُـم‌هُـم هستم که از دوری‌ام این‌طور عمر عزیز و جوانی خودت را تباه می‌کنی؟ صبر داشته باش

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

این دل افسرده حالش به شود دل بد مکن
این سر شوریده بازآید به سامان غم مخور.

و تو یوسف منی، نه منِ سیاه‌سوختۀ بدبخت. مگر من چه تحفۀ نطنزی هستم و بودم که تو چنین از رفتن من نگران شده‌ای و بی‌خود خیالت را ناراحت می‌کنی. می‌دانی از وقتی که کاغذ سوم تو رسیده است، کاغذ 25 سپتامبر تو، آرام و قرار ندارم، مثل مرغ سرکنده شده‌ام. عزیز دل من، مگر من بچۀ دوساله‌ام که در آمریکا گم بشوم و یا ندانم‌کاری بکنم.

از نامه‌های #سیمین_دانشور به #جلال_آل‌احمد
@asheghanehaye_fatima
شاید مردها چون هیچ وقت ،
خالق نبوده اند ،
آنقدر خود را به آب و آتش میزنند
تا چیزے بیافرینند ..
اگر دنیا دست زن ها بود ،
جنگ ڪجا بود ؟!


#سیمین_دانشور


@asheghanehaye_fatima
احساست را نفس ميكشم
نگاهت را مے خوانم
قلبت را مے نوازم
صدایت را مے بوسم
از عاشقانه هایت براى خودم لباس میدوزم
دیوانه نیستم
فقط؛ يك جور خاص كه كسى بلد نیست عاشقت هستم

#سیمین_دانشور
@asheghanehaye_fatima
احساست را نفس میکشم
نگاهت را می خوانم
قلبت را می نوازم
صدایت را می بوسم
از عاشقانه هایت برای خودم لباس میدوزم
دیوانه نیستم
فقط ؛
یک جور خاص
که کسی بلد نیست
عاشقت هستم ...

#سیمین_دانشور
@asheghanehaye_fatima
.

«...دو شب هم پیش از مرگ فروغ با هم رفتیم قهوه‌خانه کاسپین در خیابان تخت جمشید، در آن جا که پارک کردم دیدم حوصله ندارم. به ویژه که فروغ می‌خواست برود مادرش را ببیند، گفتم برویم قهوه بخوریم، رفتیم. آن جا یک زن ارمنی بود که فال قهوه می‌گرفت. این هم راستی از آن حرف‌هاست. به هرحال برای تفریح صدایش زدیم که بیا فال قهوه ما را بگیر. آمد. تا قهوه فروغ را دید گفت من الان حال ندارم و تند بلند شد رفت. فکر کردیم مسخره‌اش کرده بودیم یا از این جور چیزها. دو روز بعد جلال مقدم رفته بود همان جا قهوه بخورد. زن از آشنایی ما با مقدم می‌دانست چون بی‌آن‌که اسم‌مان را بداند باهم دیده بود. زن می‌رود سراغ جلال می‌پرسد از آن زن و مرد دوستت چه خبر؟ جلال می‌گوید کدام. زن نشانه می‌دهد. جلال می‌گوید چرا می‌پرسی؟ زن می‌گوید در فال آن زن حادثه خطرناکی خواندم، دلواپسم. جلال می‌گوید دیروز مرد.»

"از نامه های #ابراهیم_گلستان به #سیمین_دانشور."



@asheghanehaye_fatima