عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


قلب! ما او را فراموش می کنیم
تو و من، امشب!
تو باید حرارتش را فراموش کنی
و من روشنایی اش را
وقتی فراموشش کردی
لطفا به من بگو
عجله کن
اگر تاخیر کنی
ممکن است باز هم به یادش بیاورم

#امیلی_دیکنسون
ترجمه: بهنود فرازمند
اکنون برای‌ات می‌گویم خورشید چگونه
طلوع کرد
در هر دم تاری ابریشمین
برج‌ها در یاقوتِ ارغوانی شناور شدند
و خبر چون دسته‌ی سنجاب‌ها پراکنده شد

تپه‌ها گره از کلاه گشودند
پرندگان آواز سر دادند
آن‌گاه آهسته به خود گفتم
«این دیگر خورشید است»

اما این‌که چگونه غروب کرد نمی‌دانم
گویی نردبانی ارغوانی بود
که دخترکان و پسرکان زرد
از آن مدام بالا می‌رفتند

و هنگامی‌که بدان‌سو رسیدند
مدیر مدرسه‌یی خاکستری‌پوش
میله‌های غروب را به‌آرامی برداشت
و همه را در پی خود کشاند

#امیلی_دیکنسون

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
■شب‌های وحشی

شب‌های وحشی – شب‌های وحشی
اگر در کنار تو می‌بودم
شب‌های وحشی
به کام‌جوییِ ما می‌گذشت

بی‌هوده‌اید – بادهای توفان‌زا
برای رسیدن به قلبی در بندرگاه
مرا چه حاجت به نقشه
چه حاجت به قطب‌نما

بر آب‌های بهشت می‌رانم
بر آب‌های عدن
آه ای دریا
می‌شود امشب را
در تو لنگر اندازم!

#امیلی_دیکنسون



@asheghanehaye_fatima
هرگز زمان رفتن را نمی دانیم
و وقتی می رویم
به مزاح در را می بندیم
و سرنوشت به دنبال ما
قفلی بر در میزند
و راه برگشت‌نداریم...

#امیلی_دیکنسون
@asheghanehaye_fatima
یک روز صبح از خوابِ زندگی برمی‌خیزی
و می‌بینی که آفتابِ درخشان از پنجره تافته
و درختان، شاد و سرخوش
در نور آفتاب با باد صبا می‌رقصند...

و خواهی خندید بر آن شب سیاه
که یکی دو ساعت تو را ترسانده بود.


#امیلی_دیکنسون


@asheghanehaye_fatima
میوه‌ی ممنوع را مزه‌یی‌ست
که باغ‌های مشروع را به سُخره می‌گیرد.
چه لذیذ لمیده است در پوسته
دانه‌یی که وظیفه‌اش فرو بسته!

#امیلی_دیکنسون

@asheghanehaye_fatima
امید چونان پرنده‌یی‌ست 
كه در روح آشيان دارد 
و آواز سرمی‌دهد با نغمه‌یی بی‌كلام 
و هرگز خاموشی نمی‌گزيند 
و شيرين‌ترين آوايی‌ست كه 
در تندبادِ حوادث به گوش می‌رسد 
و توفان بايد بسی سهم‌ناک باشد 
تا بتواند اين مرغک را 
كه بسيار قلب‌ها را گرمی بخشيده 
از نفس بيندازد.
من آن‌ را در سردترين سرزمين شنيده‌ام 
و بر روی غريب‌ترين درياها 
با اين حال هرگز؛ در اوجِ تنگ‌دستی 
خرده‌نانی از من نخواسته است.

شاعر: #امیلی_دیکنسون [ Emily Dickinson / آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ ]

@asheghanehaye_fatima