عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
_


عشق را من به تو می‌آموزم
                          انزوا را نيز


#هوشنگ_چالنگی

@asheghanehaye_fatima
.


بمان و نگاه کن
گیاهی کوچک را
که روحِ اقلیمیِ خود به تماشا گذاشته

اَمّا من دورم  دور ...
و می‌توانم در این یال‌ها بِخَزم
و مرگ را تحقیر کنم ...






   #هوشنگ چالنگی
(کتاب: زنگوله‌ی تنبل)

@asheghanehaye_fatima
.
‌‌
با قلبی دیگر بیا
ای پشیمان
ای پشیمان
تا زخم‌هایم را به تو بازنمایم
من که اینک
از شیارهای تازیانه‌ی قوم تو
پیراهنی کبود به تن دارم

ای که دست لرزان بر سینه نهاده‌ای
بنگر!
اینک منم که شب را سوار بر گاو زرد
به میدان آورده‌ام

‌‌
#هوشنگ_چالنگی


@asheghanehaye_fatima
اینک دوباره شب
با آن همه سخاوت بی‌پایان
مانند یک رفیق فروتن
با من به سازش و مدارا
و من سرود کهنه‌ی خود را
که یک سرود ساده و تکراری‌ست
در گوش او به زمزمه می‌خوانم

ای شب...
ای آگه از تمامی اندوهم
من از تمام راز تو آگاهم
دیگر مرا نیاز به صبحی نیست
من خویش را کنار تو می‌خواهم



#هوشنگ_چالنگی


@asheghanehaye_fatima
.

از ابرها
       آن تکه‌ای که تویی
       نخواهد بارید


#هوشنگ_چالنگی

@asheghanehaye_fatima
.

با قلبی دیگر بیا
ای پشیمان
ای پشیمان
تا زخم‌هایم را به تو باز نمایم
من که ، اینک
از شیارهای تازیانه قوم تو
پیراهنی کبود به تن دارم

#هوشنگ_چالنگی

@asheghanehaye_fatima
دیگر مرا نیاز به صبحی نیست
من خویش را کنار تو میخواهم

#هوشنگ_چالنگی


@asheghanehaye_fatima
اکنون
خاموش‌ترین زبان‌ها را در کام دارم
با پرنده‌ای بر ترک
که هجاها را به یاد نمی‌آرم
می‌رانم
می‌رانم.

از بهار چیزی به منقار ندارم
از شرم منتظران به کجا بگریزم
هر شب
همه شب
در تمامی سردابه‌های جهان
زنی که نام مرا به تلاوت نشسته است
هر شب
همه شب
در همه محراب‌ها
بوی مذهبی که اندوهگینم می‌کند!

ای آبرویِ اندوه من
سقوط مرا اینک! از ابرها ببین:

_چونان باژگونه بلوطی
که بر چشم پرنده‌ای _

بر کدامین رودبار می‌راندم
هر روز
همه روز
با مردی که در کنار من
مه صبحگاهی را پارو می‌کرد.

در آواز خروسان
هر صبح
همه صبح
به کدامین تفرج‌ می‌رفتم
با لبخنده‌ای از مادر
که به همراه می‌بردم.

اینک شیهه‌ی اسب است که شب‌چره را مرصع می‌کند
و ترکه چوپانان
که مرا به فرود علامتی می‌دهند.



#هوشنگ_چالنگی

@asheghanehaye_fatima