عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
آ ه ای عزیز فرسنگ‌ها دور از من
هر کجای این دنیای بزرگ که هستی‌ ...
حواست باشد که عشق و دوست داشتن آدم را کور می‌‌کند و کسی‌ که خوب نمی‌بیند نیازِ بیشتری به شنیدن دارد.

پس همین امروز ، این تئوری مزخرف را که دوست داشتن نیازی به گفتن ندارد فراموش کن . یادت باشد قویترین حس‌ها اگر پرستاری و مراقبت نشوند ، بیمار
میشوند و می‌میرند.
اتفاق عشق را با نوازش ، با کلامِ دلنشین ، با یادآوری‌های کوچک و بزرگ برایِ خودت و برای دنیای اطرافت زیباتر کن ... بگذار پشتِ دوست داشتن تو و لبخندِ دیگری ، محبت و احترام معنای وسیع تری پیدا کنند ... .

#نيكی_فيروزكوهی
📕نامه ی بیست و نهم/در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت

@asheghanehaye_fatima
‍ بی‌ وقفه غمگینم ....
در شالیزارِ گیسوانم
زنانِ برنجکار گیلکی می‌‌خوانند
در دست‌هایم کودکی
باد را وعده ی بادبادک می‌‌دهد
و پاهایم ...
.. پاهایم هوس دارند
شوقی هماهنگ به رقصیدن
که به زندگی‌ وزن می‌‌دهد

من اما .... بی‌ وقفه غمگینم
در سینه ام
زنی‌ غریب، غروب کرده
زنی‌ که حتی شالیزارِ گیسوانش ، لهجه داشت
زنی ‌ که از تلاطمِ پر شکوهِ زنانگی افتاده ... غمگین می‌‌نویسد

#نيكی_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
مبتلا به رفتنم
همیشه بوده ام
از آدم ها
مرا خاطره‌ای خوب ، بس


#نيكی_فيروزكوهی

@asheghanehaye_fatima
به عشقِ هیچکس ها می‌خوابم
به هوسِ هیچ هوایی
به هوای هیچ هوسی
میگذارم روز‌هایِ بی‌ اتفاقِ هفته
بر موازاتِ روزگارِ من
از جسم و روحِ من عبور کنند

هر غروبِ جمعه
قطار زنگ زده ِ لحظه هایم
مثل یک بغضِ آهنین
درست روی گلوگاهِ من ترمز می‌‌کند
ایستگاهی متروک
بی‌ هیچ مسافری
و قطاری که بی‌ عشق
نه پایِ کندن دارد
نه جانِ ماندن
.. هر غروبِ جمعه
قطارم سوت می‌‌کشد
من... دود می‌‌شوم

#نيكی_فيروزكوهی


@asheghanehaye_fatima
اعتراف میکنم که همیشه با ترس‌های عجیب و غریبی  زیسته ‌ام. تمام لحظه‌هایی‌ که با تو بوده ام، از ترسِ لحظه خداحافظی بر خود لرزیده ام. هربار که به من نزدیکتر شدی و تظاهر به بازگو کردنِ مکنوناتِ قلبی ‌ات کردی، از ترسِ برملا شدنِ دروغی دیگر دچار تهوع شده ام. پس از هربار عشق ورزی، از فکرِ فاجعه ی رها شدن در بستری نفرین شده رعشه گرفته ام. و هربار که برای دیداری دوباره بهانه آوردی، هزاران بار ترسیده ام که نکند حتی سایه ‌ات از این خانه برود.
محبوبِ من!
با وجودِ تمام این ترس‌ها به دیدارت آمدم، زیرا برای روحِ سازگارِ من دیگر طاقتی نمانده بود.

#نيكی_فيروزكوهی


@asheghanehaye_fatima
من با دست های خالی‌
به واپسین لحظه ی شعر رسیده ام
به مطلقِ یک بغض پناه آورده ام
به خواب آلودگی‌ سردِ یک تخت ، جان داده ام
من پرواز را به هزار کبوتر
به هزاران کبوتر بدهکارم
و تو ...
دیر آمدی

#نيكی_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در من کودکی
حواسش به بازی دنیاست
دستِ مادر را رها کرده
محوِ چند رنگی‌ِ آدم هاست

کودکِ من
نقشِ کوچه‌ای تنگ را می‌‌کشد
پشتِ غربتِ یک پیچ
گم شده مادرش
کودکم زیرِ سایه ی دیوار
بغضِ صد گریه را در گلو می‌‌کُشد

کودکِ من
عکسِ پدر را قاب می‌‌کند
روی زانو ی بی‌ کسی‌
خودش را با خیالِ فردا خواب می‌‌کند
کودکم در نگاهِ پدر تاب می‌خورد
زیرِ این سقف ، در نبودِ خدا
اشک را از چشمِ پدر پاک می‌‌کند

کودکِ من از صدای ماشین‌ها خسته است
از هیاهویِ این دنیا
از دروغِ آدم‌ها خسته است

کودکم در نبودِ عشق
خدا خدا کرده
پشت یک پیچ
در پسِ غربت
کودکی , دستِ مادرش را رها کرده

#نيكی_فيروزكوهی


@asheghanehaye_fatima