@asheghanehaye_fatima
همه شب زیر درد می خوابم دست و پایم کبود و زخمی و سرد
دست و پایم کبود و زخمی...آخ ،باز امشب بخواب با من! درد!
همه شب لای درد می پیچد از کجا تا کجای اندامم
حظ ببر اعتنا نکن این زن مثل هر شب بهانه می آورد
دردناک است اینکه بین خودم و خودم گم شدم، کی ام حالا؟
شب به شب توی رختخوابت زن! روزها تکیه گاه همچون مرد!
شاخه هایم هَرَس نمی خواهد دست هایم حریص آغوشند
برگ هایم به بادمیریزد...سرخ..نارنجی...ارغوانی...زرد
یخ بزن گونه های داغم را کورسوی تب چراغم را
در پتویی که خالی از عشق است، شب شده زودتر بیا! برگرد!
■□
آنطرف تر کسی به طعنه و زخم می شمارد جلوی چشمانم
دور از ازدحام آغوشم ،آنچه شب ها بدون من می کرد!
#عفت_کاظمی
همه شب زیر درد می خوابم دست و پایم کبود و زخمی و سرد
دست و پایم کبود و زخمی...آخ ،باز امشب بخواب با من! درد!
همه شب لای درد می پیچد از کجا تا کجای اندامم
حظ ببر اعتنا نکن این زن مثل هر شب بهانه می آورد
دردناک است اینکه بین خودم و خودم گم شدم، کی ام حالا؟
شب به شب توی رختخوابت زن! روزها تکیه گاه همچون مرد!
شاخه هایم هَرَس نمی خواهد دست هایم حریص آغوشند
برگ هایم به بادمیریزد...سرخ..نارنجی...ارغوانی...زرد
یخ بزن گونه های داغم را کورسوی تب چراغم را
در پتویی که خالی از عشق است، شب شده زودتر بیا! برگرد!
■□
آنطرف تر کسی به طعنه و زخم می شمارد جلوی چشمانم
دور از ازدحام آغوشم ،آنچه شب ها بدون من می کرد!
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
زنی که می چکد از چشم های عاشق مردی
چه بغض پاک نجیبی ...چه عصر ساکتِ سردی
منی که رفته تو را از کدام گریه بخواهد؟
زنی که گریه ندارد، تویی که گریه نکردی
شبیه من که نمیدانم از کجا بنویسم
شبیه گونه ی خشکم، شبیه بالش خیسم
درست مثل تو با روح رختخواب گریزم
درست مثل قیچی کنار خرمن گیسم!
به من امان بده در وحشتی که از تو ندارم
به من نشان بده هستی کسی نمانده کنارم
بریز بغض مرا روی شانه ای که نمانده
نشان بده که نرفتی امان بده که ببارم
که چارپاره تر از پاره پاره های زنی که...
کبود می شود از شدت علاقه تنی که...!
نگفته اند که دریا همان تجمع اشک است
که غرق میشود آخر شبی همین وطنی که...
کنار دریا با تو قدم قدم قدم... آری
من و خیالِ تویی که...تو و فقط بدنی که...
هزار بار شمردم نفس نفس نفست را
هزار بار مبادا که وا شود دهنی که...
چقدر حرف که خوردم چقدر گریه که کردم
چقدر کردی و کردی چه کارها به منی که...
دوباره آمدی و عشق را که بدرقه کردی
به نام عشق کشیدی به هیکلم لجنی که...
ملافه های سفید نشُسته بوی تو می داد
به من چقدر می آید سفیدی ِ کفنی که...
زنی که رفته تو را از عذاب قبر بخواهد
زنی که رفته کمی از خداش صبر بخواهد
زنی که باتو به قحطی رسیده بود خودم بود
منی که رفته گدایی دوباره ابر بخواهد...
#عفت_کاظمی
زنی که می چکد از چشم های عاشق مردی
چه بغض پاک نجیبی ...چه عصر ساکتِ سردی
منی که رفته تو را از کدام گریه بخواهد؟
زنی که گریه ندارد، تویی که گریه نکردی
شبیه من که نمیدانم از کجا بنویسم
شبیه گونه ی خشکم، شبیه بالش خیسم
درست مثل تو با روح رختخواب گریزم
درست مثل قیچی کنار خرمن گیسم!
به من امان بده در وحشتی که از تو ندارم
به من نشان بده هستی کسی نمانده کنارم
بریز بغض مرا روی شانه ای که نمانده
نشان بده که نرفتی امان بده که ببارم
که چارپاره تر از پاره پاره های زنی که...
کبود می شود از شدت علاقه تنی که...!
نگفته اند که دریا همان تجمع اشک است
که غرق میشود آخر شبی همین وطنی که...
کنار دریا با تو قدم قدم قدم... آری
من و خیالِ تویی که...تو و فقط بدنی که...
هزار بار شمردم نفس نفس نفست را
هزار بار مبادا که وا شود دهنی که...
چقدر حرف که خوردم چقدر گریه که کردم
چقدر کردی و کردی چه کارها به منی که...
دوباره آمدی و عشق را که بدرقه کردی
به نام عشق کشیدی به هیکلم لجنی که...
ملافه های سفید نشُسته بوی تو می داد
به من چقدر می آید سفیدی ِ کفنی که...
زنی که رفته تو را از عذاب قبر بخواهد
زنی که رفته کمی از خداش صبر بخواهد
زنی که باتو به قحطی رسیده بود خودم بود
منی که رفته گدایی دوباره ابر بخواهد...
#عفت_کاظمی
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
📜
ای رو به سوی قبله ی تو السلامِ عشق
شاگرد خرده پای جنون ات مرام عشق
می خواهم از شما بنویسم، نمی شود!
آخر مگر به واژه می آید کلام عشق؟
با سر به یک اشاره دویدن به روی نی
اتمام حجتی به کمال و تمام عشق
زخمی و شرحه شرحه و خونین و سر جدا
لبخند می زند به شما التیام عشق
بغضی غریب در دلمان تیر می کشد
تیری درید حنجر و بغض مدام عشق
نوشید آسمان ز گلویش شراب سرخ
تیری به نام حرمله بود و به کام عشق!
رسم است چند ثانیه اینجا به احترام
باید سکوت پیشه کنم در مقام عشق
آوازه ی ارادت ما را جهان شنید
افتاده طشت عاشقی از پشت بام عشق
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
ای رو به سوی قبله ی تو السلامِ عشق
شاگرد خرده پای جنون ات مرام عشق
می خواهم از شما بنویسم، نمی شود!
آخر مگر به واژه می آید کلام عشق؟
با سر به یک اشاره دویدن به روی نی
اتمام حجتی به کمال و تمام عشق
زخمی و شرحه شرحه و خونین و سر جدا
لبخند می زند به شما التیام عشق
بغضی غریب در دلمان تیر می کشد
تیری درید حنجر و بغض مدام عشق
نوشید آسمان ز گلویش شراب سرخ
تیری به نام حرمله بود و به کام عشق!
رسم است چند ثانیه اینجا به احترام
باید سکوت پیشه کنم در مقام عشق
آوازه ی ارادت ما را جهان شنید
افتاده طشت عاشقی از پشت بام عشق
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
پرنده شدن آرزومون نبود
وگرنه کلاغ و کبوتر نداشت
ببین! هر چی با مشت کوبیدمش
حباب غرورش ترک برنداشت
فقط با جنون یک کمی فرق داشت
اگه خواست از عشق خواهش کنه
صدای کسی رو ببوسه یواش
نگاه کسی رو نوازش کنه
بهش گفته بودم دیگه بینمون
باید شعرهامون قضاوت کنن
دلت لای دفترچه هام خشک شه
به اسمم کتابات عادت کنن
بلندی بام و شب و خواب تو
دیگه کم کَمَک موقع کوچِ کوچ
خود گرگیاس* اومده دیدنم
دیگه فلسفه م هم پر از پوچِ، پوچ
من از دست می دادم عقل تو رو
تو با منطقم شعر می ساختی
تمام تو رو برده بودم اگه
تمام منو خوب می باختی
من و صفحه صفحه ورق می زدی
تو دستای تو قصه آخر نداشت
به آخر رسیدیم اما ببخش
اگه قصه پایان بهتر نداشت
#عفت_کاظمی
#ترانه_نوشت
* گرگیاس پوچ گرا لقب گرفته است.فلسفه ی گرگیاس این است که درکل هیچ چیز وجود ندارد.او سه استدلال را پی در پی توسعه داد اول این که هیچ چیز وجود ندارد،دوم این که اگر هم وجود داشته باشد این برای انسان غیرقابل فهم است سوم این که اگر وجود قابل فهم باشد آن را نمیتوان به طور قطع ابلاغ یا تفسیر کرد.
پرنده شدن آرزومون نبود
وگرنه کلاغ و کبوتر نداشت
ببین! هر چی با مشت کوبیدمش
حباب غرورش ترک برنداشت
فقط با جنون یک کمی فرق داشت
اگه خواست از عشق خواهش کنه
صدای کسی رو ببوسه یواش
نگاه کسی رو نوازش کنه
بهش گفته بودم دیگه بینمون
باید شعرهامون قضاوت کنن
دلت لای دفترچه هام خشک شه
به اسمم کتابات عادت کنن
بلندی بام و شب و خواب تو
دیگه کم کَمَک موقع کوچِ کوچ
خود گرگیاس* اومده دیدنم
دیگه فلسفه م هم پر از پوچِ، پوچ
من از دست می دادم عقل تو رو
تو با منطقم شعر می ساختی
تمام تو رو برده بودم اگه
تمام منو خوب می باختی
من و صفحه صفحه ورق می زدی
تو دستای تو قصه آخر نداشت
به آخر رسیدیم اما ببخش
اگه قصه پایان بهتر نداشت
#عفت_کاظمی
#ترانه_نوشت
* گرگیاس پوچ گرا لقب گرفته است.فلسفه ی گرگیاس این است که درکل هیچ چیز وجود ندارد.او سه استدلال را پی در پی توسعه داد اول این که هیچ چیز وجود ندارد،دوم این که اگر هم وجود داشته باشد این برای انسان غیرقابل فهم است سوم این که اگر وجود قابل فهم باشد آن را نمیتوان به طور قطع ابلاغ یا تفسیر کرد.
شب ها تنگ در آغوشت می گیرم
و هر صبح
از آغوشم
پروانه می شوی
#عفت_کاظمی
📸 maria pleshkova
@asheghanehaye_fatima
و هر صبح
از آغوشم
پروانه می شوی
#عفت_کاظمی
📸 maria pleshkova
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
آغوش بی مجال تو ، فرض محال من!
شد نطفه ی هزار غزل در خیال من
داری به زعم واژه پدر خوانده می شوی
مسئول می شوی پس از این در قبال من
اما به اعتقاد دلم دست سرنوشت
طرح یتیم خانه کشیده به فال من
هر شب به سمت آمدنت خیره مانده ام
محتاج فصل شانه ی تو بغض کال من
دارم به حال زار خودم گریه می کنم
چیزی نمانده است بیاید زوال من
هی لحظه لحظه غصه مرا آب می کند
دریای عشق و حادثه ی انحلال من...
این دست بشکند که فقط از تو می نوشت
این دست بشکند که نباشد وبال من
#عفت_کاظمی
شعر گرافی
#حسین_خاموشی
@asheghanehaye_fatima
شد نطفه ی هزار غزل در خیال من
داری به زعم واژه پدر خوانده می شوی
مسئول می شوی پس از این در قبال من
اما به اعتقاد دلم دست سرنوشت
طرح یتیم خانه کشیده به فال من
هر شب به سمت آمدنت خیره مانده ام
محتاج فصل شانه ی تو بغض کال من
دارم به حال زار خودم گریه می کنم
چیزی نمانده است بیاید زوال من
هی لحظه لحظه غصه مرا آب می کند
دریای عشق و حادثه ی انحلال من...
این دست بشکند که فقط از تو می نوشت
این دست بشکند که نباشد وبال من
#عفت_کاظمی
شعر گرافی
#حسین_خاموشی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
دوباره خستگی و کارِ آشپزخانه
دوباره زحمت بسیار آشپزخانه
چه دردها که چپاندی درون کابینت
چه رازها که به دیوار آشپزخانه
کنار کتری و دلجوشه اشک می لغزید
بروی گونه ی تبدار آشپزخانه
تمام عمر خودت را فریب می دادی
تمام عمر گرفتار آشپزخانه
بگو که قصه ی درد تو را قلم بزند
کجاست کاغذ و خودکار آشپزخانه؟
پناه جوی فراری دوباره برگشته ست
به مرزهای گهربار آشپزخانه
#عفت_کاظمی
دوباره خستگی و کارِ آشپزخانه
دوباره زحمت بسیار آشپزخانه
چه دردها که چپاندی درون کابینت
چه رازها که به دیوار آشپزخانه
کنار کتری و دلجوشه اشک می لغزید
بروی گونه ی تبدار آشپزخانه
تمام عمر خودت را فریب می دادی
تمام عمر گرفتار آشپزخانه
بگو که قصه ی درد تو را قلم بزند
کجاست کاغذ و خودکار آشپزخانه؟
پناه جوی فراری دوباره برگشته ست
به مرزهای گهربار آشپزخانه
#عفت_کاظمی
@Asheghanehaye_fatima
بنشین مقابلم که جهانم عوض شود
با نبض عاشق تو زمانم عوض شود
تلخ است هر چه شعر نوشتم، تو را خدا
من را ببوس ، طعم دهانم عوض شود
با من قدم بزن که خیابان بلندتر...
از خنده های از ته دل هم بخندتر
لب بر ندار و شعر بخوان توی بوسه هات
دارد میآید آه نفس هام بندتر!
خانه پلاک چند؟ خیابان چندم است؟
از اشک ها بپرس که باران چندم است
ما یک هزاره است که از عشق آمدیم
سردت شده ست آه زمستان چندم است؟
تا اوج این معاشقه راه درازی است
قانون عشق در دل ما بی نیازی است
نه سقف نه من و تو و بوسه نه هیچ چیز
امشب تمام حسرت ما برف بازی است
دستی که دور گردن تو شال می شود
عشقی که توی چشم تو دنبال می شود
سیمرغ عکس...ما دو نفر...سوژه ای عجیب
پایان جشنواره ی امسال می شود
#عفت_کاظمی
بنشین مقابلم که جهانم عوض شود
با نبض عاشق تو زمانم عوض شود
تلخ است هر چه شعر نوشتم، تو را خدا
من را ببوس ، طعم دهانم عوض شود
با من قدم بزن که خیابان بلندتر...
از خنده های از ته دل هم بخندتر
لب بر ندار و شعر بخوان توی بوسه هات
دارد میآید آه نفس هام بندتر!
خانه پلاک چند؟ خیابان چندم است؟
از اشک ها بپرس که باران چندم است
ما یک هزاره است که از عشق آمدیم
سردت شده ست آه زمستان چندم است؟
تا اوج این معاشقه راه درازی است
قانون عشق در دل ما بی نیازی است
نه سقف نه من و تو و بوسه نه هیچ چیز
امشب تمام حسرت ما برف بازی است
دستی که دور گردن تو شال می شود
عشقی که توی چشم تو دنبال می شود
سیمرغ عکس...ما دو نفر...سوژه ای عجیب
پایان جشنواره ی امسال می شود
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
قبول دارم اگر عکس و قاب خوبی نیست
برای خانه ی تو انتخاب خوبی نیست
به بینوایی درویش، تحفه را بپذیر
بخند! اخم شما بازتاب خوبی نیست
هوا گرفته، هوا گریه دارد اما نه
برای پرسه زدن آفتاب خوبی نیست
شبیه دانه ی اسپند روی آتیشم
که ترس رفتن تو اضطراب خوبی نیست
کمی یواش که عادت کنم به فاصله ات
برای دور شدن این شتاب خوبی نیست
خدا کند که به تعبیر خواب تو نرسیم
ببخش یوسفم! این خواب، خواب خوبی نیست
اگرچه منتظر پاسخی نخواهم بود
قبول کن که سکوتت جواب خوبی نیست
#عفت_کاظمی
قبول دارم اگر عکس و قاب خوبی نیست
برای خانه ی تو انتخاب خوبی نیست
به بینوایی درویش، تحفه را بپذیر
بخند! اخم شما بازتاب خوبی نیست
هوا گرفته، هوا گریه دارد اما نه
برای پرسه زدن آفتاب خوبی نیست
شبیه دانه ی اسپند روی آتیشم
که ترس رفتن تو اضطراب خوبی نیست
کمی یواش که عادت کنم به فاصله ات
برای دور شدن این شتاب خوبی نیست
خدا کند که به تعبیر خواب تو نرسیم
ببخش یوسفم! این خواب، خواب خوبی نیست
اگرچه منتظر پاسخی نخواهم بود
قبول کن که سکوتت جواب خوبی نیست
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
پناه می دهم امشب مرا درون خودم
فرار می کنم از جاده در سکون خودم
به تیشه های نوازشگرت نیازی نیست
کلنگ می زنم امشب به بیستون خودم
بیا و سر به بیابان نزن بخاطر من
که عشق می کنم اندازه ی جنون خودم
برای " بار غم عشق " شانه ام کافی ست
و تکیه می دهد این سقف بر ستون خودم
در این جدال برابر منم و لشگر من !
چه فاتحانه به من زل زده قشون خودم
به آخرین نفرم هم امان نخواهم داد
که سخت تشنه ام امشب خودم به خون خودم ...
#عفت_کاظمی
پناه می دهم امشب مرا درون خودم
فرار می کنم از جاده در سکون خودم
به تیشه های نوازشگرت نیازی نیست
کلنگ می زنم امشب به بیستون خودم
بیا و سر به بیابان نزن بخاطر من
که عشق می کنم اندازه ی جنون خودم
برای " بار غم عشق " شانه ام کافی ست
و تکیه می دهد این سقف بر ستون خودم
در این جدال برابر منم و لشگر من !
چه فاتحانه به من زل زده قشون خودم
به آخرین نفرم هم امان نخواهم داد
که سخت تشنه ام امشب خودم به خون خودم ...
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
استخوان سوزِ زندگی شده ایم، فصل ها یکسره زمستانی ست
رود ها در مسیر خشکیدن، خانه ها روی خط ویرانی ست
می رویم و نمی رسیم، آخر این چه وضع وخیمِ بی رحمی ست؟
مطمئن باش که زمین گرد است؛ خطِ آغاز، خطِ پایانی ست
یکنفر با خدا رفیق شود تا که جرات کند بگوید که
اول داستان اگر سخت است، آخرش گفته بود آسانی ست!
لطفا اما به او بگوید که قدرِ فهم بشر جواب دهد
نه که مثل همیشه بنویسد: حکمتش آنچه که نمی دانی ست!
آدمیزادِ یخ زده در خود، دور خود را پتو بپیچ و برو
پشت این پنجره پر از برف است، لحن باران و ابر، طوفانی ست
شانه هایت خمیده تر شده اند، قوز بالای قوز بسیار است
باز هم در مدار حادثه ای، اتفاقات ، ظاهرا آنی ست
زندگی پیشکش ولی ایکاش لااقل مُردگی نمی کردیم
خیری از زندگی ندیدیم و داغ این مردگی به پیشانی ست
#عفت_کاظمی
استخوان سوزِ زندگی شده ایم، فصل ها یکسره زمستانی ست
رود ها در مسیر خشکیدن، خانه ها روی خط ویرانی ست
می رویم و نمی رسیم، آخر این چه وضع وخیمِ بی رحمی ست؟
مطمئن باش که زمین گرد است؛ خطِ آغاز، خطِ پایانی ست
یکنفر با خدا رفیق شود تا که جرات کند بگوید که
اول داستان اگر سخت است، آخرش گفته بود آسانی ست!
لطفا اما به او بگوید که قدرِ فهم بشر جواب دهد
نه که مثل همیشه بنویسد: حکمتش آنچه که نمی دانی ست!
آدمیزادِ یخ زده در خود، دور خود را پتو بپیچ و برو
پشت این پنجره پر از برف است، لحن باران و ابر، طوفانی ست
شانه هایت خمیده تر شده اند، قوز بالای قوز بسیار است
باز هم در مدار حادثه ای، اتفاقات ، ظاهرا آنی ست
زندگی پیشکش ولی ایکاش لااقل مُردگی نمی کردیم
خیری از زندگی ندیدیم و داغ این مردگی به پیشانی ست
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
استخوان سوزِ زندگی شدهایم، فصلها یکسره زمستانیست
رودها در مسیر خشکیدن، خانهها روی خط ویرانیست
میرویم و نمیرسیم، آخر این چه وضع وخیمِ بیرحمی ست؟
مطمئن باش که زمین گرد است؛ خطِ آغاز، خطِ پایانیست
یک نفر با خدا رفیق شود تا که جرات کند بگوید که
اول داستان اگر سخت است، آخرش گفته بود آسانیست!
لطفا اما به او بگوید که قدرِ فهم بشر جواب دهد
نه که مثل همیشه بنویسد: حکمتش آنچه که نمیدانیست!
آدمیزادِ یخ زده در خود! دور خود را پتو بپیچ و برو
پشت این پنجره پر از برف است، لحن باران و ابر، طوفانیست
شانههایت خمیدهتر شدهاند، قوز بالای قوز بسیار است
باز هم در مدار حادثهای، اتفاقات، ظاهرا آنیست
زندگی پیشکش ولی ای کاش لااقل مُردگی نمیکردیم
خیری از زندگی ندیدیم و داغ این مردگی به پیشانیست
#عفت_کاظمی
استخوان سوزِ زندگی شدهایم، فصلها یکسره زمستانیست
رودها در مسیر خشکیدن، خانهها روی خط ویرانیست
میرویم و نمیرسیم، آخر این چه وضع وخیمِ بیرحمی ست؟
مطمئن باش که زمین گرد است؛ خطِ آغاز، خطِ پایانیست
یک نفر با خدا رفیق شود تا که جرات کند بگوید که
اول داستان اگر سخت است، آخرش گفته بود آسانیست!
لطفا اما به او بگوید که قدرِ فهم بشر جواب دهد
نه که مثل همیشه بنویسد: حکمتش آنچه که نمیدانیست!
آدمیزادِ یخ زده در خود! دور خود را پتو بپیچ و برو
پشت این پنجره پر از برف است، لحن باران و ابر، طوفانیست
شانههایت خمیدهتر شدهاند، قوز بالای قوز بسیار است
باز هم در مدار حادثهای، اتفاقات، ظاهرا آنیست
زندگی پیشکش ولی ای کاش لااقل مُردگی نمیکردیم
خیری از زندگی ندیدیم و داغ این مردگی به پیشانیست
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
مثل یک دایره به مرکز تو، شده بودی تمام دنیایم
دور تو بی درنگ می گشتم، با تمام اگر و امایم
من پر از استرس پر از ابهام، من شبیه گریز از مرکز
از تو می رفتم و نمیرفتم ، با دلم نه اگر چه با پایم...
بین ما هر چه بود زیبا بود، ازدحام قشنگ رویا بود
اشتیاق تو بود و شرم من، باورم شد نجیب و زیبایم
گفته بودم ولی نفهمیدی، لال بودم ولی نترسیدم
سی و دو حرف مطمئن بودی در من و لکنت الفبایم
بغض کردی و دفتر آوردی، واژه واژه زبان من وا شد
گریه در گریه شعر می گفتی با غزل های بی محابایم
شانه ی سر پناه ممنوعی سهم من از گناه و خواهش بود
می نشستی کنار هر سطرم، مثل یک گل بروی موهایم
تو پرنده تو قاصدک تو باد... رفتنی بودی از همان اول
با خیال تو اشک می ریزم، ابر...باران...تگرگ...دریایم
#عفت_کاظمی
مثل یک دایره به مرکز تو، شده بودی تمام دنیایم
دور تو بی درنگ می گشتم، با تمام اگر و امایم
من پر از استرس پر از ابهام، من شبیه گریز از مرکز
از تو می رفتم و نمیرفتم ، با دلم نه اگر چه با پایم...
بین ما هر چه بود زیبا بود، ازدحام قشنگ رویا بود
اشتیاق تو بود و شرم من، باورم شد نجیب و زیبایم
گفته بودم ولی نفهمیدی، لال بودم ولی نترسیدم
سی و دو حرف مطمئن بودی در من و لکنت الفبایم
بغض کردی و دفتر آوردی، واژه واژه زبان من وا شد
گریه در گریه شعر می گفتی با غزل های بی محابایم
شانه ی سر پناه ممنوعی سهم من از گناه و خواهش بود
می نشستی کنار هر سطرم، مثل یک گل بروی موهایم
تو پرنده تو قاصدک تو باد... رفتنی بودی از همان اول
با خیال تو اشک می ریزم، ابر...باران...تگرگ...دریایم
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
سخت میگیرمت در آغوشم
کوه آتشفشان شوی حتی
فاش گفتم که دوستت دارم
آتشی در دهان شوی حتی
درد باشد به نالههای بلند،
گریه باشد به های های بلند
عشق باشد_نه با صدای بلند_
در نهانم نهان شوی حتی
زندگی جبری است میدانم
عشق، بی صبری است میدانم
دردناکی و دوستت دارم
لای زخم استخوان شوی حتی
شعرهایم ز یاد خواهد رفت
سر سبزم به باد خواهد رفت
نام سرخ تو زنده میماند
بر گلو ریسمان شوی حتی
یک سپاهم اگرچه تنهایم
من زبان تمام زنهایم؛
باز هم عشق آخرین راه است
خنجری بر زبان شوی حتی
مرگ پایان قصهی ما نیست
مرگ آغوش مهربان تو است
با تو هر شب شروع خواهم شد
آخر داستان شوی حتی...
#عفت_کاظمی
سخت میگیرمت در آغوشم
کوه آتشفشان شوی حتی
فاش گفتم که دوستت دارم
آتشی در دهان شوی حتی
درد باشد به نالههای بلند،
گریه باشد به های های بلند
عشق باشد_نه با صدای بلند_
در نهانم نهان شوی حتی
زندگی جبری است میدانم
عشق، بی صبری است میدانم
دردناکی و دوستت دارم
لای زخم استخوان شوی حتی
شعرهایم ز یاد خواهد رفت
سر سبزم به باد خواهد رفت
نام سرخ تو زنده میماند
بر گلو ریسمان شوی حتی
یک سپاهم اگرچه تنهایم
من زبان تمام زنهایم؛
باز هم عشق آخرین راه است
خنجری بر زبان شوی حتی
مرگ پایان قصهی ما نیست
مرگ آغوش مهربان تو است
با تو هر شب شروع خواهم شد
آخر داستان شوی حتی...
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
کارهای نکرده بسیار است
دوست باید بدارمت فردا
در تو باید به جستجوی خودم ...
در خودم رد پای عشق تو را...
کارهای نکرده بسیار است
توی برنامه ام نمی گنجد
مرده شور به جز تو هر کاری
آه نفرین به سر شلوغی ها
همه کس را مگر جواب کنم
تا جواب سوال من باشی
زود باید به خانه برگردم
بنشینم به یاد تو تنها
پرده ها را کنار خواهم زد
رو به خورشید جار خواهم زد؛
دوست دارم که عاشقی بکنم
من بی دست و پای سر به هوا
در دلم تا غروب می گویم
با تو یک شعر خوب می گویم
مطمئنم که می توانم، نه!
در نیامد دوباره، ای بابا...
شعر موهای تاب دار من است
شعر آغوش بیقرار من است
گور بابای کاغذ و خودکار
ها جلوتر بیا، بیا اینجا
#عفت_کاظمی
کارهای نکرده بسیار است
دوست باید بدارمت فردا
در تو باید به جستجوی خودم ...
در خودم رد پای عشق تو را...
کارهای نکرده بسیار است
توی برنامه ام نمی گنجد
مرده شور به جز تو هر کاری
آه نفرین به سر شلوغی ها
همه کس را مگر جواب کنم
تا جواب سوال من باشی
زود باید به خانه برگردم
بنشینم به یاد تو تنها
پرده ها را کنار خواهم زد
رو به خورشید جار خواهم زد؛
دوست دارم که عاشقی بکنم
من بی دست و پای سر به هوا
در دلم تا غروب می گویم
با تو یک شعر خوب می گویم
مطمئنم که می توانم، نه!
در نیامد دوباره، ای بابا...
شعر موهای تاب دار من است
شعر آغوش بیقرار من است
گور بابای کاغذ و خودکار
ها جلوتر بیا، بیا اینجا
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
پناه می دهم امشب مرا درون خودم
فرار می کنم از جاده در سکون خودم
به تیشه های نوازشگرت نیازی نیست
کلنگ می زنم امشب به بیستون خودم
بیا و سر به بیابان نزن بخاطر من
که عشق می کنم اندازه ی جنون خودم
برای "بار غم عشق" شانه ام کافی ست
و تکیه می دهد این سقف بر ستون خودم
در این جدال برابر منم و لشگر من!
چه فاتحانه به من زل زده قشون خودم
به آخرین نفرم هم امان نخواهم داد
که سخت تشنه ام امشب خودم به خون خودم
#عفت_کاظمی
پناه می دهم امشب مرا درون خودم
فرار می کنم از جاده در سکون خودم
به تیشه های نوازشگرت نیازی نیست
کلنگ می زنم امشب به بیستون خودم
بیا و سر به بیابان نزن بخاطر من
که عشق می کنم اندازه ی جنون خودم
برای "بار غم عشق" شانه ام کافی ست
و تکیه می دهد این سقف بر ستون خودم
در این جدال برابر منم و لشگر من!
چه فاتحانه به من زل زده قشون خودم
به آخرین نفرم هم امان نخواهم داد
که سخت تشنه ام امشب خودم به خون خودم
#عفت_کاظمی
@asheghabehaye_fatima
بره ی صاف و ساده ای بودم
که مرا شکل گرگ می دیدند
دختر کوچک لجوجی که
دیگرانم بزرگ می دیدند
دختر کوچکی که دنیایش
شعر و نقاشی و عروسک بود
دامن خال خالی سبزش
دیگر اما براش کوچک بود
ساده دل بود و بی غرض اما
سادگی را کسی نمی فهمید
اشتباهات کوچکش او را
مثل دیو دوسر فرو بلعید
روی دوش نحیف او باری ست
اتهامات جورواجورش
یک لباس جدید می دوزد
با همین وصله های ناجورش
■□
من فقط ناخنم بلند شده
آه باید که گرگ تر باشم
دختر کوچکم، خداحافظ
می روم تا بزرگ تر باشم
#عفت_کاظمی
بره ی صاف و ساده ای بودم
که مرا شکل گرگ می دیدند
دختر کوچک لجوجی که
دیگرانم بزرگ می دیدند
دختر کوچکی که دنیایش
شعر و نقاشی و عروسک بود
دامن خال خالی سبزش
دیگر اما براش کوچک بود
ساده دل بود و بی غرض اما
سادگی را کسی نمی فهمید
اشتباهات کوچکش او را
مثل دیو دوسر فرو بلعید
روی دوش نحیف او باری ست
اتهامات جورواجورش
یک لباس جدید می دوزد
با همین وصله های ناجورش
■□
من فقط ناخنم بلند شده
آه باید که گرگ تر باشم
دختر کوچکم، خداحافظ
می روم تا بزرگ تر باشم
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
از خود گریختی و دویدی و من شدی
روحی بزرگ بودی و یکباره تن شدی
روحالقدس شدی که مرا جان دهی، نشد!
آغوش باز کردی و دورم کفن شدی
#عفت_کاظمی
از خود گریختی و دویدی و من شدی
روحی بزرگ بودی و یکباره تن شدی
روحالقدس شدی که مرا جان دهی، نشد!
آغوش باز کردی و دورم کفن شدی
#عفت_کاظمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با توام آی حضرت باران!
آمدی اشک های من باشی؟
نرم و آهسته
نم نم و آرام
گریه ی بی صدای من باشی؟
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
آمدی اشک های من باشی؟
نرم و آهسته
نم نم و آرام
گریه ی بی صدای من باشی؟
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima