...:
خداوندا! دیگر چه بگویم ؟ چگونه بگویم که چند سال متوالی برای تسلی دلم از یکطرف و پیدا کردن راه حلی برای مشکلی که داشتم ، جز خداوندان زمین مونسی نداشتم .. تا اینکه ..
یک بار احساس استخوان شکنی سراپای زندگیم را تکان داد . یکوقت عملا دیدم که دارم پیر می شوم و هنوز جای پای هیچ مردی در بیکران بی آب و علف زندگی سرسام گرفته ام ، پیدا نیست !..
تنفر شدیدی نسبت به هر چه شاعر است و نویسنده است در من بوجود آمد .. چون یکباره بخاطرم آمد که این انسان های معروف ، که ظاهرا خدای معنویات هستند ، هرگز صمیمانه درباره تیر بختانی چون من که تنها گناهشان فقدان زیبایی ظاهر است نگریسته اند ! هرگز نخواندم که یکی از آنها عاشق دختر زشت رویا چون من شده باشند . و اگر تصادفا هم چنین کاری کرده اند .. پایه اش براساس ترحم بوده نه محبت ! ترحم ! ترحم.
آری! خداوندا! قلب هیچکس نباید بخاطر من – بخاطر قلب من – بطپد ، برای اینکه اصلا نیستم ! نه ، خدا! خدا ، منهای زیبایی مفهوم زن چیست ؟ من چیستم ؟ در حیرتم ، پروردگارا ! مگر هنگام آمدن من ، این حقیقت برای تو آشکار نبود ؟
مرا چرا آفریدی ؟ برای چه ؟
برای که آفریدی ؟ برای نشان دادن عظمت و قدرت زیبایی ؟ برای این کار وسیله دیگری جز ( زشتی ) این منبع تیره بختی زندگی تیره بخت من نداشتی ؟!
پروردگارا! من متاسفم که تحمل زندگی با این همه خفت ، از توان من خارج است !..
من همین امشب به آستان تو بر می گردم .. تا در ساختمانم تجدید نظر کنی ! این سینه ی خشک بدرد من نمی خورد ! من پستان لازم دارم .. یک جفت پستان سپید و برجسته که شکافشان بستر شهوت شبانه جوانان هوسران این دوران باشد .. جوانانیکه عظمت عشق را – برغم صفای دل ، در برجستگی پستان ها جستجو می کنند!
من موی سرکش و پریشان می خواهم تا هر یک از تارهایشان را زنجیر بندگی صد دل هرزه پرست سازم ! این فکر عمیق بدرد من نمی خورد ، به چه دردم می خورد ؟ .. من فکر بچگانه می خواهم که با یک اشاره بخاطر هوسی موهوم دل به هرکس و ناکس ببازم !..
پروردگارا ! من امشب رهسپار بارگاه تو هستم .. و این گناه من نیست .. مرا بخاطر گناهی که ندارم ببخش ...
#نامه_یک_دختر_زشت_به_خدا
#نامههای_سرگردان
#کارو
@asheghanehaye_fatima
خداوندا! دیگر چه بگویم ؟ چگونه بگویم که چند سال متوالی برای تسلی دلم از یکطرف و پیدا کردن راه حلی برای مشکلی که داشتم ، جز خداوندان زمین مونسی نداشتم .. تا اینکه ..
یک بار احساس استخوان شکنی سراپای زندگیم را تکان داد . یکوقت عملا دیدم که دارم پیر می شوم و هنوز جای پای هیچ مردی در بیکران بی آب و علف زندگی سرسام گرفته ام ، پیدا نیست !..
تنفر شدیدی نسبت به هر چه شاعر است و نویسنده است در من بوجود آمد .. چون یکباره بخاطرم آمد که این انسان های معروف ، که ظاهرا خدای معنویات هستند ، هرگز صمیمانه درباره تیر بختانی چون من که تنها گناهشان فقدان زیبایی ظاهر است نگریسته اند ! هرگز نخواندم که یکی از آنها عاشق دختر زشت رویا چون من شده باشند . و اگر تصادفا هم چنین کاری کرده اند .. پایه اش براساس ترحم بوده نه محبت ! ترحم ! ترحم.
آری! خداوندا! قلب هیچکس نباید بخاطر من – بخاطر قلب من – بطپد ، برای اینکه اصلا نیستم ! نه ، خدا! خدا ، منهای زیبایی مفهوم زن چیست ؟ من چیستم ؟ در حیرتم ، پروردگارا ! مگر هنگام آمدن من ، این حقیقت برای تو آشکار نبود ؟
مرا چرا آفریدی ؟ برای چه ؟
برای که آفریدی ؟ برای نشان دادن عظمت و قدرت زیبایی ؟ برای این کار وسیله دیگری جز ( زشتی ) این منبع تیره بختی زندگی تیره بخت من نداشتی ؟!
پروردگارا! من متاسفم که تحمل زندگی با این همه خفت ، از توان من خارج است !..
من همین امشب به آستان تو بر می گردم .. تا در ساختمانم تجدید نظر کنی ! این سینه ی خشک بدرد من نمی خورد ! من پستان لازم دارم .. یک جفت پستان سپید و برجسته که شکافشان بستر شهوت شبانه جوانان هوسران این دوران باشد .. جوانانیکه عظمت عشق را – برغم صفای دل ، در برجستگی پستان ها جستجو می کنند!
من موی سرکش و پریشان می خواهم تا هر یک از تارهایشان را زنجیر بندگی صد دل هرزه پرست سازم ! این فکر عمیق بدرد من نمی خورد ، به چه دردم می خورد ؟ .. من فکر بچگانه می خواهم که با یک اشاره بخاطر هوسی موهوم دل به هرکس و ناکس ببازم !..
پروردگارا ! من امشب رهسپار بارگاه تو هستم .. و این گناه من نیست .. مرا بخاطر گناهی که ندارم ببخش ...
#نامه_یک_دختر_زشت_به_خدا
#نامههای_سرگردان
#کارو
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپی از شاعر معاصر #کارو
و خواندن شعر
"آزادی (الا ای رهگذر)"
توسط ایشان
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت
نعش آزادی...
@asheghanehaye_fatima
و خواندن شعر
"آزادی (الا ای رهگذر)"
توسط ایشان
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت
نعش آزادی...
@asheghanehaye_fatima
کارو دردریان متولد 1304 در همدان و وفات 1387 در کالیفرنیا و نویسنده و شاعر ارمنی تبار ایرانی وبرادر ویگن خواننده ایرانی بود. یکی از نامه های جالب کارو در مورد نامه به یک الاغ که طبق معمول بیانگر درد های جامعه هست.
🎴 دانلود فایل صوتی کتاب :
https://tttttt.me/cafe_tanhaee_archive/964
#کتاب_صوتی
#نامه_به_یک_الاغ
#کارو
@asheghanehaye_fatima
🎴 دانلود فایل صوتی کتاب :
https://tttttt.me/cafe_tanhaee_archive/964
#کتاب_صوتی
#نامه_به_یک_الاغ
#کارو
@asheghanehaye_fatima
Telegram
کتابخونه کافه تنهایی
کارو دردریان متولد 1304 در همدان و وفات 1387 در کالیفرنیا و نویسنده و شاعر ارمنی تبار ایرانی وبرادر ویگن خواننده ایرانی بود. یکی از نامه های جالب کارو در مورد نامه به یک الاغ که طبق معمول بیانگر درد های جامعه هست.
#کتاب_صوتی
#نامه_به_یک_الاغ
#کارو
#کافه_تنهایی…
#کتاب_صوتی
#نامه_به_یک_الاغ
#کارو
#کافه_تنهایی…
@asheghanehaye_fatima
برو ای دوست ، برو !
برو ای دختر پالان محبت بر دوش !
دیده بر دیده ی من ، مفکن و نازم مفروش ..
من دگر سیرم ... سیر .. !
بخدا سیرم از این عشق دو پهلوی تو پست !
تف بر آن دامن پستی که ترا پروردست !
کم بگو ، جاه تو کو ؟ ! مال تو کو ؟ ! برده ی زر !
کهنه رقاصه ی وحشی صفت ، زنگی خر !
گر طلا نیست مرا ، تخم طلا ! ... مردم من !
زاده ی رنجم و پرورده ی دامان شرف
آتش سینه ی صد ها تن دلسردم من !
دل من چون دل تو صحنه ی دلقکها نیست !
دیده ام مسخره ی خنده ی چشمک ها نیست !
دل من مأمن صد شور و بسی فریاد است!
ضربانش ، جرس قافله ی زنده دلان
طپش طبل ستم کوب ، ستم کوفتگان
{ تک تک } ساعت ، پایان شب بیداد است!
دل من ، ای زن بدبخت هوس پرور ، پست !
شعله ی آتش { شیرین } شکن { فرهاد } است !
حیف از این قلب ، از این قبر طرب پرور درد
که به فرمان تو ، تسلیم تو جانی کردم
حیف از آن که با سوز شراری ، جانسوز
پایمال هوس هرزه و آنی کردم
در عوض با من شوریده ، چه کردی ؟ نا مرد ! { نا زن ! }
دل بمن دادی ؟ نیست ؟
صحبت از دل مکن ، این لانه ی شهوت ، دل نیست !
دل سپردن اگر اینست ! که این مشکل نیست !
هان ! بگیر ، این دلت : از سینه فکندیم بدر !
ببرش دور ببر
ببرش تحفه ز بهر پدرت ، گرگ پدر !
#کارو_دردریان
#کتاب_شکست_سکوت
#کارو
برو ای دوست ، برو !
برو ای دختر پالان محبت بر دوش !
دیده بر دیده ی من ، مفکن و نازم مفروش ..
من دگر سیرم ... سیر .. !
بخدا سیرم از این عشق دو پهلوی تو پست !
تف بر آن دامن پستی که ترا پروردست !
کم بگو ، جاه تو کو ؟ ! مال تو کو ؟ ! برده ی زر !
کهنه رقاصه ی وحشی صفت ، زنگی خر !
گر طلا نیست مرا ، تخم طلا ! ... مردم من !
زاده ی رنجم و پرورده ی دامان شرف
آتش سینه ی صد ها تن دلسردم من !
دل من چون دل تو صحنه ی دلقکها نیست !
دیده ام مسخره ی خنده ی چشمک ها نیست !
دل من مأمن صد شور و بسی فریاد است!
ضربانش ، جرس قافله ی زنده دلان
طپش طبل ستم کوب ، ستم کوفتگان
{ تک تک } ساعت ، پایان شب بیداد است!
دل من ، ای زن بدبخت هوس پرور ، پست !
شعله ی آتش { شیرین } شکن { فرهاد } است !
حیف از این قلب ، از این قبر طرب پرور درد
که به فرمان تو ، تسلیم تو جانی کردم
حیف از آن که با سوز شراری ، جانسوز
پایمال هوس هرزه و آنی کردم
در عوض با من شوریده ، چه کردی ؟ نا مرد ! { نا زن ! }
دل بمن دادی ؟ نیست ؟
صحبت از دل مکن ، این لانه ی شهوت ، دل نیست !
دل سپردن اگر اینست ! که این مشکل نیست !
هان ! بگیر ، این دلت : از سینه فکندیم بدر !
ببرش دور ببر
ببرش تحفه ز بهر پدرت ، گرگ پدر !
#کارو_دردریان
#کتاب_شکست_سکوت
#کارو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مفشار!
وه! بدينسان مفشار!
اين تن بيمار مرا
تنگ آغوش سيه،
ای ديوانه گيج!
دست بردار..برو!
دست و پای دل بيرحم وگنهكار مرا
برتن مرده ی اين عشق فسونكار مپيچ!
#کارو
@asheghanehaye_fatima
وه! بدينسان مفشار!
اين تن بيمار مرا
تنگ آغوش سيه،
ای ديوانه گيج!
دست بردار..برو!
دست و پای دل بيرحم وگنهكار مرا
برتن مرده ی اين عشق فسونكار مپيچ!
#کارو
@asheghanehaye_fatima