عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Barfe Piri ~ Music-Fa.Com
Soroush Rezaei ~ Music-Fa.Com
#آهنگ_هایی_که_دوستشان_دارم ♥️

هرگز نمیشد باورم، این برف پیری بر سرم، سنگین نشیند چنین
من بودم و دل بود و می، آواز من آوای نی، هر گوشه میزد طنین
اکنون منم حیران، ز عمر رفته سرگردان، ای خدای من
با این تن خسته، هزاران ناله بنشسته، در صدای من
ای عشق نا فرجام من رفتی کجا؟
ای آرزوی خام من رفتی کجا؟
آن دوره آشفتگی های تو کو؟
ای عمر نا آرام من رفتی کجا؟
تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر
که دل خسته من درامد از سینه به در
تو سبک بالی و من اسیر بشکسته پرم
تو پر از شوری و من ز عالمی خسته ترم
تو بخوان تو بخوان به گوش اهل جهان
که خبر شود از شتاب این کاروان

♥️
#سروش_رضایی
#برف_پیری

@asheghanehaye_fatima

🎼●آهنگ: «لیلی»

🎙●خواننده:
#مریم_پارسی

●●آهنگ‌ساز: #سروش_کمالیان

@asheghanehaye_fatima
.
حال من تماما به "تو" بستگى دارد
به خيالت ،
آمدنت ،
بودنت ،
ماندنت...
و به هر فعلى كه " تو" را به من
وصل کند...
مرز ميان احوال من و يادِ تو بقدرى
باريك است
كه تنها ذره اى از خاطرت كافيست تا
حالم ديدنى ترين شود...


#سروش_كلهر

...🚶‍♂...

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی بعضی از آدم‌ها از دور جذاب تر و دوست‌داشتنی‌تر هستند. وقتی به آنها نزدیک می شویم می بینیم که آن‌ها آنقدر ها هم دوست‌داشتنی نیستند...

#اردشیر_رستمی
استاد #باستاتی_پاریزی
#سروش_صحت
#کتاب_باز
@asheghanehaye_fatima
.

پدرم هیچ وقت از من نپرسید که عاشق شده‌ام یا نه.
ولی یک بار خودم به او گفتم.
یکی از دفعه‌هایی که عاشق شده بودم و عشقم شدیدتر بود و داشتم می‌مُردم، پنج تا تجدیدی آوردم.
پدرم گفت چرا تجدید شدی؟
گفتم عاشق شدم.
گفت این عشق‌ها که عشق نیست ... ولش کن، حیف توئه.
فقط همین...
برای منِ عاشق که داشتم می‌مُردم، که آنقدر عشقم زیاد بود، که درسم را فراموش کرده بودم و پنج تا تجدید آورده بودم و داشتم رفوزه می‌شدم، این برخورد کم بود.
دلم می‌خواست بنشیند و با من حرف بزند یا کمکم کند یا بپرسد عاشق کی؟ یا بگوید غلط کردی که عاشق شدی.
ولی همان یک جمله را گفت و من هنوز نمی‌دانم کدام عشق‌ها عشق است و کدام عشق را نباید ول کرد و چرا من حیف بودم.
با پدرم زیاد حرف نمی‌زدم.
مادرم هم با پدرم زیاد حرف نمی‌زد.
اصولا ارتباطم با مادرم خیلی بهتر بود. با مادرم همیشه حرف داشتم و با پدرم هیچ وقت حرفی نداشتم.
نه اینکه بد اخلاق باشد، اتفاقا خیلی هم خوش اخلاق بود، ولی نمی‌شد با او حرف زد.
وقتی با او حرف می‌زدی، احساس می‌کردی داری با دیوار حرف می‌زنی.
انگار چیزی در او فرو نمی‌رفت.
اگر می‌گفتی ناراحتم، می‌گفت ناراحت نباش.
اگر می‌گفتی خوشحالم، می‌گفت چه خوب. اگر می‌گفتی مشکل دارم، می‌گفت حل میشه.
اگر می‌گفتی بی‌پولم، می‌گفت بیشتر تلاش کن.

و اگر می‌گفتی دارم می‌ترکم ، می‌گفت نه ... نترک!




#سروش_صحت
📚داستان همشهری


@asheghanehaye_fatima
جوانی که کنارم نشسته بود، با موبایلش حرف می‌زد. بقیه ساکت بودند. جوان پرسید : «ساعت نه خوبه ؟ نه و نیم چی ؟ باشه پس نه و نیم منتظرتم ...»
بعد موبایلش را قطع کرد و تا وقتی که یک ایستگاه بالاتر از تاکسی پیاده شد، کسی حرفی نزد ...
جوان که پیاده شد، راننده گفت : «حالا تا خود نه و نیم سرحاله !» به پیاده رو نگاه کردم، جوان کیفش را روی شانه‌اش انداخته بود و دور می‌شد. صورتش را نمی‌دیدم، اما به نظر من هم سرحال می‌آمد !
زنِ مُسنی که روی صندلی جلو نشسته بود، گفت : «خوش بحالش. من خانه بِرم رفتم، نَرم نرفتم ...! سی ساله نه منتظر کسی هستم، نه کسی منتظرمه !»
مردی که کنارم بود به زن مسن گفت : «اتفاقاً خوش به حال شما. قدر راحتی‌تون رو نمی‌دونید !»
زن مُسن گفت : «مرده شور این راحتی رو ببرن !»
زن مسن که پیاده شد به دور شدنش نگاه کردم، صورت او را هم نمی‌دیدم ...

#سروش_صحت
📕تاکسی نوشت‌ها

@asheghanehaye_fatima
اگر مرگ نبود بیشتر کارها را می‌گذاشتم برای بعد. عجله نمی‌کردم و چون تنبلم با خیال راحت کارهایی که می‌خواهم انجام بدهم را بعداً انجام می‌دادم. بعداً به جاهایی که دوست دارم بروم، می‌رفتم. بعداً ورزش می‌کردم. بعداً کتابهایی که دوست دارم بخوانم و فیلم‌هایی که دوست دارم ببینم را می‌خواندم و می‌دیدم. بعداً به آنهایی که دوستشان دارم سر می‌زدم. بعداً خبری از دوستانی که مدتهاست از آنها بی‌خبرم می‌گرفتم بعداً بابت اشتباهاتم معذرت می‌خواستم و بعداً اشتباهات بقیه را می‌بخشیدم. بعداً می‌دویدم. بعداً یک شب رفقا را به یک چلوکباب عالی دعوت می‌کردم. بعداً سه روز لش می‌کردم و هیچ کاری نمی‌کردم. بعداً سیگار را ترک می‌کردم. بعداً می‌رفتم قله توچال. بعداً مثنوی را می‌خواندم. بعداً طلوع خورشید را نگاه می‌کردم. بعداً چند نفری یک سفر با حال می‌رفتیم. بعداً همه کارها را می‌کردم همه کارهایی که دلم می‌خواست را ...
ولی مرگ هست.

#سروش_صحت



@asheghanehaye_fatima