عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
و شاید #جمعه،
زیر سیگاریِ ترک
خورده ای ست
که
خاکسترِ دود شده ی
خاطرات را
به آغوش می کشد
داغ!
تلخ...




#مهسا_جهانشیری


@asheghanehaye_fatima
🌾
عقیق بوسه هایت را
آویزه ی لبهایم کردم
تا رویای بودنت زینتی باشد
که دنیایی را
انگشت به دهان می کند

#مهسا_جهانشیری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




نبض احساسم
پرسه می زند!
در
جزیره ی دور افتاده ی خاطراتِ قریب
زیر هجومِ غبارِ غربت

فانوس خیال،
آویخته بر دکلِ عاشقانه هاست
و ترانه ی دلتنگی می خواند
و تو،
در ابعادِ ماه حلول می کنی
در شب های انتظار
تا هبوط کنم
با هر "مد"
در رویای آغوشت...




#مهسا_جهانشیری
@aasheghanehaye_fatima



مرا از تنهایی نترسان
اینجا پر از تو ست
که مرا نخ به نخ دود میکند
اینجا پر است از عطری که با هر پُک
در معاشقه ی شعله و دود
" نیستم " می کند
در نغمه ي یک خیال
در ملودي فندکی که بی قراری های دستانت را در دستانم
روشن می شود
با یک آه
با یک پُک
به وقت تاريكي ...

#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima



شب به شب
هجوم می برم به
اقلیت هایی که تو را بی صدا در قلبم نجوا می کنند

تا مهاجمان گستاخ،
خواب های پریشان را ،
از پیراهن پاره ی افکارم بیرون کنند...


اما فاجعه ی نبودنت
در حجم دلتنگی ام گنجانده نمی شود
و‌ من ،
تا صبح سر ریز می شوم
از خود، از تو
و هر آنچه به ما مربوط بود....

#مهسا_جهانشیری
@asheghamehaue_fatima


و زن شاید دریچه ای،
برای پرواز است

وقتی در حصار موهایش
نت به نت ملودی آزادی
را با عشق می نوازی...

#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima



از شيب ملايم حادثه
فرود آمدی
بر جولانگاه شکوه های
بی پایان...


و من!
به باور بودنت
به امنیت نفسهایت
به سرخی لبهایت
ایمان آوردم

وقتی شامه ام
در اعجازی بی نظیر
تو را با هر دم؛
در هر بازدم حریص تر می طلبید ...




#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima

تو را دوست دارم
و می دانم
دوست داشتنم ؛
این حس عجیب
این زمزمه ی بی نظیر احساس را ؛
هیچ کس جز من این گونه
تجربه نخواهد کرد

که خدا حتی!
دوست داشتن را
منحصر به تو
منحصر به من
خلق کرده

و چه زیباست وقتی می دانی
قرن ها خواهد گذشت
من و تو نخواهیم بود
اما رابطه های
عاشقانه ای چون ما

دیگر تکرار نخواهد شد
دیگر تکرار نخواهد شد.....

#مهسا_جهانشیری
فراشعر #ساعت_ها


«تیک تاک..
تیک تاک »

_«خودش را گم شده است
در زمزمه های یک ساعت
وقتی که شانه هایش را
قاب قاب دیوارها
شده است...»

_در چه کسی ورق می خوری؟

-«راوی را می گویم
در یک اتفاق افتاده بود خودش را»

🌫 🌫

-«چقدر ثانیه ها از بدنش رفته است»

_بیچاره ساعت..

_«می بینی التزام اشیاء را
به بودن
ما خودمان را نخواهیم ماند»

«تیک تاک
تیک تاک »

زن تنها

مرد درسایه

_ سطر معاشقه؟!

_ رویای زنی که عقربه پوشیده بود
وقتی از بدنش
ثانیه های زیادی می چکید..


سرم
روی
سرم

_پرستار را ..

_ چشمانش
به ثانیه های بازیافته زندگی اش دلخوش است
به این نیمه ی باز..

🌫
حرکت عریان مردی عاشق
که برای موازنه ب زمان
در خودش به شناور نشسته
تمام مراقبه های بشریت را

_ چشم ها ؟

_بسته اند !!

_گوش ها ؟

_ همه کر ..!


_نبض ؟

_«چقدر عاجز است
زمان
وقتی حتی موهای او
به فراروی فکر می کنند»

🌫

زن کیسه یخ
و کمپرس یک آغوش
همانگونه که
سرنوشتی مختوم برایش نوشته بودند....

_«تنهایی ام را قرص قرص »

_ چند ماه دیگر بخوری
تا لحظه های تکامل
یک معاشقه؟!

◻️
سایه ها

لجام گسیخته تر



پنجره

رویای نیمه باز

_ «و تمام من
آرایش آینه ها را برهم زده بود»

_ خودت را رقصیدی؟

_ «زیر زبانم مانده است
طعم باد
وقتی میان بازوان من
زوزه می کشید..»

_ ثانیه ها را ؟

_«چقدر برگشته است
یعنی به وقت آینه
باد میان بازوانم
خواهد رقصاند پنجره های نیمه باز را...


#مهسا_جهانشیری


#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم


________
👇👇👇
@sher_khobe

________
👇👇👇
@Maktbe_Oryanism
سکوتت را
به بند رویا هایم کشیدم ؛
در آخرین سلول تنهایی
...
نگاهت ، صدایت ،
عطش جرعه ای از لبهایت
شکنجه می کند
دل بی قرارم را

انگار با رفتنت
محکوم به اعدام شدم
آن هم ؛
به شیوه ی تدریجی!


#مهسا_جهانشیری

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


تنم زخمیِ دردیست
پنهانی؛

که شب به شب
با شهاب باران رویایت
بی صدا ،
“می میرد و زنده “می شود....

#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima


من از گام هایم ،
از سایه های متوهم و رقصان جلو افتادم

و می دانم دیگر؛
سراب داشتنت
سیرابم نمی کند...

از گناهم بگذر
تا بگذرم از این کوره راه تردید
خوف دارم
می ترسم؛
از سکه ای که در مشت دنیا
می چرخد!
عاقبت،
قرعه را به نام که خواهد زد؟؟
آه ای محال
ای دست نیافتنی
تو را چگونه بخوانم
چگونه بخواهم
که چنگال انتظار
آرواره های بلعنده ی حسرت
بر گونه های ترک خورده ام
نقش دلتنگی نزند
و خون‌ قطره قطره بر دامان روزگارم نچکد ،
خون ؛
آری خون؛
این مایه ی حیات
تو را در شریان هایم
تند تر راهی قلب؛
این زندان؛
این سلول انفرادی؛
نکند

چگونه!؟


#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima

تو می روی و داشتنت ؛
این آرزو ی محال ،
نقش احضار روحم را
ایفا می کند!

حتم دارم ؛
نمی دانستی
فرشته ها ،
سایه ای جز
رد پای عشق،
از خود
بر جای نمی گذارند ؟!

#مهسا_جهانشیری
فراشعر “هذیان های عاشقانه”


فصل اول

می دانی عشق جان!
حسادت خوره ی روحم شده ،
وقتی رسیدن به آغوشت
ابتدای جاده ی ممنوعه است.

این روز ها فقط ،
تکرار یک خاطره را مرور میکنم،
اصلا من مانده ام
و تکرار یک حس عاشقانه
من
تنهایی
عشق

نه صبر کن بی شک
آن منِ اول ، جامانده
در تو ،
میان عطر پیراهنت،
لا به لای عکس های کهنه....

آه که در هر ورق از آلبوم
تو می آیی
دست درگردنم می اندازی
بوسه بارانم می کنی
و من‌ قربان قد و بالای تو می شوم !
⬜️
راستی!
دیروز مریم
دختر همسایه مان را دیدم
همان که همیشه عاشقانه هایمان را
با چشم تَنگ
از لایِ درِ حیاط دید می زد ؛
همان که شومیِ نگاهش
دلشوره ی آمدن دوباره ات را
مهمان دلم می کرد

گفت :
"دیدی دختر جان که
یگانه محبوب و تنها مالک قلبت
همان که نازش را به جان و دل پذیرا بودی
پسر عموی خوش قد و بالایی که
رخت دامادی پوشید و
تو را حتی به جشنشان دعوت هم نکرد چگونه تو را و احساست را نادیده گرفت و رفت !
وقیحند پسرهای این زمانه !"

با لبخندی که هنوز عشق تو زیباترش می کرد گفتم :
_"قربان خودش و انتخابش
اصلا
خوب کرد
خودم می دانستم قبلا گفته بود "
اگر چه نگفته بودی !
و من علت رفتنت را
اصلا نفهمیدم
هنوز هم نمی فهمم
هیچ وقت دیگر هم نخواهم فهمید

هیچ هیچ هی.. ه...

⬜️⬜️
فصل دوم :

_آرامبخش تزریق کرده ام
نامش را
آرام تر واگویه کن.
گوش به گوش می رسد دختر جان!

_خیال می کنند افسردگی گرفته ام
و نه حتی بدتر دیوانه شده ام
اما نه ؛
دکتر جان !

دردم این است که
سالهاست پشت واژه ی حسرت، گیر افتاده ام ؛
با یادش تب می کنم
و بی حضورش سرمایی جانسوز
وجودم را در بر می گیرد
و من دوباره باز می گردم به همان سال رفتن او...

دیر زمانیست که
دفتر غزل هایم مچاله شده
و ردیف و قافیه شان
شده حالم بدون او
فالم بدون او
کالم بدون او
لالم بدون او
..بدون او

....او
او



بر سیبلِ زندگی ام
سیاهی ِ دلتنگی ها را
نشانه می رود
خلوتِ کبودِ عروسک هایی که ،
تنها رقاصه ی شعرهایم بودند
و من گاه تنها
گاه تنها تر

نه دکتر جان
تنها نیستم
او با من است
من باعروسک هایم
و لب هایی ک شور می شوند
از شور بختیِ چشمانم.......

_قرص هایش را بیشتر کنید
شبگردی امانش را بریده
تنگی نفس
فرصت زندگی را برایش تنگ تر می کند..


_دروغ می گویند
شبگرد نیستم
نفس تنگی هم ندارم ....
تنها
در سکوت شب
با پای برهنه از احساس
حیاط خلوت شعرهایم را
در بین هیجان هزاران واژه
به شوق رسیدن
به الفبایِ
ع ش ق
نفس نفس می زنم.

_گوش ما پر است از حرف هایش
زیاده گویی می کند
هذیان نشخوار می کند
من!
هذیان؟
نه نه

🌫
فصل آخر:

دست و پای احساسش را به تخت ببندید
و مورفین بی تفاوتی
تزریق کنید.
شعر گفتن برایِ
کسی که نیست
برای مردمانی که دوست داشتن را
نمی فهمند

بیش از دیوانگی است ...


@asheghanehaye_fatima

#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima

حواسم ،
بی تمرکز در دایره ی زندگی
حول تو پرت می شود
و احساسم چه غریبانه ،
از پنجره های بغض آلود
در انبوه شعر هایم ؛
تو را به جستجو می نشیند
در کدام سطر تنم نهان شدی ؟

که اینگونه
درد را
درد را
درد را
از پاره خط های شکسته ی قلبم خط می زنم
تا دوباره ،
در اول خط عاشقی “تو “سرمشق شوی ..!!


#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima



حواسم ،
بی تمرکز در دایره ی زندگی
حول تو پرت می شود
و احساسم چه غریبانه ،
از پنجره های بغض آلود
در انبوه شعر هایم ؛
تو را به جستجو می نشیند
در کدام سطر تنم نهان شدی ؟

که اینگونه
درد را
درد را
درد را
از پاره خط های شکسته ی قلبم خط می زنم
تا دوباره ،
در اول خط عاشقی “تو “سرمشق شوی ..!!


#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima



چگونه ترکت کنم
وقتی ریه هایم از من معتاد ترند
چگونه نبینمت وقتی چشمانم
دریچه های غیر نگاهت را
به رویم بسته

چگونه نخوانمت
وقتی حنجره ام
جز آوای نامت
واج های دیگر را از یاد برده

این روزها
ماهی لبهایم
در رویای عمیق بوسه هایت
غرق شده..
کاش زمان لحظه ای
به توقف ایمان بیاورد



#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima


و شب لغتی ست که لابه لای
واژه ها ی روشن پنهان می شود
بی شک مضمون خورشید تویی
و شعرهایی که مرا به تو می رساند....

وقتی از ذهن سنگی ام
تندیسی می تراشم
و سوره ی دوست داشتنت
را بر گردنش می آویزم

که بقدر نقطه ای،
یارای عظمتت را نیست....

و تو ای پروردگار باشکوه
باز هم ؛
در تراشه های خرد و ناپیدا
می درخشی!!


#مهسا_جهانشیری
فراشعر "رستاخیز عشق "



تولد برای تو ؛
برای ما؛
چیزی جز،
شکوه خزیدن از بطن رویا های تاریک
تا آشکارِگی یک واقعیت
نبود

واژه های نشکفته
از لب های مان رجوع کردند
تا با تو شعر شوند..
و در سطر به سطر متون عریان
خود را در مکاشفه ای
عمیق ؛
به لبخند کائنات بسپارند!

مرا را در انزوای رویاها
در ابتدای ایستادن ها
در آخرین سکوت
صدا زدی
و به خود آمدم !
تو را یافتم ...
ای مهربان تر از من به من!
“سپاس” کوچکتر از آن ست
که تو را
دریابد ...
و مرا قانع!
تو را هزاران بار خواهم ستود
که با تو به پروردگار پیوند خورده ام
به عرش رسیده ام...
و بارها از خود فراروی کرده ام....


#مهسا_جهانشیری



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

نبض احساسم
پرسه می زند!
در
جزیره ی دور افتاده ی خاطراتِ قریب
زیر هجومِ غبارِ غربت

فانوس خیال،
آویخته بر دکلِ عاشقانه هاست
و ترانه ی دلتنگی می خواند
و تو،
در ابعادِ ماه حلول می کنی
در شب های انتظار
تا هبوط کنم
با هر "مد"
در رویای آغوشت...



#مهسا_جهانشیری